معرفی کتاب داستان دو شهر اثر چارلز دیکنز مترجم فریدون رضوانیه

داستان دو شهر

داستان دو شهر

چارلز دیکنز و 1 نفر دیگر
4.1
99 نفر |
36 یادداشت

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

26

خوانده‌ام

217

خواهم خواند

174

ناشر
دبیر
شابک
9786005955798
تعداد صفحات
320
تاریخ انتشار
1398/10/15

توضیحات

        انقلاب خونین فرانسه نقطه آغاز رمان های عظیمی است که یکی از زیباترین آن ها همین داستان در شهر است.مانه از زندانیان باستیل است که پس از هجده سال ماندن در سیاهچال های باستیل و از دست دادن بهترین سال های عمرش با فتح باستیل آزاد می شود. مانه به اتهامی راهی زندان شده بود که هرگز اتهام او به اثبات نرسیده و بی گناه در زندان مانده بود. مانه پس از آزادی در جست و جوی دخترش برمی آید و پس از یافتن او مطلع می شود به نامزدی شارل دارنی، خواهرزاده یک مارکی فرانسوی برگزیده شده. در گیرودار انقلاب که همه در مظان اتهام هستند و هرکس به طریقی گردن به زیر تیغ گیوتین می دهد، شارل به جرم خیانت بازداشت می شود. اما به میانجیگری مانه آزاد می کنند که به انقلابیون پیوسته و او را به جهت آن که در زندان باستیل بوده، خودی می پنداشتند.دیکنز دو شهر لندن و پاریس را در برابر یک دیگر قرار می دهد و نشان می دهد وقتی مردم شهری چون پاریس دچار هیجانات و احساسات می شوند و مردمی چون لندن نشینان خردورزانه رفتار می کنند، چه شیوه های زیست متفاوتی دارند.
      

پست‌های مرتبط به داستان دو شهر

یادداشت‌ها

          «داستان دو شهر» یک رمان تاریخی است که در سال 1859 منتشر شد. منظور از دو شهر، لندن و پاریس است؛ قصۀ این رمان درون این دو شهر رخ می‌دهد و زمان قصه نیز مربوط به سال‌های پیش و پس از انقلاب فرانسه است. رمان در مورد یک دکتر فرانسوی به اسم مانِت است که قبل از انقلاب فرانسه به مدت 18 سال در زندان باستیل زندانی بود و وقتی آزاد شد، به همراه دخترش، لوسی (که 18 ساله است و دکتر مانت قبلاً او را ندیده بود)، به لندن رفت.
این رمان به خوبی شرایط اجتماعی‌ای را که منجر به انقلاب فرانسه شد، نشان می‌دهد. همچنین وضعیت بعد از انقلاب فرانسه را که به «دوران ترور» معروف شد، به خوبی توصیف می‌کند. انقلاب فرانسه در سال 1789 میلادی رخ داد و بعد از آن، به فاصلۀ بین ژوئن 1793 تا ژوئیۀ 1794 (زمانی بیش از یک سال) «دوران ترور» گفته می‌شود. به این دلیل چنین نامگذاری‌ای برای آن کرده‌اند که انقلابیون فرانسوی در این دوران خون‌های زیادی ریختند. بیش از 16 هزار نفر در این یک سال با گیوتین اعدام شدند!
می‌توان «داستان دو شهر» را نوعی رمان ماجراجویی دانست. قهرمانان این رمان قبل و بعد از انقلاب فرانسه در حال فرار از زندان و مرگ هستند. این رمان تاریخی یکی از پرفروش‌ترین رمان‌های تمام دوران‌هاست. در سال 2003 در نظرسنجی‌ای که خبرگزاری بی‌بی‌سی برگزار کرد، «داستان دو شهر» 63مین رمان برتر تمام دوران‌ها از نظر مخاطب‌ها شد. از روی این رمان، هم فیلم، هم کارتون و هم اجرای رادیویی ساخته شد و تأثیر زیادی نیز بر فرهنگ عامۀ انگلیسی‌زبان‌ها گذاشته است.
رمان از سه کتاب (یا بخش) تشکیل شده که اسم کتاب اول «عمر دوباره»ست. فصل اول با این جملات شروع می‌شود که بسیار مشهور شده است: «بهترین روزگار و بدترین ایام بود. دوران عقل و زمان جهل بود. روزگار اعتقاد و عصر بی‌باوری بود. موسم نور و ایام ظلمت بود. بهار امید بود و زمستان ناامیدی. همه چیز در پیش روی گسترده بود و چیزی در پیش روی نبود». دیکنز با همین قطعۀ کوتاه به خوبی اوضاع اواخر قرن هجدهم فرانسه و بریتانیا را توصیف می‌کند؛ زمانه‌ای سرشار از تناقض!
قصه از سال 1775 و جایی شروع می‌شود که کالسکه‌ای از لندن به راه افتاده و به سمت منطقه‌ای به اسم «داوِر» می‌رود. در میانۀ راه، فردی به اسم جری کرانچر، که یکی از کارمندان بانک تلسُن است، پیغامی را برای یکی از مسافران کالسکه به اسم جاویس لوری می‌آورد. لوری یکی از مدیران بانک تلسن است. لوری در پاسخ به پیغام کرانچر می‌گوید «عمر دوباره» و منظور او دکتر الکساندر مانت است که بعد از 18 سال از زندان باستیل آزاد شده است.
بعد از اینکه کالسکه به داوِر می‌رسد، لوری به سراغ دختر دکتر مانت، لوسی، و ندیمۀ لوسی، خانم پراس، می‌رود و به آنها خبر می‌دهد که دکتر مانت زنده است (لوسی در تمام این سال‌ها نمی‌دانست که پدرش زندانی است و تصور می‌کرد پدرش مرده است). لوری لوسی را به فرانسه می‌برد تا با پدرش ملاقات کند. دکتر مانت در فرانسه و در محلۀ سن آنتوان، تحت مراقبت خدمتکار سابق خود، ارنست دفارژ و همسرش زندگی می‌کند. خانم و آقای دفارژ در فرانسه صاحب یک میخانه هستند.
واکنش دکتر مانت و دخترش بعد از ملاقات با هم چگونه است؟ آیا همدیگر را می‌پذیرند یا پس می‌زنند؟ انقلاب فرانسه چه تأثیری بر زندگی دکتر مانت خواهد گذاشت؟ اصلاً چرا دکتر مانت این همه سال در زندان بوده است؟ اگر می‌خواهید جواب این سوالات را بدانید، توصیه می‌کنم این رمان جذاب را بخوانید. ترجمۀ ابراهیم یونسی ممکن است برای بعضی از افراد آزاردهنده باشد، چون این ترجمه قدیمی است و گاهی از کلمات ثقیل در آن استفاده شده است.
کلیت قصۀ این رمان جذاب است و احتمالاً بعد از خواندنش، بعضی شخصیت‌ها و وقایع آن تا مدت‌ها به یادتان خواهد ماند. علاوه بر این به کسانی که به تاریخ اروپا و مخصوصاً تاریخ انقلاب فرانسه علاقه‌مند هستند، توصیه می‌کنم این کتاب را بخوانند. این را هم در نظر داشته باشید که اوایل رمان، ممکن است احساس سردرگمی به شما دست دهد، چرا که با تعداد زیادی شخصیت و قصه روبه‌رو می‌شوید و نمی‌دانید کدام قصه اصلی است و کدام فرعی. این کتاب به نظر من فوق‌العاده است.
        

22

          به نام او

اولین اثری که از دیکنز خواندم (هرچند دیر) مرا شیفته این نویسنده انگلیسی کرد، در مجموع با ادبیات کلاسیک انگلستان میانه چندانی ندارم، نه اینکه بدم بیاید در واقع چندان مورد پسندم نیست، ولی انگار دنیای دیکنز چیز دیگری‌ست و از آن رمانتیسیم مرسوم در آثار او خبری نیست، داستان دو شهر که چنین بود. داستانی درباره دو شهر لندن و پاریس در بحبوحه وقوع انقلاب کبیر فرانسه و استقرار دولت انقلابی پس از آن، تسلط دیکنز بر داستان، تالستوی را فرایاد من می‌آورد (گویا خود تالستوی هم دیکنز را بسیار می‌پسندیده است)، تسلط از این جهت که نویسنده به معنای تام و تمام دانای کل است و محیط بر داستان، او خیر و صلاح شخصیتها و درستی و نادرستی وقایع را بیش از دیگران می‌داند و به همین جهت به خود حق قضاوت می‌دهد. شاید خوانندگان امروزی از این وجه چندان خوششان نیاید و دنباله‌رو نویسنده‌ای باشند که با امور به صورت نسبی برخورد می‌کند و حتی اجازه کوچکترین قضاوتی به خود و مخاطب نمی‌دهد، ولی چه کنم که طبع من چنین است و این سنخ نویسندگان را بسیار دوست دارم و بسیار می‌ستایم.
دیکنز در این رمان بیشتر به علل وقوع انقلاب (ظلمهای اشراف به مردمان فرودست) و افراطها و ظلمهایی که نتیجه هر انقلابی‌ست و به سرعت مظلومان دیروز را به ظالمان امروز تبدیل می‌،کند می‌پردازد و با قلمی قوی و طنزی تند و تیز همه را یکسر از تیغ انتقاد خود می‌گذراند و آنگاه فضای روشنی برای قضاوت پیش روی خواننده قرار می‌دهد
نکته حائز اهمیت دیگری که در اینجا باید بگویم طنز بی‌نظیر دیکنز است، طنزی که من در کمتر نویسنده ای سراغ دارم، طنزی هوشمندانه و بسیار کارا که مهمترین ابزار نویسنده برای انتقاد از همه‌چیز و همه کس است که در ادامه سه بخش کوتاه از این نوع طنز را می‌آورم.
و در آخر اینکه مطالعه کامل این رمان خوب را به دوستان توصیه می‌کنم نه خلاصه‌هایی که بی جهت در رده رمان‌های نوجوان قرار گرفته است و حتی رنگ و بویی هم از شاهکار دیکنز ندارد. و از میان ترجمه ها، ترجمه بسیار خوب و نسبتا مهجور مرحوم مهرداد نبیلی را پیشنهاد می‌کنم که توسط نشر فرزان روز منتشر شده و از ترجمه آقای یونسی به مراتب بهتر، سبک دیکنز، خصوصا طنز منحصر به فرد او، را منعکس کرده است.

و اما بخشهایی از رمان:

«عالیجناب، پس از آنکه چهار خدمتکار خویش را از بار مسئولیت آزاد کرده کاکائوی مبارک را میل فرمود، فرمان داد تا دروازه‌های قدس الاقداس را بگشایند، و قدم بیرون گذاشت. و آن گاه چه خضوع، چه کرنش و چرب‌زبانی، چه اظهار بندگی، و چه مایه خاکساری که بر او ایثار نشد! ابراز بندگی جسمی و روحی چنان بود که سهمی برای خداوند باقی نمی‌گذاشت، و چه بسا این هم دلیلی بود که پرستندگان عالیجناب از این نظر ناراحتی و ترسی به خود راه نمی‌دادند.»

●
«در دهکده شایعه‌ای جان گرفته بود، یا بهتر بگوییم همانند اهالی دهکده نیمه‌جانی داشت.»

●
«گیوتین در میان همگان موضوع رایجی برای مزاح بود، می‌گفتند بهترین داروی سردرد است، بی‌برو برگرد از سفید شدن موی سر پیشگیری می‌کند، پوست را لطافت خاص می‌بخشد، تیغی ملی است که از بیخ می‌تراشد، و کسی که او را می‌بوسد از پنجره کوچکی به بیرون نظر می‌افکند و در سبدی عطسه می‌کند. گیوتین رفته‌رفته نشانه تجدید حیات بشر شده نزد بسیاری جای صلیب را گرفته بود، زیرا اینان صلیب معمول خویش را به کناری گذارده و به جای آن مدل‌هایی از گیوتین بر سینه حمل می‌کردند و به جای صلیب به این مدل اعتقاد داشتند و نسبت به آن مراسم احترام به جای می‌آوردند.»
        

12

          اگر بنا را بر این بگذاریم که با خواندن یک اثر از هر نویسنده او را ارزیابی کنیم؛ قطعاً «داستان دو شهر» از «چارلز دیکنز» نشان طلای نویسندگی را از آنِ خالقش می‌کند.
.
داستانی بی‌نهایت کِشنده و استخوان‌دار،تعلیقاتی به‌جا و توصیفاتی به‌اندازه، شخصیت‌هایی کاملاً پرداخته و ملموس، رفت و برگشت‌هایی صحیح و به‌قاعده، همه و همه بیانگر هنرمندی دیکنز در خلق این اثر است.
دیدم بیشتر دوستان از پایان‌بندی «بی‌نظیر» کتاب گفته‌اند -که در آن شکی نیست- ولی مگر این پایان‌بندی از خودِ داستان و اتفاقات و شخصیت‌ها و دیالوگ‌ها و خرده‌طنز‌های نویسنده جداست؟! می‌خواهم بگویم از «بی‌نظیری» این کتاب نمی‌توان چنین پایانی را انتظار نداشت!
.
من کتاب را با ترجمه مهرداد نبیلی خواندم و بسیار راضی‌ام. ترجمه‌ای که به گفته مترجم چهل و اندی سال طول کشیده و تلاش کرده با دنیای دیکنز یگانه و بعد ترجمه شود.
الحق و الانصاف که از عهده کار هم برآمده؛ کافی است همان شروع فصل اول کتاب یکم را از متن اصلی ببینید و بین دو ترجمه بزرگ این اثر مقایسه‌ای برقرار کنید...
        

28

نعیمک

نعیمک

1403/9/24

          دیکنز از نویسندگانی است که اسمشان را زیاد می‌شنویم اما به خاطر آشنا بودن داستان‌هایش (به خاطر فیلم و سریال‌ها) کمتر سراغ کتاب‌هایش می‌رویم. دیکنز به معنای واقعی کلمه استا توصیف است. از فضای فیزکی گرفته تا تضوفیاتی که برای جامعه مورد نظرش به دست می‌دهد. جمله اول این کتاب یکی از مشهورترین و نمونه‌های بارز همین توضیفات است. «بهترین روزگار و بدترین ایام بود. دوران عقل و زان جهل بود. روزگار اعتقاد و عصر بی‌باوری بود. موسم نور و ایام ظلمت بود. بهار امید بود و زمستان ناامیدی.» دیکنز اما واقعاً داستان‌گو است. تو را با خود همراه می‌کند و شخصیت‌های ریز و درشتی خلق می‌کند که این گستره واقعاً لذت‌بخش است. درباره «داستان دو شهر» باید بگویم که اولین مواجه من با انقلاب فرانسه در این داستان رخ داد. و این خیلی هیجان‌انگیز بود. داستان اصلی در جایی گره می‌خورد به ماجرای باسیتل و این جنبه کتاب برای کسی که دوست دارد تاریخ را به شکلی داستانی بخواند بسیار جذاب است.
        

1

          در حال فکر کردن به فرم این رمان بی‌نظیر و استثنایی هستم. نه آن فرمی که با زور و ضرب فراوان باز هم از محتوا جدا می‌ماند. نه آن فرمی که صرفا به ظرایفِ برسازنده‌ی حس - به مثابه‌ی محتوا - دلالت می‌کند. من به فرمی فکر می‌کنم که همان عالَمِ اثر در کلیت معنادار است. کلیتی که نمی‌تواند از جزئیات جدا شود یا جمع جبری آنها باشد. کلیتی که اجزا را به نور واحدی روشن می‌کند و در پسِ پشتِ اجزا خود را به عنوان پنهان‌ترین نگاه می‌دارد. کلیتی که در "داستان دو شهر" همچون افقِ ارجاعات و تناسب‌ها و امکان‌ها یافته می‌شود.
برای مثال، به شیوه‌ی داستان‌پردازی دیکنز در این کتاب فکر کنیم. فصل‌ها معمولا، بخصوص در نیمه‌ی اول کتاب، در امتداد خطیِ فصل قبل آغاز نمی‌شوند، بلکه ما را ابتدائا بر یک اتمسفر یا رویداد خاص متمرکز می‌کنند. مثلا در کتاب اول، فصل پنجم با عنوان "میخانه" ناگهان خودمان را وسط معرکه‌ای عجیب در محله‌ای از پاریس می‌بینیم که توسط مردم عامی برپا شده است. بشکه‌ی شرابی در خیابان شکسته و همگی به دور آن ریخته‌اند و آن را با مخلوطی از گل و لای و کثیفی کف خیابان می‌نوشند. دیکنز، بر سر و صورت و دست‌های سرخ‌شان نگاه می‌کند و در نهایت بر یک کلمه می‌ایستد: "خون". پس از این فضا، گویی دوربین دیکنز آدمی را پیدا می‌کند که در آغاز نام و نشانی ندارد، اما به آرامی او را می‌شناسیم و سریعا جایی در زنجیره‌ی کاراکترهای اثر پیدا می‌کند. شاید اگر به این شیوه از نگاه کردن به دنیا فکر کنیم، با فرمِ رمان اُنس بیشتری بگیریم.
این پرداخت مرتبا تکرار می‌شود: شروع از نقطه‌ای موازی (گسست از فضای قبلی) و آرام آرام رسیدن به کاراکتری که قبلتر یا بعدتر با او کار داشته یا داریم. گویی چشمان دیکنز این توان را دارند که با یک بار بسته شدن، و بعد باز شدن، فضایی را ببینند که حتما ارتباطی با کلیت داستان دارند، حتی به شیوه‌ای غیر مستقیم. انگار این چشم‌ها فقط و فقط، واقعیت را از پسِ فیلتر "محاکات" می‌بینند و بین صحنه‌ها و آدم‌های متفاوت پُل می‌زنند. تصادفی بودن ارتباط کاراکترها و نقشی که در سرنوشت یکدیگر به عهده دارند، به حدی‌ست که از صورت "اتفاق" خارج می‌شود و به قاعده تبدیل می‌گردد. دیگر تعجب نمی‌کنیم وقتی می‌فهمیم دکتر مانت "از قضا" به واسطه‌ی دسیسه‌ی خانواده‌ی اشرافیِ دامادِ آینده‌اش ظلم را متحمل شده است. موقعیت و نسبتی که حتی خود دکتر نیز تا انتها از آن بی خبر است.
فرمِ داستان دو شهر، عالَمِ نسبت‌ها و ارتباطات بی‌شماری‌ست که در تار و پود یک بافتنی اصیل، نزد این بافنده/شاعر تنیده شده‌اند. همچون آن موتیف بی‌نظیر "بافندگی" که انگار لحظه‌ی شکل‌گیریِ قصه‌ی یک انقلاب - نه تاریخ یک انقلاب - را حاضر می‌کند. این نسبت‌ها، زندگی را همچون عرصه‌ی امکانات پیچیده‌ی حضور آدمی شکل می‌دهند. امکاناتی که اتفاقا آزادی را ذیل یک تقدیر عجیب، بدون تناقض آشکار می‌کند؛ مثلا، در یکی از فصل‌های پایانی با عنوان "پنجاه و دو"، عدد ۵۲ آنقدر قطعی و مشخص‌ است که گویی بر لوحی محفوظ حک شده است. اما ما چه می‌دانیم از یک جابجایی عجیب بین دو نفر که عدد را ثابت نگه می‌دارد اما، جای مُرده و زنده را عوض می‌کند؟ پنجاه و دو، رمز ثبات و تقدیر و قهرِ زمانه‌ایست که دیکنز بسیار با آن کار دارد‌. مثل خط‌های ثابت دور یک زمین فوتبال است که به بازیکن‌ها، آزادیِ عمل و اجازه‌ی بازی می‌دهد. پنجاه و دو اعدامی، همان پنجاه و دو باقی می‌‌مانَد، اما جهانی که در یک نگاه کل‌گرایانه - که وحدت و نسبت دراماتیکِ اجزا را می‌فهمد - آشکار شده‌است، اجازه‌ی نقش‌آفرینی به کاراکترها می‌دهد. یک شباهت ظاهریِ فیزیکال بین دو کاراکتر، با نسبتی عمیق و عجیب در سرنوشتشان، جابجایی را سبب می‌شود. یکی طوری زندگی را "شغال"وار هدر داده که انگار مدت‌هاست که باید به کسی همچون لوسی دل ببازد و تا فدا کردن جانش برای او یا عزیزانش پیش برود. این بخشی از امکانات اوست. و دیگری - همزادش - طوری زندگی کرده که علیرغمِ رفتن تا پای گیوتین، اما سزاوار زنده ماندن است. این امکان‌های پیچیده که ظاهرا اتفاقی در مسیر یکدیگر قرار می‌گیرند، لحظه‌ی آزادی را رقم می‌زنند. پنجاه و دو بر جای می‌مانَد اما سیدنی به مرگ زنده می‌شود و به کالبدِ همزاد نجات یافته‌اش (شارل)  که "از قضا" همسرِ معشوق رویاییِ سیدنی است، اضافه می‌گردد. گویی این مرگ، او را همواره در وصال معشوق اثیری‌اش - که در موقعیت وجودی پیشین نمی‌خواست او را به پلیدی خود آلوده کند - زنده نگه می‌دارد؛ که "عیسی گفت: 《قیامت و حیات منم. آن که به من ایمان آوَرَد، حتی اگر بمیرد، زنده خواهد شد. و هر که زنده است و به من ایمان دارد، به‌یقین تا به ابد نخواهد مرد》"

پ.ن: هرکس که می‌خواهد بفهمد "رمان" و "قصه" چیست، باید و باید و باید دیکنز بخواند.
        

18

          یکی از وجوه پر رنگ آنچه حالا هستم، مدیون جناب دیکنز است. تاثیر گذارترین کتابها در دوران نوجوانی بر روی من،  از جناب دیکنز بود. در خیال پردازی های آن دوران ،یکی از شخصیتهای داستانهایش می شدم .یک کتاب خلاصه شده از اولیور توییست داشتم. نه تنها بارها و بارها با تامل داستان را خوانده بودم و آدم‌هایش را در ذهنم حلاجی کرده بودم،بلکه تصاویر کتاب را هم  بسیار با دقت بررسی کردم.

آنچه برایم جذابیت داشت، شخصیت های داستانها بود. وقتی جناب دیکنز نیت می کرد شخصیتی را محبوب بسازد تیرش به خطا نمی رفت،تمام مخاطب‌ها  چشم هاشان قلب قلبی می شد و بی تردید ،آن شخصیت محبوب آنها هم می شد.
اگر کسی منفور بود یا مردد یا مرموز یا زندگی پردرد داشت ویا هرچیز دیگر ،به محض اراده کردن  جناب دیکنز،خواننده همان را دریافت می کرد و این یعنی قدرت پردازش.دیکنز هرچه در ذهن داشت می توانست  با قلم پیاده کند.
این نوشته‌ها مقدمه نیستند.داستان دو شهر هم مستثنا نیست.این قواعد در این کتاب هم جاری است مثل کتابهای آرزوهای بزرگ یا الیور تویست.
عامل جذاب دیگر شناخت دقیق او از لندن مه‌آلود و پر دود اوایل قرن ۱۹ است. به تمام زوایای شهر احاطه دارد.اجتماع آن روز را کاملا می شناسد.نقاط قوت و ضعف فرهنگ و جامعه مثل موم در مشتش نرم است.
حالا به خصوصیات بالا دو نکته دیگر را اضافه کنید اول اینکه دیکنز قصه‌گوی کاربلدی است و دوم اینکه  در عمل قاعده‌ی تفنگ چخوف را به بهترین نحو پیاده می کند.هرچند شاید این قاعده اصلش به گوشش نخورده باشد. آدم‌ها بیخود وارد قصه نمی شوند و ورود آنها و نقشی که دارند مخاطب را حیرت زده می کند با اینکه انتهای داستان‌های جناب دیکنز معمولا شیرین است ولی حدس زدن چگونگی طی کردن مسیر شخصیت‌های اصلی و فرعی کار ساده‌ای نیست. او بدون اینکه از خط باور پذیری بیرون بزند،روایت های جالبی برای آدمها می‌سازد و آدم‌ها را به هم وصل می کند به نحوی که خواننده شگفت زده  شود.
داستان  دو شهر هم از قواعد بالا  پیروی می کند.
لندن و پاریس  مکان‌هایی هستند که داستان آنجا جریان دارد. بینوایان هوگو رمانی است که انقلاب فرانسه را از منظر رمانتیسم  ، آرمانگرایانه و طبقه‌ی بالای جامعه روایت می کند. همین انقلاب در داستان دو شهر  از  منظر رئالیسم ،پاد آرمانگرا و طبقه‌ی فرو دست جامعه دیده می شود.
 اختلاف دیدگاه این  دو نویسنده بزرگ تناقض نیست. فقط انگار یکی از آنها از بالا به پایین و دیگری برعکس به یک واقعه نگاه می کنند.
پس به جهت شناخت و تسلط به واقعه‌ی انقلاب فرانسه خواندن  اثر هردو  نویسنده لازم می نماید.
 سعی کردم بهترین ترجمه‌ی کتاب که وفادارترین به زبان دیکنز  است انتخاب کنم،متاسفانه اصلا از متن سخت خوان و سنگین کتاب لذت نبردم.
مترجم همان وقار و سبک دیکنز را در نوشتن حفظ کرده بود .در صورتی که بهتر بود برای بهره مندی هرچه بیشتر از کتاب و محتوا،زبان داستان امروزی تر شود.
نکته منفی دیگر حرکت و ریتم کند داستان تا حدودا یک سوم ابتدایی بود.معلوم نبود قصه چه کسی گفته می شود و مشکل از کجاست.کمی خسته کننده شد ولی در نهایت دوباره دیکنز همانی شد که حدس می زدم
کتاب مناسب ۱۲ سال به بالا برای بچه های کتاب‌خوان است.
ولی اگر نوجوان زیاد اهل رمان‌های کلاسیک نیست به ۱۵ سال به بالا  توصیه کنید و صد البته بزرگسالان علاقه مند به این ژانر.
        

29

حسین

حسین

1402/2/21

          مدت‌ها بود که این‌قدر شیفته خواندن رمانی نبودم و کتابی نتونسته بود باعث بشه به خاطرش بیدار بمونم و ببلعم کلمه‌هاش رو...
من سال‌هاست که داستان دو شهر رو داشتم. اما با این که مدت‌های طولانی بهم چشمک می‌زد، سراغ خوندنش نمی‌رفتم. تا اینکه چند وقت پیش از این خواندم که مردم چه قدر منتظر بخش‌های جدید داستان‌های دیکنز بودند. دیکنز بعضی رمان‌ها را به صورت تکه‌تکه منتشر می‌کرد و باید برای فصل‌های جدید داستان منتظر می‌ماندی. داستان‌هایش علاوه بر انگلستان، در بقیه اروپا هم خوانده می‌شد. حتی گاهی دامنه خوانندگانش از قاره اروپا هم فراتر می‌رفت و در قاره‌ دیگری مثل آمریکا هم بی‌نهایت طرفدار داشت. داستان مشهوری است که صدها نفر از مردم آمریکا، در بندری جمع شده بودند که کشتی، آخرین بخش از رمانِ «عتیقه‌فروشی قدیمی» (همان رمانی که معمولا از آن با «دختری به نام نل» یاد می‌کنند) را به آمریکا می‌آورد و بی‌تابانه منتظر بودند که پایان این رمان را بخوانند و ببینند که چه بر سر نل می‌آید و آیا او زنده می‌ماند و یا می‌میرد...
شروع کردم به خواندن داستان دو شهر. رمان، مخصوصا در اوایلش، در کلاسیک‌ترین حالت ممکن بود و کند پیش می‌رفت. اما همین‌طور که آرام آرام جلو رفتم، دیدم که هرچه بیشتر و بیشتر شیفته‌اش می‌شوم. وقت‌هایی که نمی‌خواندم، مدام به سرنوشت آدم‌های داستان فکر می‌کردم. بخش سوم کتاب را تقریبا بدون وقفه خواندم و صفحه‌های آخر بود که اشکم هم جاری شد.
دیکنز فوق‌العاده بود. رمان در پیراسته‌ترین حالت ممکن بود. و داستان‌های مختلفی که به ظاهر ربطی به ماجرای اصلی نداشت، به زیبایی در جای خود به پیکره اصلی پیوستند و باعث خلق شاهکاری دوست‌داشتنی شدند.
تجربه خاصی بود خواندنش.
        

6

مهسا

مهسا

1403/8/26

          یادداشتی بر داستان دو شهر:

لندن و پاریس، در زمان انقلاب فرانسه، این بار دیکنز به سراغ مردم بی‌نوای پاریس می‌رود و در نشان دادن خشم و نفرت آن‌ها تردید نمی‌کند. 
داستان به زندگی دکتر مانت و دخترش لوسی - شاید هم‌ بهتر باشد بگویم شخص دیگری- می‌پردازد. 
در این‌جا با غیردیکنزی‌ترین رمان دیکنز طرفیم. نه از شخصیت‌های خاص و منحصربه‌فرد او خبری است، نه از طنزش. انگار که این داستان برای دیکنز شوخی‌بردار نیست. 
در عوض طرح داستان جذاب است و سریعاً ما را در بحران زندگی شخصیت‌ها قرار می‌دهد. دیکنز در داستان دو شهر از کشش خود می‌کاهد و بیهوده آن را طولانی نمی‌کند. 
اوجِ برانگیختگی عواطف خواننده در پایان رمان اتفاق میفتد. به‌گونه‌ای در لحظه‌ای که با سیدنی کارتن عمیقاً هم‌دل می‌شویم، در همان‌جا هم نقطه‌ی پایانی بر رمان گذاشته می‌شود. فکر می‌کنم دیکنز به ما حقه می‌زند و تا پایان رمان اجازه نمی‌دهد بفهمیم شخصیت اصلی داستان در حقیقت کیست. حتی می‌توان گفت، تقریباً همه چیز در پایان اتفاق میفتد. 

«داستان دو شهر (۱۸۵۹)، با جدیت و درک بالا (و مقدرای دوگانگی نگرش ) منظره‌ی کلان خشونت غوغاطلبان را ارائه می‌دهد. این رمان تجربه‌ای جدید بود، که بسیاری از خصوصیات اصلی رمان‌های دیکنز - هم‌چون شخصیت‌پردازی، دیالوگ‌ها و طنز- در آن دیده نمی‌شود و به‌قدری خالی از نقاط قوت نوشتاری اوست که به‌سختی می‌تواند در آثار مهمش قرار بگیرد. فداکاری شخصیت «سیدنی کارتن» هم برای دیکنز و هم خوانندگان، عمیقاً تکان‌دهنده است. اکنون دکتر مانت دستاورد چشم‌گیرتری در شخصیت‌پردازی «جدی» به‌نظر می‌آید. صحنه‌های انقلاب فرانسه اگرچه از نگاه تاریخی سطحی باشند، اما واضح‌اند.»

این رمان را برای شناخت نوشتار دیکنز پیشنهاد نمی‌کنم، اما باز هم نمی‌توانم پیشنهادش نکنم.
        

10