گنجور کوچک

تاریخ عضویت:

آبان 1402

گنجور کوچک

@inkdrinker

11 دنبال شده

27 دنبال کننده

                Mobilis in Mobili 
کتاب باید چون چکشی باشد برای شکستن دریا منجمد درون ما ... 
زندگیم بدون کتاب ؟؟ حتی نمیتونم تصورش کنم :)
              

یادداشت‌ها

نمایش همه
         خب در ابتدا باید بگویم کتاب شامل چند بخش است :
- متنی درباره نویسنده
- مقدمه ناشر انگلیسی
- خود داستان 
- سال شمار زندگی ورکور
- گزیده کتابشناسی او
- شناسنامه فیلم سکوت دریا ، اثر ژان پیر ملویل 
- گفتار ژینت ونساندو درباره فیلم 

داستان کلا ۲ فصل است ، حدود ۴۵ صفحه. 
 اما چه حرف ها که برای گفتن ندارد .
 باشکوه است. باشکوه و دردناک 
" ما که موسیقیدان نیستیم " خیلی دردناک بود 
فعلا قصد ندارم بخش های دیگر را بخوانم . البته فیلم را خواهم دید 

میخواهم درباره داستان بنویسم ولی راستش برایم سخت است . شاید باید سکوت کنم  .سکوتی به مانند سکوت دخترک . سکوت کنم تا خودتان کتاب را بخوانید .

بخش بیشتر کتاب دکلمه های ورنر فون ایبرناک است ، افسر آلمانی . وای که چه شخصیت جالبی ، نازنین و دوست داشتنی . آلمانی که بیشتر از خود فرانسوی ها رویای آزادی دارد .
راوی داستان پیرمردی سالخورده و موقری است که با برادزاده اش زندگی میکند . تمام داستان همین ۳ شخصیت اند . 

داستان فوق‌العاده زیبا است.  شاهکاری است تکرار نشدنی . 
اگر در آن سال ها به عنوان یک فرانسوی در فرانسه اشغالی زندگی میکردم قطعا این داستان مرا به مقاوت فرا میخواند . امید به آینده ای آزاد .
اما حالا که بعد از سال ها در آن سر دنیا کتاب را میخوانم باز هم روح مقاومت را درک میکنم .
فعلا همین قدر میتوانم بنویسم . چند دقیقه پیش کتاب را تمام کردم و افکارم پراکنده اند . ممنونم اگر تا اینجا نظرم را خواندید ♡

      

6

        همین چند دقیقه پیش کتاب را تمام کردم و شوکه ام .
بعد از مدت های طولانی دور بودن از کتابها

خدای موسی پشت و پناهت ! واقعا ماکس !؟
آنقدر کتاب عجیب بود که شاید نتوانم یادداشتی درخور بنویسم البته فعلا . شاید بیایم و آن را اصلاح کنم .

اما قلب و ذهنم اکنده از احساسات ضد و نقیض است ، مثل خبر هایی که به ماکس میرسید .
اضطراب ماکس را با تمام وجود درک کردم . اما ناگهان خشک و رسمی شد و فقط راجب کار نوشت . پس گریزل چه شد . شاید برای گریزل این کار را کرد؛ قلبش شکست ، از کار مارتین . نمیدانم به کدام حق بدهم و این کار را نخواهم کرد اما این نامه ها انتقام و نارضایتی ماکس بودند ؟ شاید
 
《نه》 و بعد نامه ای جنون آمیز از مارتین . چقدر ایدئولوژی ها خطرناکند .
ایدئولوژی مارتین را تبدیل به آلمانی تند خویی میکند که ماکس او را نمیشناسد . اما زمانی که پای خانواده اش در میان میاید میشود همان مارتین قدیمی و التماس میکند . التماس دوست قدیمیش را میکند تا دست از کارهایش بردارد اما ماکس بی توجه است و قلبش شکسته . تمام ذهنش انتقام است . آیا آنقدر سنگدل شد که دوست چند ساله اش را به کام مرگ بفرستد ؟ الزا را بیوه و پسرانش را یتیم کند ؟ نمی‌دانیم و نخواهیم فهمید.  

خیلی مشوشم و از صمیم قلب به خانم تیلور تبریک میگویم که با قلمش این چنین مرا به هم ریخت . واقعا لذت بردم . 

این یادداشت تازه از تنور ذهنم آمده است و فقط نظراتم بلافاصله بعد از تمام کردن کتاب است . قطعا برمیگردم .
ممنونم اگر تا به اینجا متنم را خواندید ♡
      

7

        این کتاب از بسیاری از جهات متفاوت بود .
شیوه روایت داستان اول شخص بود و توصیفات صحنه بهتر از این نمیتونست باشه و شخصیت پردازی هم خوب  بود .
واقعی بودن برخی شخصیت ها هرچند که گفتگو ها تخیلی بود حال و هوای عجیبی به داستان میداد .
از اون کتاب هایی بود که خواننده رو به چالش میکشه و من تمارین جاسوسی رو خیلی دوست داشتم . در کنار داستان اطلاعات کاربردی ارائه میداد :) 
ترجمه روان و پاورقی های خوبی داشت . 
در کل با اینکه راجب جنگ جهانی دوم بود زیاد نیاز به پیش زمینه تاریخی نداشت . 
ارجاعات زیادی به شرلوک هولمز داشت که خیلی برام دلنشین بود .
نقل قول های جالبی داشت که با موضوع فصل مرتبط بود و بیشتر کنجکاو میشدم ادامه داستان رو بخونم .
متاسفانه اوایلش خیلی کند پیش رفت و فکر میکنم شلوغی اون چند روز و ریدینگ اسلامپ شدنم بعد سه پایه ها باعثش بود اما  به هیچ وجه حوصلم رو سرنبرد .

《قانون شماره ی یک : همیشه سعی کن همرنگ جماعت بشی .
قانون شماره دو : از حمل اشیایی که جلب توجه می‌کنند ، پرهیز کن .قانون شماره سه : همیشه حواست جمع باشد .》

تصاویر از چپ به راست :
▪︎ تابلو سازمان اجرای عملیات  های ویژه (دفتر تحقیقات میان سازمانی) ؛ خیابان بیکر شماره ۶۴
▪︎ جلد زبان اصلی کتاب
▪︎ بمب‌افکن‌های دورنیه دو ۱۷ آلمانی در حال بمباران وستهام 
▪︎ کتابفروشی مارکس و شرکا ؛ خیابان چارینگ کراس شماره ۸۴
▪︎ تلک ، تریر اسکاتلندی ؛ سگ ژنرال آیزنهاور 
▪︎ لئو مارکس ، رئیس بخش رمزنگاری و رمزگشایی سازمان اجرای عملیات ویژه 

      

7

        خب اولین کتابی بود بود که بعد از پایان امتحانات خوندم وشروع خوبی برای تابستون بود . من میخواستم یادداشتی عاری از اسپویل داستان بنویسم ولی واقعا نشد :)

این مجموعه داستان جامعه ای رو روایت میکنه توسط موجوداتی به نام سه پایه اداره میشه و مردم زندگی ای مشابه قرون وسطی دارند .  میشه گفت آزادی و امید موضوع اصلی کتابه . ترجمه خیلی خوبه و پاورقی های فوقالعاده ای داره . نشر قدیانی این مجموعه رو در یک جلد ۵۲۸ صفحه ای چاپ کرده با جلد شومیز که قطعش عریض تر از رقعی است  که کمی آزار دهنده است و در دست گرفتنش سخته و اگر حساس هستید باید خیلی حواستون باشه که عطف کتاب خط نیوفته .
 
■ جلد اول : کوه های سفید 
انسان ها در سن ۱۴ سالگی کلاهک دار میشن . شبکه ای از فلز و سیم که در مغز اونها کار گذاشته میشه و اونها فرمانبردار سه پایه ها میشن . شخصیت اصلی داستان، ویلیام پارکر ، بعد از کلاهک گذاری دوستش جک شک و تردید هایی نسبت به این موضوع پیدا میکنه . زمانی که با آزیماندیاس ملاقات میکنه تصمیم میگیره فرار کنه و به انسان های بدون کلاهک (آزاد) بپیونده . پسر خاله اش هنری هم باهاش هم سفر میشه و بعد ها ژان پل (بینپل)هم باهاشون همراه میشه . 
در بخشی از داستان در قلعه کنت دولاتوغوژ ساکن میشن .داخل پراتز بگم توغنمان منو یاد فیلم ایوانهو انداخت که اگر فیلم رو دیده باشید صحنه های این قسمت یه رنگ روی دیگه براتون پیدا میکنه. 
در اون دوران ویل نسب به سفرشون کمی تردید پیدا میکنه و به نظر میرسه میخواد به دوستاش پشت کنه و در قلعه بمونه و کلاهک دار بشه اما اتفاقات توغنمان و گفتگویی که با الوییز (دختر کنت) داره باعث میشه به خودش بیاد و سفرشون رو ادامه بدن. به نظرم در این بخش تکامل شخصیت ویل و کشمکش دورنیش خیلی به جا و خوب بود.
اوج داستان در مرحله نبردشون با سه پایه هاس که من واقعا نفسم بند اومده بود ! 
تخم غاز فلزی :)
روند داستان در ابتدا کمی کند پیش میره ولی بعد بهتر میشه .
جلد اول جای حساسی تموم میشه و کلی سوال براتون ایجاد میشه که مجبورتون میکنه بلافاصله جلد دو رو شروع کنید .

■ جلد دوم : شهر طلا و سرب 
در این جلد ویل به همراه دوست جدیدش فریتس به شهر سه پایه ها راه پیدا میکنند . سه پایه ها در اصل ماشین هایی برای حمل و نقل ارباب ها در خارج از شهر بوده. ما در این جلد اطلاعات زیادی درباره ارباب ها و سیاره ای ازش اومدن به دست میاریم . بچه ها متوجه میشن که اون ها قصد دارن جو و جاذبه زمین رو متناسب با خودشون تغییر بدن و بشر رو از بین ببرن . فریتس به خاطر سخت گیری اربابش خیلی ضعیف شده و تصمیم میگیرن اول ویل فرار کنه . ویل از طریق کانال اب از شهر خارج میشه که اطلاعات رو به ژولیوس(رهبر مردم آزاد در کوه های سفید) برسونه .
روند داستان در این جلد سریع تر میشه و جزئیات هم بیشتر میشه .
ولی کاری که کریستوفر با الوویز کرد خیلی بد بود و بدتر اینکه اصلا راجب احساسات ویل بعد اون اتفاق صحبت نشد و ما هیچ تغییری در ویل ندیدم . اخه مثلا کسی که دوستش بود و کمکش کرده بود ، مرده و مثل پروانه زیر شیشه گذاشتنش . چرا هیچی در ویل تغییر نکرد . به نظرم جا داشت رو این موضوع کار کنه.

■ جلد سوم : برکه اتش
جلد سوم با یک اتفاق بسیار خوب شروع میشه که الانم که بهش فکرمیکنم دلم میخواد از خوشحالی جیغ بزنم !در ادامه داستان ، روند قوی و غیر قابل پیشبینی بودن رو حفظ میکنه و پایان تقریبا خوبی داره . 
تو این جلد انسان های آزاد موفق میشن سه شهر سه پایه ها رو نابود کنن اما بعد بین ملت ها اختلاف نظر میوفته و بچه ها به دنبال راهی برای ایجاد صلح هستند .
این کتاب بر خلاف دوتای قبلی کمی غمگینه خلاصه خودتونو اماده کنید :)

■ جلد چهارم :وقتی سه پایه ها به زمین آمدند 
این جلد ۲۰ سال بعد از مجموعه اصلی چاپ شد و داستان این کتاب به اتفاقات قبل از  کوه های سفید میپردازه . قبل از علمی تخیلی و هیجان انگیز بودن ، ترسناکه . ترسناک از این جهت که ادم میگه ممکنه یه روزی اینجوری بشه و اصلا دور بنظر نمیرسه ، هرچند اصلا به جلد های اصلی نمیرسه و من خیلی دوستش نداشتم . پایانش هم متوسط بود در کل بگم اگر نخونیدش هیچ اتفاقی نمیوفته .


و در آخر ببخشید که طولانی شد ولی فکر کنم متوجه شدید چقدر از این مجموعه لذت بردم . خلاصه که بخونیدش !



      

با نمایش یادداشت داستان این کتاب فاش می‌شود.

6

باشگاه‌ها

این کاربر هنوز عضو باشگاهی نیست.

چالش‌ها

لیست‌ها

فعالیت‌ها

فعالیتی یافت نشد.