ضیافت

ضیافت

ضیافت

افلاطون و 1 نفر دیگر
4.1
47 نفر |
11 یادداشت

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

2

خوانده‌ام

73

خواهم خواند

44

شابک
9789642575000
تعداد صفحات
160
تاریخ انتشار

توضیحات

        کتاب ضیافت، اثری نوشته ی افلاطون است که 385 سال قبل از میلاد مسیح به رشته ی تحریر درآمد.ضیافتی در یونان برپاست. گروهی از متفکرین آتن در بزم میگساری جمع اند و دیدگاه های خود را در مورد عشق مطرح می کنند. در مکالمات آن ها، موضوعاتی چون نقش های جنسیتی، روابط جنسی در جامعه و تعالی غرایز اساسی انسان، بازتاب دارد. این مباحثه زمانی اوج می گیرد که سقراط، استاد افلاطون، دیدگاه های مرسوم زمانه را به چالش می کشد. او مدافع عشقی معنوی است که به تعالی روح انسان می انجامد.در کتاب ضیافت، دیدگاه ها و ایده های متفاوتی درباره ی ماهیت عشق، با مهارتی کم نظیر در هم تنیده شده اند: عشق به عنوان واکنشی به زیبایی، نیرویی کیهانی، انگیزه ای برای کنش های اجتماعی و ابزاری برای تربیت اخلاقی.
      

بریدۀ کتاب‌های مرتبط به ضیافت

پست‌های مرتبط به ضیافت

یادداشت ها

          گفتار اندر ستایشِ محمدعلی فروغی
این کتاب با ۳۵صفحه دیباجه به قلمِ آقای «محمدعلی فروغی» آغاز می‌گردد.
اعتراف می‌کنم برای بار دوم است که شیفته‌ی یک دیباجه می‌شوم، نخستین بار پس از خواندنِ «افسانه‌های تبای» با ترجمه‌ی بی‌نظیر و شاهکارِ آقای «شاهرخِ مسکوب» بود که کتاب دارای یک دیباجه و موخره‌ای غیرقابل توصیف بود که از دیدِ من ارزشِ ادبیِ‌ آن کمتر از خود تراژدی نبود و دومین بار هنگام و پس از مطالعه‌ی این دیباجه.
در دیباجه‌ای که به قلمِ محمدعلی فروغی در این کتاب به چاپ رسیده است، از سرگذشت و زندگانیِ افلاطون، اصل و نسبِ او، تعبیرِ خوابِ سقراط و مرگِ او، سفرهای افلاطون، چگونگیِ تاسیسِ نخستین آکادمی توسطِ افلاطون و حضورِ ارسطو در آن، روش‌های تدریس افلاطون، آثار افلاطون، ویژگی‌های رسائلِ افلاطون و چگونگیِ آثارش، ویژگی‌های فلسه‌ی افلاطون و... برای خواننده اطلاعات بسیار با ارزشی به ارمغان آورده است.
از این جهت ضمنِ تشکرِ صمیمانه از ایشان برای روحشان آرزوی شادی و مغفرت می‌نمایم.

گفتار اندر معرفیِ کتاب
ضیافت، عنوانِ فارسی و ترجمه‌شده‌ی رساله‌ی «شب‌نشینی یا مهمانی» از افلاطون است که توسطِ آقای «محمدابراهیم امینی‌فرد» ترجمه و نهایتا توسطِ «انتشارات جامی» چاپ و منتشر گردیده است.
متنِ ترجمه‌ی کتاب روان و بدون مشکل یا هرگونه پیچیدگی‌ِ ادبی‌ست و از دیدِ‌ من خواننده هنگامِ خواندنِ این رساله دچار دلزدگی یا کسالت نمی‌گردد.
از معرفی نام و مترجمِ کتاب که بگذرم باید عرض کنم که این رساله یکی از سی و اندی رساله‌ی تاییدِ اصالت شده‌ی افلاطون است.
شیوه‌ی نگارشِ رساله‌های افلاطون بسیار جالب است، او معتقد بود خواندنِ کتاب به قلم‌های مرسوم نمی‌تواند باعثِ‌ آگاهی خواننده شود مگر آنکه به شکلِ یک گفتگو نگارش شود، به همین دلیل رساله‌های او به فیلم‌نامه‌های تئاتر شباهت بسیاری دارند و عمدتا از گفتگوی او با چند نفر نگارش شده است.

گفتار اندر معرفیِ شخصیت‌ها
فدروس
پوزانیاس
آروکسی ماخوس
آریستوفانس
آگاتون
سقراط
آلکیبیادس
گروهی شراب‌خوار

گفتار اندر داستانِ‌ کتاب
آگاتون به واسطه‌ی نوشتنِ یک تراژدی به شهرت و محبوبیت رسیده بود و به همین منظور ضیافتی ترتیب می‌دهد و دوستان و نزدیکانِ اهلِ حکمتِ خود را از جمله فدروس، پوزانیاس، آروکسی ماخوس، اریستوفانس، آگاتون، سقراط، آلکیبیادس و ... را به آن ضیافت دعوت می‌کند.
پس از صرف شام، آگاتون موضوعِ بحث و گفتگو را به پیشنهادِ «فدروس»(یکی از حاضرینِ جمع) «عشق» تعیین می‌کند چون از نظرِ فدروس شاعرانِ یونانی در آن دوران در وصف و ستایش هر چیزی شعر سروده بودند جز عشق و ستایشِ «اروس»(خدایِ عشق) و نهایتا حاضرین نیز موافقت می‌کنند که در موردِ آن به بحث و گفتگو بنشینند.
به ترتیبِ نام‌های ذکر شده در فوق، هر کدام در توصیفِ عشق سخن‌وری می‌کنند تا اینکه نوبت به سقراط می‌رسد و ... .
پس از اتمامِ صحبت‌های سقراط نیز ناگهان «آلکیبیادس» مست و خراب به شرحی که در کتاب می‌خوانیم وارد مجلس می‌شود و شروع به ستایش و نقدِ سقراط می‌پردازد... .

نقل‌قول نامه
"تا سرانجامِ کسی را ندانی، نمی‌توان حکم کرد که خوشبخت است یا نیست. (سولون)"

"چه خوب بود اگر حکمت همانندِ آب می‌بود که چون از یک ظرف لبریز گردد بتواند به رفِ خالیِ‌دیگری ریخته شود. تا هر دو به اندازه‌ی یکدیگر از هم بهره‌مند شوند. (سقراط)"

"بدبختیِ آدم‌های نادان در این است که خود را دانا می‌شمارند."

"میان دانایی و نادانی فاصله وجود دارد. باورِ درستی که نتواند منطقِ خود را ثابت کند، دانایی نیست اما چون شناختِ به حقیقت است، نادانی هم نمی‌باشد و این فاصله‌ی میانِ دانایی و نادانی است. (سقراط)"

کارنامه
این کتاب به شدت خواندنی‌ست اما از آن دسته از کتاب‌هایی‌ست که باید در زمانِ‌ مناسب و با تمرکزِ کافی خوانده شود تا مفاهیمِ بنیادین و فلسفیِ آن‌را درک کرد، خواندنِ این کتابِ ارزشمند را به نمامِ‌ دوستانِ‌ اهلِ مطالعه‌ی خود پیشنهاد می‌کنم و ۵ستاره برای آن منظور می‌کنم.

بیست و یکم اردیبهشت‌ماه یک‌هزار و چهارصد
        

8

          به نظرم نوشتن واسه افلاطون،این مرد بزرگ واقعا سخته ولی دلم نمياد واسه همچين کتاب بی نظیری چیزی ننویسم!
اول که کتاب و خریدم میترسیدم برم سراغش چون فکر میکردم يه متن خیلی سنگین مثل جمهور در انتظارمه واسه همین خوندشو همش عقب مینداختم تا اینکه بالاخره يه هفته پیش طلسم و شکستم و شروع کردم به خوندنش!
و قبل از اینکه برم سراغ خود کتاب قسمت دیباچه رو خوندم که حقیقتا بسیار ماهرانه و روون نوشته شده بود که به همین خاطر هم از آقای محمد علی فروغی ممنون هستم.
ترجمه و ویراستاری خود کتاب هم همچنین خیلی روون و بی غلط بود.
و اما خود کتاب! حقیقتش همیشه میخوندم که آثار افلاطون به غیر از نظریات فلسفی که توشون گفته از شاهکار های ادبی هم محسوب ميشن و هيچوقت باور نمیکردم این حرفو تا رسیدم به این کتاب و تازه فهمیدم همه چی ميگفتن! روند داستانی زیبا و کوتاه که تو رو وادار به ادامه کتاب میکنه و توصیف های خیلی خوب از صحنه مثل اینکه داری تئاتر میبینی. و بیاید افسانه ها و اسطوره های بی نظیری هم که در وسط داستان گنجونده رو فراموش نکنیم چرا که قطعا از قسمت های خیلی لذت بخش کتاب بود!
يه چيز ديگه که خیلیییی واسم جالب بود يه سری از نظریات افلاطون درباره عشق بود که میبینم چقدر از زمان خودش جلو تر بوده! در واقع در آخر های کتاب تونستم شباهت های بسیار زیادی بین نظریه های خودش و نظریه های شوپنهاور در مورد عشق پیدا کنم! 
در آخر بگم که خیلی زیاد از خوندن این کتاب که حقیقتا گنجی بود از حدود ۲۴۰۰ پیش لذت بردم و به همه خوندشو،حتا شده یک بار( که من فکر میکنم حقیقتا يک بار واسه این کتاب کم باشه!) پیشنهاد میکنم!
        

37

محمد

1403/7/7

          اولین نکته جالبی که متوجه ش شدم این بود که توی کتاب شخصیت ها حرفاشون رو به نقل از افراد دیگه ایی بیان میکردن؛ مثلا سقراط از دیوتیما نقل می‌کرد و اصلا حرفی از خودش نمی‌زد و حتی اول داستان هم شخصیت ها واسه شنیدن ماجرای مهمانی به دوستاشون ارجاع میدادن؛ برداشت من از این قضیه این بود که افلاطون (یا حتی سقراط) نمیخواد حرفاش از قول خودش باشه، جوری که خود من به شخصه نمی‌دونم حرفهای کتاب، حرف دل افلاطون بود یا حرفهایی بود که افلاطون از سقراط شنیده بوده و تو این کتاب آورده یا اصلا این حرفا از شخصی به اسم دیوتیما بوده یا نه؛ این می‌تونه نشون دهنده بی آلایش بودن افلاطون و استادش باشه که هیچ دانشی رو از خودشون نمی‌دونن و هیچ غروری از خودشون نشون نمی‌دن که تو کتاب هم این موضوع ذکر شد.
تو کتابی که من خوندم (از انتشارات کوله پشتی) یه مقدمه از دکتر شیده احمدزاده بود که ارتباط کتاب ضیافت رو با نظریه صُور افلاطون نوشته بود که من خودم موقع خوندم کتاب متوجه این ارتباط نشدم بخاطر همین هم این مقدمه برام جالب بود.
کتاب میخواد راجب عشق صحبت کنه که از دهان شخصیت هاش اون رو از نگاه اساطیری بررسی می‌کنه و راجب قدرت های خدای عشق صحبت می‌کنه و حتی تو سخنرانی سقراط هم به این موضوعات میپردازه که البته این برای ما ایرانی ها شاید خیلی ملموس نباشه اما خالی از لطف نیست.
مکالمه های سقراط با دیوتیما اوج داستانه که در اون به خود مفهوم و معنی عشق میپردازه، درسته که بعضی موضوعات خاصش رو خودم قبول نداشتم اما از مطالعه ش بشدت لذت بردم و کلیت موضوع برام اقناع کننده و لذت بخش بود؛ خصوصا اون قسمت که به معنی عشق («پیوسته» به دنبال خوبی ها و زیبایی ها بودن) میرسه یا اونجا که به کمال عشق (یعنی آفرینندگی زیبایی) میرسه.
در کل کتاب خوبی بود و اگر فرصت کنم کتاب های دیگه ایی از این قبیل رو خواهم خوند.❤️💎
        

18