داستان زیبای یک عشق انسان ساز در دل وحشی‌گری‌های نرون، پادشاه ظالم روم باستان
البته بهتره بگم خودخواهی‌ای که در پرتو ایمان و پاکدامنی معشوق، عاشق رو ساخت و خودخواهیش رو به عشقی زیبا و واقعی تبدیل کرد✨️
در آخر هم نویسنده خیلی زیبا غلبه خون بر شمشیر رو نشون داد. با وجود اینکه نرون به امید نابودی کامل مسیحیت به طرز وحشیانه و جنون آمیزی مسیحی‌ها رو کشت ولی در نهایت مسیحیت و یاد پطرس حواری باقی موند

نویسنده خیلی زیبا مفاهیم سیاه و سفید رو کنار همدیگه آورده بود؛ عشق در کنار هوس، بی ایمانی در کنار ایمان مطلق به خدا، عقل در کنار جنون محض...
و همین باعث میشد زیبایی مفاهیمی مثل عشق و ایمان و... به خوبی درک بشه
از ترجمه خوب کتاب هم نگم حیفه! واقعا  روون بود و کتاب به سرعت پیش میرفت
نقطه ضعف کتاب اواسطش بود که ریتم داستان کند شده بود و مطالب تکراری پشت سر هم گفته میشد!
      

        شاهکار بود واقعا
پایانش شاهکارتر، با وجود اینکه من حدس زدم پایانش چه اتفاقی میفته ولی بازم دیکنز با قلم قدرتمندش باعث شد لذت ببرم و بغض کنم برای پایان (توی پرانتز بگم اگه قصد دارید کتاب رو بخونید مقدمه رو نخونید تا پایان کتاب رو حدس نزنید)
توی یه پست خوندم داستان دو شهر داستان دو زن بود در واقع، واقعا هم همین بود، دو زن کاملا متفاوت یکی عشق بافت و یکی انتقام، یکی رشته‌های زرین و یکی نفرت. در نهایت نتیجه و ثمره بافتن عشق شاهکار بود، نجات‌بخش بود، یکی فدا شد ولی در نسل بعد جاودان شد و نتیجه بافتن انتقام حمام خون بود و درنهایت تباهی
دیکنز خیلی دقیق و زیبا احساسات رو توضیح میده، رنج رو، خشم زیادی که ویرانگره و پشتش سال‌ها رنج و ظلم مداومه و از طرف دیگه اینکه ظلم ظلمه، در هر نوع و به هر دلیلی، میتونه جون آدم‌های بیگناه رو بگیره ولی عشق، نجات‌دهنده‌ست...
این شعر مولانا "گر تو با بد، بد کنی پس فرق چیست؟" خیلی مناسب داستان بود.
در جواب بدی، نفرت و کینه و انتقام نکاریم، عشق بکاریم که نجات‌دهنده باشه🌱
      

        داستان ملاقات محمد بن عیسی با امام زمان و دستگیری امام زمان از شیعیان بحرین❤️
بسیار زیبا بود مخصوصا قسمتی که دیدار رو شرح داده بود
      

        یه داستان خیلی روون و دوست‌داشتنی که خیلی راحت شما رو با خودش همراه میکنه
توی این کتاب با کاروان کوچیک طوبی که نذر کرده پیاده به کربلا بره همراه میشیم. بین راه اتفاقات مختلفی میفته که من دوست داشتم بعضی‌هاش بیشتر و با جزئیات بهتری توضیح داده بشه مثل داستان دستگیری توسط داعش
طوبی توی مسیر داستان زندگی و اتفاقاتی که توی جوانی براش افتاده رو توضیح میده، از ازدواج و هوو! (برای من سخت‌ترین و دوس‌نداشتنی‌ترین قسمت‌های کتاب خوندن چالش‌های طوبی و هووش بود!! که خداروشکر از یه جایی به بعد خیلی کمرنگ میشه) تا مفقود شدن فرزند و وضعیت عراق در زمان بعث و...
پیش بردن داستان توی دو زمان گذشته و حال اصلا اذیت‌کننده نیست و راحت میشه با داستان همراه شد
کتاب چهل فصل (گام) داره که پیشنهاد میکنم قبل از خوندن گام چهلم یا اربعین یه جستجو درمورد محمد بن عبدالله انصاری و ارتباطش با پیاده‌روی اربعین بکنین تا متوجه این فصل بشین
      

        اولین مواجهه من با رمان کلاسیک
دلچسب و دوست‌داشتنی

اما درمورد ترجمه باید بگم اصلا روون نیست، پیشنهاد میکنم ترجمه دیگه‌ای رو انتخاب کنید
      

        فکر میکنم سال سوم دانشگاه خوندمش، قلم خوب و روانی داره ولی داستان کلیشه‌ایه
بهترین قسمت‌های کتاب توصیفات حرم بود که خیلی از خواندنش لذت بردم
شاید اگه موقع خوندنش سنم کمتر بود، برام جذاب‌تر میشد
      

        عکس جلد و توضیحات اشتباهه
اولین کتاب طنزی که خوندم
خیلی دوستش داشتم و با کتاب خندیدم
داستان‌های خیلی شیرین و ساده‌ای داشت
      

        در یک کلام اتلاف وقت!
      

        اصلا دوستش نداشتم
به زور تمومش کردم
اصلا کتاب دلچسبی نبود
      

        با دیدن کتاب توی کتاب فروشی مجذوب جلد خلاقانه‌اش شدم
نویسنده حال و هوای خودش رو در قالب یک موش بیان کرده، موشی که کتابخوانه، عاشق میشه و...برای همین احساسات موش برای خواننده ملموسه مخصوصا برای کتاب‌خوان‌ها
در کل میتونم بگم جلدش از خودش بهتره
      

        تنها مجموعه‌ای از هری‌پاتر که توی نوجوانی خوندمش و برای اون دوران اگه ژانر تخیلی دوست داشته باشین دلچسبه
      

        کتاب واقعا جاذبه داشت و من خیلی زود تمومش کردم ولی از اون سبک کتاب‌هاییه که وقتی تموم میشه با خودت میگی "خب که چی؟"
چیز خاصی بهت اضافه نمیکنه، صرفا برای سرگرمی خوبه
      

        کلیشه‌ای، به دور از واقعیت، زرد