یادداشت محمد
1403/7/7
اولین نکته جالبی که متوجه ش شدم این بود که توی کتاب شخصیت ها حرفاشون رو به نقل از افراد دیگه ایی بیان میکردن؛ مثلا سقراط از دیوتیما نقل میکرد و اصلا حرفی از خودش نمیزد و حتی اول داستان هم شخصیت ها واسه شنیدن ماجرای مهمانی به دوستاشون ارجاع میدادن؛ برداشت من از این قضیه این بود که افلاطون (یا حتی سقراط) نمیخواد حرفاش از قول خودش باشه، جوری که خود من به شخصه نمیدونم حرفهای کتاب، حرف دل افلاطون بود یا حرفهایی بود که افلاطون از سقراط شنیده بوده و تو این کتاب آورده یا اصلا این حرفا از شخصی به اسم دیوتیما بوده یا نه؛ این میتونه نشون دهنده بی آلایش بودن افلاطون و استادش باشه که هیچ دانشی رو از خودشون نمیدونن و هیچ غروری از خودشون نشون نمیدن که تو کتاب هم این موضوع ذکر شد. تو کتابی که من خوندم (از انتشارات کوله پشتی) یه مقدمه از دکتر شیده احمدزاده بود که ارتباط کتاب ضیافت رو با نظریه صُور افلاطون نوشته بود که من خودم موقع خوندم کتاب متوجه این ارتباط نشدم بخاطر همین هم این مقدمه برام جالب بود. کتاب میخواد راجب عشق صحبت کنه که از دهان شخصیت هاش اون رو از نگاه اساطیری بررسی میکنه و راجب قدرت های خدای عشق صحبت میکنه و حتی تو سخنرانی سقراط هم به این موضوعات میپردازه که البته این برای ما ایرانی ها شاید خیلی ملموس نباشه اما خالی از لطف نیست. مکالمه های سقراط با دیوتیما اوج داستانه که در اون به خود مفهوم و معنی عشق میپردازه، درسته که بعضی موضوعات خاصش رو خودم قبول نداشتم اما از مطالعه ش بشدت لذت بردم و کلیت موضوع برام اقناع کننده و لذت بخش بود؛ خصوصا اون قسمت که به معنی عشق («پیوسته» به دنبال خوبی ها و زیبایی ها بودن) میرسه یا اونجا که به کمال عشق (یعنی آفرینندگی زیبایی) میرسه. در کل کتاب خوبی بود و اگر فرصت کنم کتاب های دیگه ایی از این قبیل رو خواهم خوند.❤️💎
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.