معرفی کتاب خاطرات سفیر اثر نیلوفر شادمهری

در حال خواندن
23
خواندهام
2,172
خواهم خواند
268
توضیحات
نیلوفر شادمهری دختر محجبه ی اسلامی است که برای تحصیل در رشته ی طراحی صنعتی، در مقطع دکترا بورسیه می شود و به فرانسه می رود. به محض ورود به آنجا متوجه می شود که مردم آنجا مدام از او درباره ی ایران می پرسند و از او می خواهند که درباره ی شرایط ایران به آنها توضیح بدهد. وی خود می گوید در همان ابتدا متوجه شدم که من تنها نیلوفر شادمهری نیستم بلکه دختر محجبه ی ایرانی ام. پس سعی کردم تا آنجا که می توانم تلاش کنم تا بتوانم نماینده ی واقعی آنها باشم. خاطرات سفیر، شرح حوادث، روایدها و اتفاقاتی است که برای او در خوابگاه دخترانه ای که در آن ساکن است، پیش می آید. اتفاقاتی جذاب که خواننده را تا انتها با خود همراه می کند، و به خصوص برای آنها که قصد ادامه تحصیل دارند می تواند تجربه ای ارزشمند و مفید برای زندگی در کشوری دیگر به خصوص فرانسه باشد. زبان کتاب زبانی صمیمی و ساده است که در نتیجه در قسمت هایی از کتاب حالت و لحنی طنز گونه پیدا می کند. خاطرات منتشر شده در این کتاب، ابتدا در وبلاگی به نام «سفیر ایران» توسط نویسنده نوشته شده و سپس به مرور بر آن خاطرات افزوده شده است.
بریدۀ کتابهای مرتبط به خاطرات سفیر
نمایش همهپستهای مرتبط به خاطرات سفیر
یادداشتها
1400/11/10
1401/5/21
1400/12/23
1401/3/1
1401/7/3
1400/10/27
کتاب، کتابِ بدیه، در یک کلام! اما چرا؟ یکی از دوستان گفت در همین یادداشتهای بهخوان گفت که انگار نویسنده به دنبال اینه که فقط نظرات خودشو به خارجیا منتقل کنه و اصلا ازشون چیزی نمیپذیره و متاثر نمیشه، چون ما فک میکنیم خیعلی باحالیم و راهمون درسته، و من بینهایت این نظرو قبول دارم! این همه ملت میرن خارج، چیزی یاد میگیرن و تجربیات ارزشمندشون رو به ایران میآرن، این همه ملت در همنشینی با دیگری از شنیدن عقاید و تجربیات و زیست متفاوت دیگری استفاده میکنن، نویسنده آیا تاثیری از دیگری پذیرفته؟ هیچ! بالفرض نویسنده نیازی به تاثیر پذیرفتن از دیگری نداشته یا فرانسه چیزی برای او به ارمغان نیاورده، بالفرض رسالتی داشته که ملت فرانسه رو درست کنه و هدایتشون کنه، با فرض همه اینها، آیا این وظیفه و رسالت رو درست انجام داده؟ خیر. دغدغههای نویسنده دغدغههای والایی نیستند، این که حجابشو حفظ کنه، این که با مردا دست نده، این که در بحث (در اصل جدل) با ملحدین و مسیحیان پیروز بشه، همین! آخری شاید کمی والاتر به نظر برسه، ولی خب بحث نویسنده با مسیحیان و ملحدین رنگ و بوی دعوا و جدل و رو کم کنی و "من درست میگم" داره تا یه بحثی که هر دو طرف ازش یادبگیرن و گفت و گوی آزادانه داشته باشن، کاملا فضای بحثهای نویسنده ایدئولوژیکه و در پایان هم موفق میشن یک غیرمسلمان رو مسلمان کنند و این میشود نشانه موفقیت نویسنده. نویسنده وقتی میره کلیسا دنبال یادگیری نیست، دنبال این نیست که مسئول کلیسا چیز باارزشی بهش اعطا کنه، حرفی، تجربهای، دانشی... هیچی. صرفا میخواد بهش نشون بده منِ محجبه مسلمان درست میگم... خلاصه کتاب خوبی نیست، شاید بعضیا دوست داشته باشن.
با نمایش یادداشت داستان این کتاب فاش میشود.
1401/4/12