معرفی کتاب جنگ و صلح (جلد سوم و چهارم) اثر لی یف نیکالایویچ تولستوی مترجم کاظم انصاری

جنگ و صلح (جلد سوم و چهارم)

جنگ و صلح (جلد سوم و چهارم)

4.6
79 نفر |
14 یادداشت
جلد 2

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

20

خوانده‌ام

149

خواهم خواند

159

ناشر
نگاه
شابک
9786222673468
تعداد صفحات
808
تاریخ انتشار
1404/1/10

توضیحات

        جنگ و صلح را تولستوی در سال ۱۸۶۹ به زبان روسی نوشت. در این اثر جاودانه که یکی از بزرگترین آثار ادبیات روسی و از مهمترین رمان‌های ادبیات جهان به شمار میرود بیش از ۵۸۰ شخصیت نقش آفرینی میکنند. این رمان یکی از معتبرترین منابع تحقیق و بررسی در تاریخ سیاسی و اجتماعی سده نوزدهم امپراتوری روسیه به شمار می آید. بن مایه این رمان زندگی اجتماعی و سرگذشت پنج خانواده اشرافی روس در دوران جنگ‌های روسیه و فرانسه در سال‌های ۱۸۰۵ تا ۱۸۱۴ است.
      

پست‌های مرتبط به جنگ و صلح (جلد سوم و چهارم)

یادداشت‌ها

این یادداشت مربوط به نسخۀ دیگری از این کتاب است.

          جنگ و صلح، کتابی که نیاز به معرفی نداره، کتابی فاخر پر از غرور ملی.
حدود 45 روزی خوندنش طول کشید و تقریبا توی این مدت با این کتاب و شخصیت هاش زندگی کردم و انگار توی داستان بودم. تولستوی توی این کتاب شرح جنگ های روسیه با ناپلئون بناپارت رو ضمن داستان هایی از چند خانواده که مستقیما درگیر جنگ بودن، نوشته. حتی خواسته بررسی کنه چرا این جنگ اتفاق افتاده و چه عواملی دخالت داشتن توی این لشکرکشی ها!
کتاب پر از توصیفاته، توصیف عمارت ها، مهمونی ها، صحنه های جنگ و ... همینطور پر از غرور و حس میهن پرستیه، مخصوصا وقتی توی قسمت های جنگ به توصیف سربازها و صحنه های مبارزه میپردازه... فک نمیکردم داستان انقد برام جذاب باشه، حتی صحنه های جنگ خیلی منو جذب میکرد و کتاب رو توی ذهنم عینا می دیدم و میخوندم. بعد از خوندن جنایت و مکافات تصور میکردم جنگ و صلح هم به همون سنگینی باشه ولی اصلا اینجوری نبود، روایت داستانی کتاب منو همراهش خودش کرد و یکی از موندگارترین کتاب هایی شد که تا حالا خونده ام.
        

5

این یادداشت مربوط به نسخۀ دیگری از این کتاب است.

          یادم نیست کدام تعریف را شنیدم یا کدام نقد را خواندم که جنگ و صلحِ لی‌یف نیکالایویچ تولستوی تبدیل شد به یکی از آن قله‌هایی  که جایی دور در رؤیاهایم پرچمِ (خوانده‌ام) را باید می‌زدم نوکش. این چهارجلدی(از گالینگور خوشم نمی‌آید) حاصل سفر یکروزه به تهران، برای نمایشگاه کتاب سال ۹۸، با دایی بزرگم بود. بعد از آن هر وقت در خانه از کنار جنگ و صلح رد می‌شدم، هیچی!فقط رد می‌شدم...

اثر کلاسیک چیست؟ مارک تواین می‌گوید: چیزی که مردم از آن تعریف می‌کنند ولی نمی‌خوانندش. این قله برایم  محال بود. وقتی قله فتح می‌شود، ابهت کوه می‌ریزد... تا ۳سال بعد از خرید، تعریف می‌کردم و نمی‌خواندم. بازهم یادم نیست چه شد که دل را به قله زدم و شروع کردم.

ابتدای داستان‌های کلاسیک، باتلاقی وجود دارد به نام پیش‌مقدمه! جایی که هر چه دست و پا بزنی به جای جلو رفتن، می‌روی پایین... تا چشم‌هایم در گل فرو رفتم. بعد از ۱۸۰ صفحه رها کردم. داستان شروع نمی‌شد. اتفاقات نمی‌افتادند و توصیفات و توضیحات هم که اصلا افتادنی نیستند.

ترس افتاد به جانم. ترجمه ثقیل است و توصیفات فراوان و داستان پیش نمی‌رود. این خلاصه توصیفم بود از کتاب، برای آن‌ها که از من می‌پرسیدند. بدون استثناء همه منصرف می‌شدند.

بار دوم ۶ماه پیش شروع کردم. این‌بار تجربه یک‌بار غرق‌شدن با من بود. آرام می‌رفتم، خیلی آرام. روزی ۵ دقیقه! تا امروز که رسیده بین ۱۵ تا ۲۰. بعد از پیش‌مقدمه تازه ماجرا آغاز می‌شود...

اوصاف جنگ و صلح را از زبان بزرگان بخوانید و به نظرم هرچه زودتر خودش را...

پ.ن: جبرانی به خاطر همه آن‌هایی که از جنگ و صلح ترساندمشان...
        

29

این یادداشت مربوط به نسخۀ دیگری از این کتاب است.

10

این یادداشت مربوط به نسخۀ دیگری از این کتاب است.

0

این یادداشت مربوط به نسخۀ دیگری از این کتاب است.

        جلد دوم هم تموم شد.
حس میکنم هرچی بخوام بنویسم حاوی اسپویله.هر اتفاقی پیش بینی میکردم که برای نامزدیه آندره ی و ناتاشا بیوفته جز این اتفاق. از آناتول و خواهرش الن متنفرممممم 
اگه آناتول ، ناتاشا رو فریب نمیداد الان داستان اینطوری نمیشد البته ساده و بچه بودن ناتاشا هم دخیل بود اخه دختر، پرنس آندره ی رو میفروشی به آناتوله منفور؟؟؟
هققق
      

با نمایش یادداشت داستان این کتاب فاش می‌شود.

0

مهشید

مهشید

1402/4/26

این یادداشت مربوط به نسخۀ دیگری از این کتاب است.

        بعد از دوماه لحظه لحظه با این کتاب زندگی کردن،بالاخره تموم شد.این طولانی ترین وقتی بود که برای یه کتاب گذاشتم و دلیلش این بود که گاهی آروم میخوندم تا تموم نشه.این کتاب اولین اثری بود که از تولستوی خوندم و کاملا عاشق قلمش شدم.طوری که جزئیات،شخصیت افراد و مکان ها و کوچکترین چیزی رو با ظرافت و دقت توصیف کرده باعث شد که من همه اتفاقات رو خودم حس کنم،توی این دوماه من توی روسیه زندگی کردم،با اشراف روسیه توی مهمونی های شبانه رقصیدم و راجع به مسائل سیاسی صحبت کردم،توی میدان جنگ کشته شدن آدم هارو دیدم،و موقع مرگ پرنس آندره یا پتیای جوان بالای پیکرشون ایستاده بودم و مرگشون رو با چشم دیدم و حتی سوختن مسکو رو مقابل خودم دیدم.تا حالا هیچ کتابی اینقدر من رو توی خودش نکشیده بود که باعث بشه من حس کنم اونجام و دارم کنار شخصیت ها زندگی میکنم.
جنگ و صلح فقط یه داستان راجع به زندگی اشراف روسیه و یا یک داستان عاشقانه نیست،بلکه به نظر‌ من یه منبع تاریخی خوب برای جنگ فرانسه و روسیه است.
اوایل کتاب اسامی زیاد کمی اذیت کننده بود از اونجایی جنگ و صلح بیش از ۵۰۰ شخصیت داره اما بعد از ۲۰۰ صفحه اول با شخصیت های اصلی که چندنفر بیشتر نبودند،آشنا شدم دیگه اسامی و شخصیت ها مشکلی نبود.شاید تعداد صفحات کتاب زیاد به نظر بیاد اما قطعا ارزش وقت گذاشتن و خوندن رو داره و اصلا طوری نیست که خواننده خسته بشه و حوصلش سر بره.
فقط یک ستاره کم کردم و اون هم بخاطر فصل اخر کتابه که کاملا نظرات و عقاید تولستوی راجع به تاریخه،نمیگم بد بود اتفاقا توضیحات جامع و به درد بخوری بود اما مورد علاقه من نبود
      

با نمایش یادداشت داستان این کتاب فاش می‌شود.

9

نفیس

نفیس

1404/5/6

این یادداشت مربوط به نسخۀ دیگری از این کتاب است.

            پرداختن به شخصیت های مختلف و بررسی تاریخ و نکات تاکتیکی و اجتماعی و روحی و اقتصادی و فرهنگی دوره ای خاص از روسیه و جنگ های آن با فرانسه جنگ و صلح را به اثری بدیع تبدیل کرده . به نظرم یک بار خواندن این اثر کمه و باید بازخوانی بشه مخصوصا بخش های انتهایی که تحلیل تولستوی از تاریخ و وقایع هست  . انقدر توصیف های نبرد جذابه گاهی خودت را وسط میدان تصور می کنی . در مواقعی که داستان حول زندگی اشخاص می چرخه ، قشنگ درگیر میشی . موقعی که به تفکرات شخصیت ها می پردازه ، انگار آن افکار در ذهن شماست . تحلیل ها دقیق و مو به مو جلو میره تا به هدف مدنظر برسه . تحلیل های خداشناسی و جهان بینی اش بسیار جذابه . نگرش بعضی از شخصیت ها به ویژه پی یر انگار بنمایه ی یک عمر زندگیه . وقتی می خوانی میگی آهان همینه که می خواستم این درسته . خلاصه معرکه است . 
بخشی جذاب از کتاب که در بریده به نظرم امکان گذاشتنش نبود : 
* همان چیزی که در گذشته عذابش می داد ، آنچه پیوسته در جستجوی آن کوشیده بود و آن هدف زندگی بود ، اکنون دیگر برایش وجود نداشت .این نبود هدف امری گذرا و کار اتفاق نبود .احساس می کرد که وجود چنین هدفی ممکن نبود و آگاهی شادمانه و ناب آزادی که موجب شادکامیش بود از همین آزادی از هدف پدید می آمد . او نمی توانست هدفی پیش نظر داشته باشد زیرا اکنون ایمان داشت .نه ایمان به فلان و بهمان قانون یا به سخنان و اندیشه هایی چنین و چنان .او به خدا ایمان داشت . به خدایی توانا و همیشه محسوس ! او پیش از آن خدا را در هدف هایی می جست که برای خود می نهاد . این جستجوی هدف چیزی جز جستجوی خدا نبود .و ناگهان در زمان اسارت ، نه از طریق کلام ، و نه از راه اندیشه و استدلال بلکه مستقیم و به یاری احساس و شهود ، به حقیقت آنچه دایه اش مدت ها پیش به بیان ساده خویش می گفت پی برد 
" خدا ، نگاه کن ، آنجاست ؛ کجاست که نباشد "   * 
پ ن : شروع تولستوی خواندنم با کتاب جنگ و صلح بود البته حین خوندن این اثر مرگ ایوان ایلیچ خوانده شد . نمی دانم برای شروع انتخاب خوبی بوده یا نه ولی اوایل ، صفحات برایم کش می آمد . هر چی می خواندم جلو نمی رفت ، صبوری کردم و عجله را کنار گذاشتم . الان که نگاه کردم دو جلد اول و دوم ۳ ماه و جلد سوم و چهارم ۵ ماه طول کشیده . اگر به زمان حساس می شدم قطعا نیمه راه خوندنش را ول می کردم . خواستم تجربه ی خودم را منتقل کنم که مشغله و درگیری و طولانی شدن زمان دلسردتون نکنه . این قریب به ۸ یا ۹ ماه عجین بودن با جنگ و صلح خیلی لذت بخش بود . 
        

2