من یه پاترهد دو اتیشه م . واقعا قشنگ از فیلمشه
همه ی جلداشو بخونید😍
        

          فیلمش اصلا به دل نمی‌نشست
اما کتاب شیرین و جالب...
        

          دوم دبیرستان بودم، عصر با دوچرخه رفتم کتابخونه اینو گرفتم، شب خوابیدم روی تشکم و شروعش کردم و خوندم تا فردا صبح که پاشدم لباس پوشیدم و دویدم که از سرویس جا نمونم. 
تنها کتابی در طول عمرم که این‌طوری.
        

          《هو الحق》
هری پاتر عزیز
        

          اولین کتاب هری پاتر که خوندم همین هری پاتر و جام آتش بود. من از کتاب چهارم شروع کردم. قبل از خوندن کتابا فیلماشو دیده بودم خوشم نیومده بود یا شایدم چون مد بود نخونده بودم. با کتاب چهارم شروع کردم و بعد تمامشو خوندم. شاید چون این اولین بود همیشه کتاب چهارم رو بیشتر از بقیه دوست داشتم و به نظرم هیجان انگیزتر بوده. سلسله مرگ ها هم با این کتاب شروع میشن. مرگ سدریک اولیه و از این به بعد تو تمام کتابا یک یا دو نفر می میرن.
        

          هر جلدی از کتاب های هریپاتر را که خاندم به شدت منو در خودش غرق کرد، با این که فیلم ها را دیده بودم باز هم کشفی جدید میکردم، بعد هر جلد اقتباس سینمایی را تماشا کردم و هر لحظه از خواندن کتاب ها راضی تر شدم، واقعا فیلمها نتوانستن جذابیت و عمق کتاب ها را منتقل کنند جوری که شخصیت پردازی ها و سیر حوادث، علت ها و معلول ها در کتاب ها واضح و زیبا بود، هیچ گاه نتوانست انهارا در فیلم ها پیدا کنم.
        

          عالی عالی عالی
حالا دیگه قطعی میتونم بگم کتاب‌ش کجا فیلم‌ش کجا!
        

          عاشقانه دوستش دارم
        

          جی‌کی‌رولینگ‌همیشه‌اثرهای‌متفاوتی‌میسازه‌و‌این‌مجموعه‌واقعا‌شگفت‌انگیز‌بود.-!بدون‌شک‌بهترین‌مجموعه‌ای‌که‌میتونم‌صد‌ها‌بار‌بخونم‌همینه‌و‌بس
        

          شنیدن کتاب صوتی‌ش در این تابستان طاقت‌فرسا از بهترین تجربه‌های من است. آرمان سلطان زاده به زیبایی کتاب را خوانده. تجربه‌ی شنیدنی دل‌پذیری بود. تا باد چنین بادا...
        

          شاهکار
        

          فقط یه نکته بگم ترجمه ی ورد ها به نظرم اصلا نیاز نبود چون مثلا( آوادا کداورا)  که خیلی معروفه رو تبدیل کرده بودن به ( اجی مجی لاترجی) 😂هر چی ابهت داشت این ورد اینجوری از بین رفت 😂
در کل دوست داشتنیه :) 
        

          فقط برای ثبت در خوانده شده ها الان اضافه کردم،. یادش بخیر مجموعه هری پاتر رو در دوران نوجوانی خوندم و بشدت دوستش داشتم
        

          خیلی جذابه و دوست داشتنی
        

          loved it, loved it, and cried with it!
I'm so freaking sorry for myself because I first watch the movie and now I'm reading the books! it's like I have been betrayed myself on this book :)

I really loved J.K.Rowling, but now I can really say that I adore her, she is like a special gift from the wizarding world :))))))))))))))
        

          بی حس کردن موقتیِ جایی که درد میکنه، باعث میشه وقتی که درد رو حس میکنی، بیشتر عذاب بکشی.
-دامبلدور
        

          تنها مجموعه‌ای از هری‌پاتر که توی نوجوانی خوندمش و برای اون دوران اگه ژانر تخیلی دوست داشته باشین دلچسبه
        

          این کتاب هم خوندنش برمیگرده به همون سن ۱۲ تا ۱۵ سالگی معرکس شاهکاره واقعا یک آدم چقدر میتونه ذهن خلاقی داشته باشه که همچین چیزی بنویسه 😍😍😍

خیلی کوچیک بودم که این کتاب اومد فکر کنم هنوز نمیتونستم خوب بخونم ولی تمام فیلم هاشو بیشتر از هزار بار دیده بودم همشو حفظ بودمو هستم😑😂

بعد دیدن فیلم ها کتاب هارو خوندم و کتاب ها کلا خیلی بهتر از فیلما بودن خیلی خیلی 

این مجموعه هم جزو اهداف خرید کتابمه تا مثل یک گنج  پراز حس و خاطرات خوب برای خودم نگهش دارم 
البته همون نسخه قدیمی که خوندمش با همین طرح جلد های اصلی
۱۷ آذر ۱۴۰۱
۱:۳۵
        

          آن جادوی دیگر


 یک ماجرایی هست توی کتاب چهارم هری‌ پاتر، هری‌ پاتر و جام آتش، که هری و رون، سر تهمتی که رون به هری زده، ماه‌هاست قهرند. هردو منتظر جلوآمدن دیگری‌اند و هیچ‌کدام بهانه‌ی پیش‌قدم شدن ندارد. 
بعد چند ماه که هیچ‌کدامشان چشم دیدن هم را ندارند، بالاخره با هم آشتی می‌کنند. بهانه‌ی آشتی هم اتفاق مرگباری است که هری از آن جان سالم به‌ در برده.
اینجا که این دوتا آشتی می‌کنند، ظرافت‌هایش آدم را دیوانه می‌کند. من اینجا خیلی به رولینگ حسودی می‌کنم. 
رولینگ همچین چیزی می‌گوید:
رون به هری گفت:  «فکر کنم راست می‌گفتی... » و هری که نمی‌تواند یا دلش نمی‌خواهد عذرخواهی رون را بشنود، می‌گوید:  «بیخیال رون، گذشته‌ها گذشته. » 
و اینجا با هم آشتی می‌کنند و هرمیون، دوست سوم و صمیمی هردو، اینجا می‌زند زیر گریه. و وقتی آن‌دو با تعجب نگاهش می‌کنند می‌گوید:  «شما دوتا خیلی دیوونه‌این.» و بلندتر گریه می‌کند. 

باید کتاب را بخوانید تا بهتر بدانید از چه حرف می‌زنم. ولی اگر نخوانده‌ایدش، از من بپذیرید که آدم بعد این خط‌ها سر بلند می‌کند، نفسش را بیرون می‌دهد، لبخند گشادی می‌زند، صدوچند صفحه قهر این دوتا را مرور می‌کند و لحظه‌هایی که جای هرکدام این سه تا بوده مثل فیلم از جلوی چشمش رد می‌شود. 
لحظه‌هایی که عزیزترین‌ها قهرند و بارها بغض کرده‌‌ای به‌خاطرشان و منتظری آشتی کنند تا فحششان بدهی و همه‌ی اضطرابت را سرشان خالی کنی. 
لحظه‌ای که حرف بیجایی زدی، دنبال دکمه‌ی عقب‌گرد می‌گردی ولی پیدایش نمی‌کنی. 
لحظه‌ای که حق داری ولی تحمل شنیدن و دیدن شرمندگی عزیز‌ترین‌ها برایت ممکن نیست.

//ممنون از خانم رولینگ که این سه‌تا را برای ما گذاشت تا این وقت‌ها دست بندازند دور گردنمان. //


#از_کتاب_ها
#پناه_گرفتن_لای_برگه‌_ها