معرفی کتاب دلایلی برای زنده ماندن اثر مت هیگ مترجم سارا شریفی

دلایلی برای زنده ماندن

دلایلی برای زنده ماندن

مت هیگ و 2 نفر دیگر
3.8
99 نفر |
37 یادداشت

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

22

خوانده‌ام

188

خواهم خواند

142

شابک
9786229743140
تعداد صفحات
178
تاریخ انتشار
1400/4/26

توضیحات

این توضیحات مربوط به نسخۀ دیگری از این کتاب است.

        این کتاب حاصل مبارزه ­ی مت هیگ با افسردگی و اضطراب بی ­اندازه شدیدی است که نزدیک بود او را از پای در آورد. اثری کوتاه، صریح و مثبت درباره ­ی برخورد درست با بحران­ های روحی و لذت بردن از زندگی؛ داستان واقعی بحران­ هایی که مت هیگ به آن­ها دچار شد و چگونگی غلبه­ ی او بر افسردگی و آموختن زندگی کردن. 
این کتاب کوچک و ساده می­تواند به کسانی که فکر می­کنند به آخر راه رسیده ­اند کمک کند، نیز به آن­ها که عزیزانشان با چنین مشکلی درگیر هستند. دلایلی برای زنده ماندن کتابی است درباره ­ی اینکه چطور از بودنمان در این جهان لذت ببریم؛ اثری تکان دهنده، شاد و لذت بخش.

      

یادداشت‌ها

این یادداشت مربوط به نسخۀ دیگری از این کتاب است.

          《همیشه خودم را فردی علاقه‌مند به کتاب می‌دانستم. اما بین دوست‌داشتن کتاب و نیازمندبودن به آن تفاوت وجود دارد. من به کتاب نیاز داشتم. در آن دوران زندگی من، کتاب کالای تجملی نبود. ماده‌ی اعتیادآور درجه یک بود.[...skipشدن چند خط...] این فکر وجود دارد که شما یا برای گریز از خودتان می‌خوانید یا برای یافتن خودتان. من واقعاً فرقی بین این دو نمی‌بینم. ما خودمان را در روند گریختن پیدا می‌کنیم. مسئله جایی نیست که در آن هستیم، بلکه آنجاست که می‌خواهیم برویم.》
《برای شخص من، شادمانی ربطی به رهاکردن دنیای مادی ندارد، بلکه تحسین آن به‌خاطر چیزی است که هست. ما نمی‌توانیم با خریدن یک آیفون خودمان را از رنج‌بردن در امان نگه‌داریم. معنی‌اش این نیست که نباید آیفون بخریم، این تنها یعنی باید بدانیم چنین چیزهایی در خود به کمال نمی‌رسند.》
احساس‌می‌کنم این اثر یه مقداری برام حیف‌شد چون ترجمه‌شو دوست نداشتم (ترجمه‌ی گیتا گرگانی). می‌تونستم خیلی بیشتر ازش لذّت ببرم. چون خوب می‌گفت.
        

6

این یادداشت مربوط به نسخۀ دیگری از این کتاب است.

          «از گفته هرچه تو را نکشد، تو را قوی‌تر می‌کند، حرف نمی‌زنم. نه. این گفته به‌سادگی درست نیست. آنچه شما را نکشد، اغلب شما را ضعیف‌تر می‌کند. آنچه شما را نکشد، برای بقیه روزهای عمر شما را لنگ می‌کند. آنچه شما را نکشد، باعث می‌شود از بیرون رفتن از خانه یا حتی اتاق خوابتان وحشت داشته باشید، و باعث می‌شود بلرزید یا چیزهایی بی‌معنی زمزمه کنید، یا سرتان را به شیشه پنجره‌ای تکیه بدهید و آرزو کنید می‌توانستید به دوران قبل از چیزی که شما را نکشته، برگردید.
نه.
اینجا بحث قدرت نیست. درهرحال، نه از آن نگاه‌های رواقی بدون فکر زیاد با جریانات همراهی کن. بیشتر به بزرگنمایی مربوط می‌شود. آن هشیار شدن. آن تغییر از بی‌روحی به شاعرانگی. می‌دانید، من قبل از سن بیست‌وچهارسالگی نمی‌دانستم مسائل چه حس بدی می‌توانند ایجاد کنند، اما این را هم نمی‌دانستم چقدر می‌توانند حس خوبی ایجاد کنند. آن پوسته شاید از شما حفاظت کند، اما درضمن مانع می‌شود آن چیزهای خوب را کاملاً حس کنید.»
«این فکر وجود دارد که شما یا برای گریز از خودتان می‌خوانید یا برای یافتن خودتان. من واقعاً فرقی بین این دو نمی‌بینم. ما خودمان را در روند گریختن پیدا می‌کنیم.»
        

7

محدثه ز

محدثه ز

19 ساعت پیش

این یادداشت مربوط به نسخۀ دیگری از این کتاب است.

          ☆ سه ستاره‌ی قرمز به رنگ خون ☆
برای روزهای ۲۴ سالگی‌م که می‌تونست قشنگ‌تر از این باشه ولی تو سیاهی داره سپری می‌شه...
‌
من همه‌ی کتابای "مت هیگ" رو دارم. اما اغلب‌شون رو نخوندم، در واقع یه جورایی انگار نقطه‌ی امن من محسوب می‌شن. نگه‌شون داشتم برای زمانایی که تو یه فروپاشی روانی با شیب تندم...
زمان‌هایی مثل این روزا که دنبال یک دلیل برای زنده موندن می‌گردم :)

این کتاب بیوگرافی مت‌ هیگه، روایتی از روزهایی که سگ سیاه افسردگی رهاش نمی‌کرد. فقط هم بیوگرافی نیست یه جورایی کتابچه راهنمای افسردگیه چون کلی فکت آماری و تاریخی میگه یا حتی شاید یه کتاب خودیاریه چون بغلت می‌کنه و پیشنهاد کتاب و فعالیت‌های مختلف برای بهتر شدن حال‌مون میده.

راستش من از خوندن بیوگرافی‌ها فراریم، به نظرم حوصله سر بره :-؟ ولی نمی‌دونم چه جادویی تو قلم این مرده که با خوندن تک‌تک صفحاتش لذت بردم.
یه چیز دیگه که تو این کتاب برام لذت‌بخش بود این بود که یه جورایی تکمیل‌کننده‌ی همه‌ی رمان‌هاش بود، انگار نشستی پای دردِ دل‌هاش و تازه می‌فهمی که چرا فلان کتاب رو نوشته. آدم تو اون لحظه دلش می‌خواد به آقای هیگ بگه مرسی که جسارت به خرج دادی و اون کتاب رو نوشتی!
اگر رمان‌های مت هیگ رو خونده باشید (مثلا کتابخانه نیمه‌شب که دیگه خیلی معروفه) این‌جوریه که یه داستان ساده داره و تهش نصیحت‌طور می‌شه و کلا در مسیر داستان شخصیت اصلی تلاش می‌کنه از یه راه تاریک و سیاه عبور کنه تا به روشنایی برسه.
این مسیر زندگی مت هیگه! کسی که از دل سیاه‌ترین روزها و افسردگی عبور کرده و سعی می‌کنه با کتاباش همراهی برای آدمای دیگه تو این مسیر باشه و امید به زندگی‌شون تزریق کنه.
خلاصه که شاید هیچ‌کدوم از کتابای مت‌هیگ شاهکار نباشه ولی هر بار من رو از یه فروپاشی نجات داده و این یعنی شاهکار کرده! :)
‌
× شاید اگر یه روز عادی و با یه حال خوب می‌رفتم سراغش حتی نمی‌تونستم تمومش کنم، اما این روزا به خوندن چنین کتابی نیاز داشتم.


▪︎ یه بخش از صفحه ۱۸۰ کتاب تقدیم شما:

چگونه زمان را متوقف سازیم؟ با بوسیدن عزیزان.
چگونه در زمان سفر کنیم؟ با مطالعه.
چگونه از زمان بگریزیم؟ با هنر.
چگونه زمان را لمس کنیم؟ با قلم به دست گرفتن.
چگونه زمان را فروبنشانیم؟ با نفس کشیدن.
‌
‌
• و نکته‌ی آخر، در مورد ترجمه!
می‌شد گفت ترجمه‌ی قابل قبولیه اما انتخاب واژگان خیلی نچسب بود :-؟
مترجم یه جاهایی یه معادل‌هایی انتخاب کرده که واقعا به اون متن نمیاد و حق‌مطلب ادا نمی‌شد.
من قبلا "انسان‌ها" رو با ترجمه خانم گیتا گرکانی از نشر هیرمند خونده‌م و به نظرم خیلی خوب و روان بود، می‌خواستم بگم با ترجمه ایشون بخونید ولی ریویوی چند نفر رو خوندم که نوشته بودن اون ترجمه هم خوب نبوده!
در نتیجه شاید بهتر باشه زبان اصلی بخونید.
        

0

Mahyar

Mahyar

1403/12/21

این یادداشت مربوط به نسخۀ دیگری از این کتاب است.

          کتابی برای شناخت و رهایی از افسردگی.
با مطالعه این کتاب متوجه خواهید شد که افسردگی درباره آینده و خیلی چیزهای دیگر به شما دروغ می گوید و به عقیده من با دانستن این موضوع شاید بتوان راحت تر افسردگی را مهار کرد.
برشی از کتاب که بسیار برای من الهام بخش بود: " روزی شادمانی ای را تجربه می کنی که با این درد برابری می کند. به صورت نوزادی نگاه خواهی کرد که در آغوش تو خفته، دوستان خیلی خوبی پیدا می کنی، غذا های خوشمزه ای می خوری که تا به حال امتحان نکرده ای، می توانی از مکانی مرتفع به چشم اندازی نگاه کنی بدون فکر کردن به امکان مرگ بر اثر سقوط. کتاب هایی هستند که تا کنون نخوانده ای و دنیای تو را غنی می کنند، فیلم هایی که باید در حال خوردن ظرف های بزرگ ذرت بو داده تماشا کنی و می رقصی و می خندی و عشق می ورزی و در کنار رودخانه می دوی و زندگی در انتظار تو است. ممکن است مدتی اینجا گیر افتاده باشی اما دنیا جایی نمی رود. اگر می توانی اینجا دوام بیاور. زندگی همیشه ارزشش را دارد."
        

1

paria

paria

1403/10/30

این یادداشت مربوط به نسخۀ دیگری از این کتاب است.

0

این یادداشت مربوط به نسخۀ دیگری از این کتاب است.

          این کتاب داستان چگونگی مبارزه نویسنده با افسردگی و اضطرابیه که اون رو تا پای مرگ برده بود.
کتاب روون و جذابیه. یه سیر مشخص نداره. هر جایی هر چیزی که لازم بوده گفته (البته این به معنای پراکندگی مطالب و بی‌ارتباط بودن بخش‌ها به هم نیست) از شیوه‌های مختلفی برای بیان اون چیزی که می‌خواسته استفاده کرده که به نوبه خودش جالبه.
اگر افسردگی دارید این کتاب، کتاب خوبیه. شاید مشکل شما دقیقا اون چیزی نباشه که نویسنده تجربه کرده ولی اگر حس می‌کنید افسرده‌اید به شما کمک می‌کنه.
نکته‌ قابل توجه و دوست‌داشتنیش اینجاست که نویسنده کتاب شخصیت پُری داره. درسته تا یه حد زیادی برای خلاصی از بیماریش خودشو به کتاب خوندن بسته ولی کلا شخصیت خاصی داشته (احتمالا به خاطر رشته دانشگاهیش که نمی‌دونم چی بوده)
توی کتاب شما حتی با یکی از ابیات مولانا روبه‌رو می‌شید!
نویسنده کتاب‌های خوبی معرفی می‌کنه، راهکارهایی که حالشو خوب یا بد می‌کردن و خیلی چیزای دیگه در مورد افسردگی و آدم افسرده که شمارو خسته نمی‌کنه.
خوشحالم که این کتاب رو خریدم با این که مترجمش رو نمی‌شناختم ولی خوب کار کرده (تا حد نسبتا زیادی از ترجمش راضیم و اونطور که متوجه شدم خیلی مقید به متن اصلیه که این خیلی خوبه و با این حال ترجمه خوبیه و این مهمه).
خوندنش من رو نگران، جدی، غمگین و شاد کرد‌ و حتی بهم آرامش داد.
و اینکه بیشتر از این یک بار این کتاب را خواهم خواند.
        

1