گنجور کوچک

گنجور کوچک

@inkdrinker

10 دنبال شده

16 دنبال کننده

            Mobilis in Mobili 
کتاب باید چون چکشی باشد برای شکستن دریا منجمد درون ما ... 
زندگیم بدون کتاب ؟؟ حتی نمیتونم تصورش کنم :)
          

یادداشت‌ها

نمایش همه
                این کتاب از بسیاری از جهات متفاوت بود .
شیوه روایت داستان اول شخص بود و توصیفات صحنه بهتر از این نمیتونست باشه و شخصیت پردازی هم خوب  بود .
واقعی بودن برخی شخصیت ها هرچند که گفتگو ها تخیلی بود حال و هوای عجیبی به داستان میداد .
از اون کتاب هایی بود که خواننده رو به چالش میکشه و من تمارین جاسوسی رو خیلی دوست داشتم . در کنار داستان اطلاعات کاربردی ارائه میداد :) 
ترجمه روان و پاورقی های خوبی داشت . 
در کل با اینکه راجب جنگ جهانی دوم بود زیاد نیاز به پیش زمینه تاریخی نداشت . 
ارجاعات زیادی به شرلوک هولمز داشت که خیلی برام دلنشین بود .
نقل قول های جالبی داشت که با موضوع فصل مرتبط بود و بیشتر کنجکاو میشدم ادامه داستان رو بخونم .
متاسفانه اوایلش خیلی کند پیش رفت و فکر میکنم شلوغی اون چند روز و ریدینگ اسلامپ شدنم بعد سه پایه ها باعثش بود اما  به هیچ وجه حوصلم رو سرنبرد .

《قانون شماره ی یک : همیشه سعی کن همرنگ جماعت بشی .
قانون شماره دو : از حمل اشیایی که جلب توجه می‌کنند ، پرهیز کن .قانون شماره سه : همیشه حواست جمع باشد .》

تصاویر از چپ به راست :
▪︎ تابلو سازمان اجرای عملیات  های ویژه (دفتر تحقیقات میان سازمانی) ؛ خیابان بیکر شماره ۶۴
▪︎ جلد زبان اصلی کتاب
▪︎ بمب‌افکن‌های دورنیه دو ۱۷ آلمانی در حال بمباران وستهام 
▪︎ کتابفروشی مارکس و شرکا ؛ خیابان چارینگ کراس شماره ۸۴
▪︎ تلک ، تریر اسکاتلندی ؛ سگ ژنرال آیزنهاور 
▪︎ لئو مارکس ، رئیس بخش رمزنگاری و رمزگشایی سازمان اجرای عملیات ویژه 

        

6

                خب اولین کتابی بود بود که بعد از پایان امتحانات خوندم وشروع خوبی برای تابستون بود . من میخواستم یادداشتی عاری از اسپویل داستان بنویسم ولی واقعا نشد :)

این مجموعه داستان جامعه ای رو روایت میکنه توسط موجوداتی به نام سه پایه اداره میشه و مردم زندگی ای مشابه قرون وسطی دارند .  میشه گفت آزادی و امید موضوع اصلی کتابه . ترجمه خیلی خوبه و پاورقی های فوقالعاده ای داره . نشر قدیانی این مجموعه رو در یک جلد ۵۲۸ صفحه ای چاپ کرده با جلد شومیز که قطعش عریض تر از رقعی است  که کمی آزار دهنده است و در دست گرفتنش سخته و اگر حساس هستید باید خیلی حواستون باشه که عطف کتاب خط نیوفته .
 
■ جلد اول : کوه های سفید 
انسان ها در سن ۱۴ سالگی کلاهک دار میشن . شبکه ای از فلز و سیم که در مغز اونها کار گذاشته میشه و اونها فرمانبردار سه پایه ها میشن . شخصیت اصلی داستان، ویلیام پارکر ، بعد از کلاهک گذاری دوستش جک شک و تردید هایی نسبت به این موضوع پیدا میکنه . زمانی که با آزیماندیاس ملاقات میکنه تصمیم میگیره فرار کنه و به انسان های بدون کلاهک (آزاد) بپیونده . پسر خاله اش هنری هم باهاش هم سفر میشه و بعد ها ژان پل (بینپل)هم باهاشون همراه میشه . 
در بخشی از داستان در قلعه کنت دولاتوغوژ ساکن میشن .داخل پراتز بگم توغنمان منو یاد فیلم ایوانهو انداخت که اگر فیلم رو دیده باشید صحنه های این قسمت یه رنگ روی دیگه براتون پیدا میکنه. 
در اون دوران ویل نسب به سفرشون کمی تردید پیدا میکنه و به نظر میرسه میخواد به دوستاش پشت کنه و در قلعه بمونه و کلاهک دار بشه اما اتفاقات توغنمان و گفتگویی که با الوییز (دختر کنت) داره باعث میشه به خودش بیاد و سفرشون رو ادامه بدن. به نظرم در این بخش تکامل شخصیت ویل و کشمکش دورنیش خیلی به جا و خوب بود.
اوج داستان در مرحله نبردشون با سه پایه هاس که من واقعا نفسم بند اومده بود ! 
تخم غاز فلزی :)
روند داستان در ابتدا کمی کند پیش میره ولی بعد بهتر میشه .
جلد اول جای حساسی تموم میشه و کلی سوال براتون ایجاد میشه که مجبورتون میکنه بلافاصله جلد دو رو شروع کنید .

■ جلد دوم : شهر طلا و سرب 
در این جلد ویل به همراه دوست جدیدش فریتس به شهر سه پایه ها راه پیدا میکنند . سه پایه ها در اصل ماشین هایی برای حمل و نقل ارباب ها در خارج از شهر بوده. ما در این جلد اطلاعات زیادی درباره ارباب ها و سیاره ای ازش اومدن به دست میاریم . بچه ها متوجه میشن که اون ها قصد دارن جو و جاذبه زمین رو متناسب با خودشون تغییر بدن و بشر رو از بین ببرن . فریتس به خاطر سخت گیری اربابش خیلی ضعیف شده و تصمیم میگیرن اول ویل فرار کنه . ویل از طریق کانال اب از شهر خارج میشه که اطلاعات رو به ژولیوس(رهبر مردم آزاد در کوه های سفید) برسونه .
روند داستان در این جلد سریع تر میشه و جزئیات هم بیشتر میشه .
ولی کاری که کریستوفر با الوویز کرد خیلی بد بود و بدتر اینکه اصلا راجب احساسات ویل بعد اون اتفاق صحبت نشد و ما هیچ تغییری در ویل ندیدم . اخه مثلا کسی که دوستش بود و کمکش کرده بود ، مرده و مثل پروانه زیر شیشه گذاشتنش . چرا هیچی در ویل تغییر نکرد . به نظرم جا داشت رو این موضوع کار کنه.

■ جلد سوم : برکه اتش
جلد سوم با یک اتفاق بسیار خوب شروع میشه که الانم که بهش فکرمیکنم دلم میخواد از خوشحالی جیغ بزنم !در ادامه داستان ، روند قوی و غیر قابل پیشبینی بودن رو حفظ میکنه و پایان تقریبا خوبی داره . 
تو این جلد انسان های آزاد موفق میشن سه شهر سه پایه ها رو نابود کنن اما بعد بین ملت ها اختلاف نظر میوفته و بچه ها به دنبال راهی برای ایجاد صلح هستند .
این کتاب بر خلاف دوتای قبلی کمی غمگینه خلاصه خودتونو اماده کنید :)

■ جلد چهارم :وقتی سه پایه ها به زمین آمدند 
این جلد ۲۰ سال بعد از مجموعه اصلی چاپ شد و داستان این کتاب به اتفاقات قبل از  کوه های سفید میپردازه . قبل از علمی تخیلی و هیجان انگیز بودن ، ترسناکه . ترسناک از این جهت که ادم میگه ممکنه یه روزی اینجوری بشه و اصلا دور بنظر نمیرسه ، هرچند اصلا به جلد های اصلی نمیرسه و من خیلی دوستش نداشتم . پایانش هم متوسط بود در کل بگم اگر نخونیدش هیچ اتفاقی نمیوفته .


و در آخر ببخشید که طولانی شد ولی فکر کنم متوجه شدید چقدر از این مجموعه لذت بردم . خلاصه که بخونیدش !



        

با نمایش یادداشت داستان این کتاب فاش می‌شود.

5

باشگاه‌ها

باشگاه کارآگاهان

550 عضو

معمای آقای ریپلی (به ضمیمه مختصری درباره نویسنده ونوشته هایش)

دورۀ فعال

محاکات

234 عضو

سوء تفاهم

دورۀ فعال

چالش‌ها

این کاربر هنوز در چالشی شرکت نکرده است.

لیست‌های کتاب

فعالیت‌ها

گنجور کوچک پسندید.
            این کتاب اکنون به پایان رسید و من متعجم.
متعجب از اینکه چگونه تمام شد
و چگونه توانست آن قدر مرا درگیر کند که در دو روز تمام شود.
داستانی وهم آور،مملو از خشونت و ذات حقیقی انسانیت در قالب
دنیایی دیگر،دنیایی تاریک و مرموز و مه گرفته
دنیایی که نویسنده سعی کرده بود نشان دهد،اما باز هم قسمت هایی
از  آن مثل میزان پیشرفت دیجیتالی در آن زمان و
 نحوه‌ی سیاست و وضعیت دیگر کشور ها در هاله‌ای از ابهام قرار داشت
 اما بدنه‌ی اصلی داستان جذاب و این نکته که نویسنده تلاش می کرد
 داستان را،به یک داستان طولانی تبدیل نکند
بسیار دیده میشد.
اما در مورد محتوا،باید بگویم سمتش نروید!
من بعد از خواندن این کتاب نگاهم نسبت به
 زنان حامله،بچه‌ها و بخصوص خوردن گوشت به کل تغییر کرده 
و با دیدن هر کدام حالت تهوع میگیرم!باور میکنید؟
این تاثیر لاشه‌ی لطیف است
فضایی دارک و تحمل ناپذیر اما جذاب و سادیسمی طور،
فضایی با پایان بسیار متفاوت و چیزی که انتظارش را نداشتیم
از خودخواهی و ذات حقیقی هر فرد،هر چند این تغییر
 ناگهانی در شخصیت اصلی کمی تامل انگیز بود
اما در هر صورت اگر تقریبا +۱۷ سال سن دارید..
از خون،آدم خواری،کشتار و.. حالتان بد نمی شود..
و دنبال یک کتاب کوتاه برای جلوگیری از ریدینگ اسلامپ شدن هستید،
لاشه‌ی لطیف گزینه‌ای مناسب است.
با این حال،
اگر چنین آینده‌ای منتظر بشر است،
من حاضرم اکنون بمیرم.
          

34

گنجور کوچک پسندید.

35

گنجور کوچک پسندید.

2

گنجور کوچک پسندید.
بادبادک بازآتش بدون دودجای خالی سلوچ

اطلاعیه یک نفر گم شده است

7 کتاب

اگر چند سال پیش به من میگفتن کتاب ها جادویی هستند باور نمیکردم اما الان خودم جزوه کسانی هستم که با قدرت و با صدای بلند میگم کتاب ها جادویی هستند تاحالا شده موقع خوندن یه کتاب باشد و یه لحظه به خودتون بیاد و یک لحظه دور و بر خودتون را نگاه کنید بگید من کجام ؟ یا شاید از این حرفا میدونید نمیتونم درست اون حس را توصیف کنم باید فقط حسش کرده باشی تا بفهمی و از همه سخت تر و بد تره زمانی هست که وقتی به خودت میای که دیگه هیچ کلمه ای روی کتاب نیست و این خبر آور یه افسردگی یک هفته ای (شاید بیشتر و شاید کمتر ) است من که واقعا بعد از این حس تا یک هفته نمیتونم یه کتاب جدید بخونم شاید مسخره باشه ولی چند تا صفحه قبل از پایان کتابی که دارم میخونم و خیلی دوسش دارم را علامت میزنم تا اگر غرق شدم به خودم بیام من با کتابم هام بزرگ ترین سفر های را کردم با چشمای خودم شاهد اتفاق های بزرگ بودم شاهد حس کردن سرما در اوج گرما شاهد قدم زدن توی نیویورک در حالی که در تختم دراز کشیده بودم شاهد لمس کردن قطرات باران روی صورتم در حالی که زیر سایه بانی در خشک ترین قسمت دنیا نشسته بودم خلاصه این لیست کتاب هایی هست که تکیه ای بزرگ از روح من درونشان جا مانده (من هرچقدر که کتاب بخونم جایگاه این کتاب ها در قلبم یه چیز دیگه است ) همیشه حسم نسبت به کتاب هام این بود که نگین قدیمه را بازسازی میکنه و یه ادم بهتره را میسازه تکیه از نگین قبلی جا می مونه و یک نگین جدید ساخته میشه حالا بعضی کتاب ها بیشتر وبعضی کتاب ها کمتر شما چی ؟ شما توی کدوم کتاب ها گم شده اید؟

54

من تو خیلی از کتابام گم شدم و کم و بیش بیرون اومدم اما هنوز راه بیرون اومدن از " غرش ماده شیر " " بیست هزار فرسنگ زیر دریا " و " چلنجر دیپ " رو پیدا نکردم :)
بادبادک بازآتش بدون دودجای خالی سلوچ

اطلاعیه یک نفر گم شده است

7 کتاب

اگر چند سال پیش به من میگفتن کتاب ها جادویی هستند باور نمیکردم اما الان خودم جزوه کسانی هستم که با قدرت و با صدای بلند میگم کتاب ها جادویی هستند تاحالا شده موقع خوندن یه کتاب باشد و یه لحظه به خودتون بیاد و یک لحظه دور و بر خودتون را نگاه کنید بگید من کجام ؟ یا شاید از این حرفا میدونید نمیتونم درست اون حس را توصیف کنم باید فقط حسش کرده باشی تا بفهمی و از همه سخت تر و بد تره زمانی هست که وقتی به خودت میای که دیگه هیچ کلمه ای روی کتاب نیست و این خبر آور یه افسردگی یک هفته ای (شاید بیشتر و شاید کمتر ) است من که واقعا بعد از این حس تا یک هفته نمیتونم یه کتاب جدید بخونم شاید مسخره باشه ولی چند تا صفحه قبل از پایان کتابی که دارم میخونم و خیلی دوسش دارم را علامت میزنم تا اگر غرق شدم به خودم بیام من با کتابم هام بزرگ ترین سفر های را کردم با چشمای خودم شاهد اتفاق های بزرگ بودم شاهد حس کردن سرما در اوج گرما شاهد قدم زدن توی نیویورک در حالی که در تختم دراز کشیده بودم شاهد لمس کردن قطرات باران روی صورتم در حالی که زیر سایه بانی در خشک ترین قسمت دنیا نشسته بودم خلاصه این لیست کتاب هایی هست که تکیه ای بزرگ از روح من درونشان جا مانده (من هرچقدر که کتاب بخونم جایگاه این کتاب ها در قلبم یه چیز دیگه است ) همیشه حسم نسبت به کتاب هام این بود که نگین قدیمه را بازسازی میکنه و یه ادم بهتره را میسازه تکیه از نگین قبلی جا می مونه و یک نگین جدید ساخته میشه حالا بعضی کتاب ها بیشتر وبعضی کتاب ها کمتر شما چی ؟ شما توی کدوم کتاب ها گم شده اید؟

54