یادداشت محدثه سلمانی

        خیلی خسته بودم و دنبال کتابی می گشتم که بار جدیدی روی شونه های روحم نذاره و در عین حال مبتذل و مسخره هم نباشه. و چه انتخابی اسماعیل! چه انتخابی!
قلم جادویی نادر ابراهیمی،دونه دونه کلمات ساده ش که هرکدوم غرق در حست می کنه و فحش های خوشمزه پدربزرگانه به روشنفکری و صنعتی شدن که دلت رو خنک می کنه چقدر بهم چسبید. حرف های نادر ابراهیمی از پیوستگی عمیقش با طبیعت و یکی شدگیش با ایران و بینش عمیقش درباره چیزهایی که خیلی ها درباره ش سردرگم ان میاد و به همین خاطر، چه توی انسان، جنایت و احتمال چه توی یک عاشقانه آرام و چه اینجا حرف های نادر دلنشین ان.
بگذریم، داستان درباره پدربزرگ گزنده نادر و بورخس! و تکثیر شدنشه.
درباره اینکه پدربزرگ نماد چیه خیلی فکر کردم. اگر بخوام خیلی تحلیل نکنم به نظرم منظور از پدربزرگ انسان بودنه. انسانی که طبیعت رو می شناسه، با قدیم ارتباط داره و در حال داره زندگی می کنه. یک انسان انتخابگر دارای تمایز اما مثل همه انسان های دیگه، دقیقا برعکس اون چیزی که این توحش مدرن از انسان ساخته. تکثیر تاسف انگیز پدربزرگ هم در حقیقت همون مدرنیزاسیون و بلاییه که بر سر انسان میاره. اگرچه که نادر اعتقاد داره که انسان باوجود همه این ها انسان می مونه و فقط باری سخت از اندوه رو به دوش می کشه.
داستان بی نهایت هنرمندانه ای بود. نادر همون نادری بود که می شناختیم، پدربزرگ و مهری خانم ، آمریکا و شوروی و استرالیا و روشنفکری و خیلی چیزهای دیگه آشنا بودن. حتی اتفاقات هم خیلی طبیعی و روزمره به نظر می اومدن اما داستان خیلی غریب و عمیق بود. فکر کنم در دسته رئالیسم جادویی قرار بگیره. 
درباره اینکه چرا نادر بورخس رو توی این کتاب به برادری پذیرفته ایده ای ندارم. کتابی از بورخس نخوندم اما از نقل قول هایی که ازش می شه حدس می زنم آدم اهل دلی بوده. بقیه شخصیت ها هم نسبتا واضح ان.
از خوندنش بی اندازه خوشم اومد و احساس سبکی و خود بازیافتگی کردم.
پ. ن: فکر کنم یادداشت خیلی شاعرانه ای شد. درباره نادرابرهیمی جور دیگه ای نمی تونم یادداشت بنویسم. 
      
79

13

(0/1000)

نظرات

ملیکا🌱

ملیکا🌱

5 روز پیش

به به نادر🤩

1