معرفی کتاب گیرنده شناخته نشد اثر کاترین کرسمن تیلور مترجم شهلا حائری

گیرنده شناخته نشد

گیرنده شناخته نشد

4.0
150 نفر |
45 یادداشت

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

2

خوانده‌ام

273

خواهم خواند

53

ناشر
قطره
شابک
9789643412852
تعداد صفحات
48
تاریخ انتشار
1397/9/25

توضیحات

        آن چه در کتاب «گیرنده شناخته نشد» می خوانید مکاتبات مارتین شولز آلمانی و دوستش ماکس ایزنشتاین یهودی آمریکایی ـ بین سال های 1932 و 1934 ـ است. این کتاب که به قلم یک زن آمریکایی و در سال 1938 نوشته شده، در همان ابتدا با استقبال پرشوری مواجه می شود و منتقدان ادبی آمریکا از آن به‏عنوان شاهکار نام می برند.
      

یادداشت‌ها

این یادداشت مربوط به نسخۀ دیگری از این کتاب است.

          هیتلر و نازی را در یک رمانِ نقلی 50 صفحه‌ای بشناسید

«ازبه»ِ امیرخانی، اولین رمانِ نامه‌ای بود که خواندم. و فهمیدم چقدر این مدل قصه خواندن توی‌دل‌برو است. بعدها که «پروازِ شبانه»ِ اگزوپری را هم خواندم، تا به امروز، منتظر بودم داستانی به همین سبک به تورم بخورد. که امروز خورد.
این کتاب را تویِ ویترینِ کتابخانه‌ی عمومی دیدم. وقتی از عنوانش یعنی «گیرنده شناخته نشد»، گرفتم که یک رمانِ نامه‌نگاری است، برداشتمش. البته اول دلم به برداشتنش نبود. چونِ متنِ نامه‌ها را رویِ مثلا کاغذِ نامه‌ی سیاه شده تایپ کرده بودند. یک‌جورهایی می‌خواستند حسِ نامه‌نگاری را منتقل کنند. با ارفاق می‌شود گفت نشر ماهی تویِ این کار موفق بوده.
اما قصه؛
دو رفیقِ آلمانی سال‌ها توی ِآمریکا زندگی کرده‌اند. یکی‌شان تصمیم می‌گیرد برگردد آلمان. خُب برگردد. این کجایش جذاب است؟ وقتی این اثر خواندنی می‌شود که زمانی برمی‌گردد به آلمان که هیتلر در حال اوج‌گیری است. نامه‌هایِ این دو دوستِ دلباخته به هم را وقتی تصور کنید که هیتلر و نازیِ یهودستیز، رهبرِ آلمان شده و یکی از دوست‌ها، که آمریکا زندگی می‌کند هم یک یهودی است. بخوانید و ببینید چطور می‌شود با یک رمانِ نقلی، با مدلِ نامه‌نگاری، جنایت‌های هیتلر را به تصویر کشید. جالب است، وقتی این اثر نوشته شده، هنوز هیتلر، هیتلر نبوده.

بعد از یادداشت:
اگر در تاریخ‌هایِ جنگِ جهانی اول و دوم مطالعاتِ عمیق و گسترده داشتم، شاید یادداشتم سر و شکلِ دیگری می‌گرفت.  به همین علت است که یک ستاره کم دادم.

راستی؛
منِ 27 ساله، دو رفیقِ تقریبا 40 ساله دارم؛ مصطفی و محمدحسن. آن‌ها وقتی نوجوان بوده‌اند، برای هم نامه می‌نوشتند. جالب است که هر دویشان تویِ یک شهر زندگی می‌کرده‌اند. هیچ‌وقت هم از هم جدا نشده‌اند. به نظرتان این سوژه‌ی یک داستانِ خوب نمی‌تواند باشد؟
        

7

این یادداشت مربوط به نسخۀ دیگری از این کتاب است.

          داستانی کوتاه و شگفت‌انگیز از هلوکاست با پایانی متاثرکننده!

پس از خواندن این کتاب، به یاد شعری از «مارتین نیمولر» افتادم:
اول سراغ کمونیست‌ها آمدند،
سکوت کردم چون کمونیست نبودم.
بعد سراغ سوسیالیست‌ها آمدند،
سکوت کردم زیرا سوسیالیست نبودم.
بعد سراغ یهودی‌ها آمدند،
سکوت کردم چون یهودی نبودم.
سراغ خودم که آمدند،
دیگر کسی نبود تا به اعتراض برآید.

متن این کتاب از نامه‌نگاری‌های دو دوست به نام‌های «ماکس» و «مارتین» در فواصلِ زمانی بین «نوامبر ۱۹۳۲» لغایت «مارس ۱۹۳۴» برگرفته شده است.

پند نامه
دیکتاتورها تفاوتی با هم ندارند.
تفاوتی هم ندارد که یک دیکتاتور در آلمان حکومت کند و یا در ایران، کره‌ شمالی، روسیه و یا هرکجای دیگر از این کره‌ی خاکی.
خواندن داستان‌هایی در مورد هلوکاست به ما کمک می‌کند که هربار با بخشی دیگری از جنایات یک دیکتاتور و سیستم فاسد و ضدانسانی‌اش آشنا شویم.
بله قطعا تلخ است، اما درس زندگی‌ست.

نقل‌قول نامه
"ما عمرمان را با این کارها هدر نمی‌دهیم؟ با نقشه‌های هر روزه برای پول درآوردن و بعد هم پز دادن به پولی که داریم؟"

"برای این‌که بتوانیم دنیای پاکیزه‌ای بسازیم، اول باید تمدنِ ما یکسره نابود شود."

"از بین رفتن ناامیدی خیلی وقت‌ها منجر می‌شود به قدم گذاشتن در راه‌های جنون‌آمیز."

"هر نهضت بزرگی که به جوشش می‌آید، لایه‌ی نازکی از کف هم رویش جمع می‌شود."

کارنامه
از خواندن کتاب لذت بردم، چون داستان نه شور بود و نه بی‌نمک، نه اضافه‌گویی داشت و نه کم‌گویی. پس پنج ستاره را برایش منظور می‌نمایم و خواندن آن را به تمام دوستانم پیشنهاد می‌کنم.

پنجم آذرماه یک‌هزار و چهارصد
        

10

این یادداشت مربوط به نسخۀ دیگری از این کتاب است.

          همیشه نامه نگاری از سبک های مورد علاقه ی من بوده و علاوه بر اون متونی که از دردِ جنگ صحبت می کنند خصوصا اگر از بطن همان تاریخ زاده شده باشند همیشه دوست داشتنی هستند برای من.
یکی از ویژگی های بسیار جالب در این کتاب این بوده که حق مطلب رو ادا کرده. و حجم کم باعث نشده که نویسنده از گره یا پایان داستان بخواد بزنه.
شروع و اوج و پایان همه در بهترین حالت ممکن اتفاق افتاد . در این رمان کوتاه هم عشق رو می بینیم هم دوستی هم جنگ هم تغییر شخصیت انسان به واسطه ی تاثیر پذیری از عوامل مختلف، هم انتقام و خیلی مفاهیم دیگه که شاید برای هر کدام بشه یک رمان بلند بالا نوشت اما نویسنده به خوبی هر کدام از این مفاهیم را در یک نامه ی چند خطی به تصویر می کشید‌.
چگونه ایدئولوژی می تواند احساسات را نادیده بگیرد؟
منفعت طلبی می تواند موجب بهم خوردن یک رابطه دوستی باشد؟
سیاست آمده که ابزار و روشی برای زندگی بهتر باشد یا انسان ها زاده می شوند که در خدمت سیاست باشند؟
و سوال های دیگر که در ساحت های اجتماعی و فلسفی جای می گیرد و این رمان کوتاهِ بلنداندیشه آنها را در تفکرات شما شعله ور می سازد. 
*خطر اسپویل*
موضع گیری نویسنده مشخصه و خیلی راحت قابل استنباطه. اما در پایان داستان، هر دو شخصیت که هر کدام نماد یک انسان با عقاید و ایدئولوژی و شخصیت های متفاوت هستند باعث از بین رفتن انسانی دیگه می شن اما باز نویسنده از هدفش که نمایش مظلومیت یهود بود دور نشده و خب دلیلش هوشیاری نویسنده در انتخاب  "علت" یا انگیزه ی کار بود. 
یکی از جان یک انسان دیگه خیلی راحت گذشت برای تعصب، منفعت طلبی و در حالت خوشبینانه وطن پرستی یا ناسیونالیسم اون یکی از جان یک انسان گذشت برای انتقام، عشق و خانواده. و اینجاست که ذهن خواننده ناخودآگاه شروع می کنه به توجیه کردن‌.
تغییر در شخصیت ها و روابط داستان دقیقا از جایی به اوج خودش می رسه که گیرنده شناخته نمی شه! 
این کتاب من رو یاد یک جمله ای انداخت که مدت ها قبل خونده بودم و خیلی هم به درستی یا نادرستیش فکر کردم.
"با آنهایی که دوستشان دارید درباره ی سیاست گفت و گو هم نکنید، چه برسد به مخالفت و بحث*
دنیای کثیف و بی رحم سیاست گاهی می تونه انقدر بی رحم باشه که محکم ترین روابط دوستانه رو هم نابود کنه خصوصا اگر اون خط فکری و بینش با خشم همراه باشه (که خب اخیرا خیلی زیاد باهاش برخورد کردیم)
اما آیا می شه این جمله رو تعمیم داد به تمام موقعیت ها و زمان ها و افراد؟ آیا می شه خیلی وقت ها برای حفظ استحکام روابط و تلطیف جنبه ی احساسی از گفت و گو راجع به ایدئولوژی ها و آرمان ها و سیاست ها دست کشید؟ اگر می شد که چنین کرد، پس این جمله چه معنایی داره؟ (که انسان همواره در رنج آفریده شده؟)
احتمالا می رسم به همون قانون همیشگی موثر: 
"همه چیز در اعتدال"
این کتابِ کوتاه اما پر ماجرا رو حتما بخوانید.‌‌‌‌..
        

1

این یادداشت مربوط به نسخۀ دیگری از این کتاب است.

          کتابی کوتاه شامل نامه نگاری های دو دوست که یکی آمریکا هست و دیگری بتازگی با خانواده ش به زادگاهش آلمان برگشته حدود سال های ۱۹۳۳,۳۴ که هیتلر پیشوای آلمان شده و خیلی چیز ها در آلمان در حال تغییره.
جالب اینجاست که این کتاب پیش از جنگ جهانی دوم و زمانیکه هنوز شاید هیتلر اونقدر منفور نبوده نوشته شده و قاعدتا باتوجه به اینکه آمریکا از ابتدا هم جزو متفقین نبوده و در مقدمه هم نوشته شده که خودشون رو جدای از اروپا می دونستن می شه فهمید نویسنده کاملا بدون غرض و جهت گیری(بخاطر جبهه متفقین)نوشته شده و با این وجود نویسنده انگار واقعا خوب شرایط آلمان اونموقع رو درک کرده بوده که این چنین خوب سیر تحول فکری مردم آلمان و عواملی که باعث ایمان آوردن مردم آلمان به او شد رو به رشته تحریر در آورده.تحول افکار وقتی تمام معاهده های پس از جنگ جهانی اول برعلیه آلمان شده و در وضعیت اسفناکی زندگی می کنن و از حرف زدن ها و شعار ها خسته شدن و مرد عملی اومده و می خواد غرور ملی همه رو بیدار کنه.فارغ از اینکه از چه راهی و ایده های دیگرش خوب هست یا خیر.طوری که نسل کشی رو هم در نظرشون مبرا از خطا جلوه داده.
همه اینها در قالب نامه به خوبی اجرا شده و مخاطب از نامه چهارم پنجم به بعد تند تند تر متن رو می خونه که عاقبت اتفاقات رو بفهمه.اینکه ایدئولوژی ها چقدر خطرناکند و چطوری می تونند یه دوستی چند ساله رو هم خراب کنن.بطوریکه اولین نامه با نامه های آخری چقد متفاوته.
و بنظرم درسته که کتاب کتاب کوتاهیست اما محتواش به اندازه ای هست که اطلاعات خوبی راجع به انگیزه های شروع جنگ توسط المان رو بده.کتابی که توی نیم ساعت می شه خوندش.
و درود بر ماکس بخاطر نامه هایی که اواخر کتاب برای مارتین می فرستاد.
        

2

مبینا

مبینا

1403/11/22

این یادداشت مربوط به نسخۀ دیگری از این کتاب است.

0