بهتر انتخاب کن، بهتر بخوان

زهرا بیک‌زاده

@zahra_beikzd

60 دنبال شده

57 دنبال کننده

                      
                    

یادداشت‌ها

                تکثیر تاسف‌برانگیز پدربزرگ، یکی از عجیب‌ترین کتاب‌هایی بود که خواندم... 
برداشتی که از کتاب داشتم به طور خلاصه، "پیشرفت علم و به واسطه‌ی آن، از بین رفتن آدمیت در آدم‌ها" بود.

این کتاب داستان زندگی یک پدربزرگ است
که به دلیل کهولت سن دچار بیماری‌های مختلف می‌شود اما دو تا از نوه‌هایش که علاقه‌ی بسیار زیادی به پدربزرگشان دارند و نمی‌خواهند اون را از دست بدهند، برای برگشت سلامتی‌اش دست به هر کاری می‌زنند...

جناب نادرابراهیمی در این کتاب، نظام سرمایه‌داری را به قهقرا می‌کشاند!
و با پرداختن بهای سنگین زندگی یک انسان سنتی، لازمه‌ی خوب زندگی کردن در این دنیای رو به پیشرفت در تباهی و ماشینی شدن را یادآوری می‌کند. 
و تلنگر می‌زند که خاطرمان باشد نباید در این دنیای مادی و تکنولوژی‌های به دور از انسانیتش غرق شویم.

حین خواندن کتاب متوجه شدم که اسامی فصل‌های کتاب چقدر هوشمندانه انتخاب شدند
و چه معانی دردناکی دارند...
"تصمیم، ترمیم، تعویض، تبدیل، تبلیغ و در نهایت تکثیر..."
جلد کتاب در نگاه اول به نظرم مسخره آمد
حتی تا اواسط کتاب مرتب با خود می‌گفتم چرا این کتاب جالب همچین جلد خنثی یا بی‌ربطی دارد...
اما بعد متوجه شدم منظور از این مکعب ساده چیست و چقدر دردناک بود فهمیدن...
هرچند می‌شد تصویر جلد بسیار جذاب‌تر باشد.
        

باشگاه‌ها

این روزهااا

193 عضو

پس از بیست سال

دورۀ فعال

ادب الهی

279 عضو

ادب الهی: تادیب نفس به معنی الاعم

دورۀ فعال

چالش‌ها

این کاربر هنوز در چالشی شرکت نکرده است.

فعالیت‌ها

            گذری به تاریخ، رد دلِ یک رفاقت تلخ

نویسنده یهودی‌زاده است. پس یهودی‌ها را خوب می‌شناسد و تویِ رمانِ کوتاهش، خوانندگان کارِ سختی ندارد که هیچ، لذت هم می‌برند. نقاشِ چیره‌دستی هم است. پس خیالمان از تصویرسازی‌هایِ کتاب راحت است؛ کیف می‌کنیم. قصه‌ای که روایت می‌شود هم سر و ته دارد و پرکشش است. نویسنده، زمینه‌ی تاریخیِ رمان را ظاهرا تجربه کرده. چون 1901 دنیا آمده و جنگ‌های جهانی را و اوضاعِ آلمان و اروپا را به چشم دیده. پس می‌شود به لایه‌هایِ زیرینِ رمان هم اعتماد کرد.
همه‌ی این‌ها را بگذارید کنارِ شیوه‌ای که برایِ روایتِ درون‌مایه‌اش استفاده کرد. نوجوانِ یهودی، که ظاهرا خودِ نویسنده است، دوست دارد با پسرِ نوجوانِ دیگری که از بزرگان است و مادرش از یهودی‌ها متنفر است، دوست شود. از همین قصه‌ی به ظاهر ساده مضمونی تاریخی برای رمان درمی‌آید با محوریت هیتلر است و نازی. و دشمنی آن‌ها با یهودی‌ها. گرچه هیتلر در سایه‌ی رمان است. دیگر به خودتان زحمت بدهید و 112 صفحه‌ای بخوانید تا در دلِ یک رفاقتِ تلخ، گذری به دلِ تاریخ داشته باشید.

یک نکته‌ای که در این اثر بود، توصیفاتی و استفاده از کلماتی بود که نوجوان‌ها استفاده می‌کردند. انگار ِمناسب سن‌شان نبود. گرچه مدرسه‌ی بزرگی درس می‌خواندند. اما برای پسرِ 16 ساله، این همه دایره‌ی گسترده‌ی طالاعات و مطالعات کمی بعید بود. البته شاید برخی کلمات در ترجمه‌ی مهدی سحابی آمده در آلمانی منظورِ خاصِ دیگری داشته. ولی هر چه هست، دارم به نویسندگانِ آلمانی علاقمند می‌شوم.
جالب است بدانید که «گیرنده شناخته نشد» اثر تیلور هم بر همین پیرنگ و قصه و مضمون می‌چرخید.