معرفی کتاب می خواهم بمیرم ولی هنوز دوست دارم دوکبوکی بخورم اثر بک سهی مترجم الهام قدوسی

می خواهم بمیرم ولی هنوز دوست دارم دوکبوکی بخورم

می خواهم بمیرم ولی هنوز دوست دارم دوکبوکی بخورم

بک سهی و 1 نفر دیگر
3.5
157 نفر |
62 یادداشت

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

49

خوانده‌ام

290

خواهم خواند

152

شابک
9786228353197
تعداد صفحات
135
تاریخ انتشار
_

توضیحات

        علائم متداولی مثل شنیدن صداها، افکار مزاحم و خودآزاری تنها نشانه های افسردگی نیستند. درست مثل آنفولانزای خفیف که می تواند باعث آسیب به کل بدنمان شود،
افسردگی خفیف هم م یتواند ذهنمان را به طور کلی درگیر کند.
از بچگی درونگرا و حساس بودم در حال حاضر خاطرات مبهمی دارم، اما طبق نوشته های دفترچه ی خاطرات قدیمی ام واضح است که خوشبین نبوده ام و هرازگاهی احساس ناراحتی می کردم. در دوران دبیرستان بود که واقعاً نشانه هایی از افسردگی در من پیدا شد و روی تحصیلم تأثیر گذاشت و مانع از رفتنم به دانشگاه شد و آینده ام را به خطر انداخت.
شاید مسلم بود که در بزرگسالی دچار افسردگی می شوم حتی بخشهایی از زندگی ام که می خواستم تغییرشان دهم مثل وزن، تحصیلات دوست و دوستانم را تغییر دادم اما باز هم افسرده بودم همیشه چنین احساسی نداشتم اما مدام بدحال می شدم و از بدحالی بیرون می آمدم که این موضوع مثل آب و هوای بد کاملاً اجتناب ناپذیر بود ممکن بود خوشحال به رختخواب بروم اما غمگین و عبوس از خواب بیدار شوم.
وقتی استرس داشتم نمی توانستم غذا را از گلویم پایین دهم و وقتی مریض بودم مدام گریه می کردم به سادگی تسلیم این واقعیت شدم که فردی هستم که از بدو تولد افسرده بوده ام و اجازه دادم دنیایم تاریک و تاریکتر شود.
      

دوره‌های مطالعاتی مرتبط

یادداشت‌ها

•آکانه•

•آکانه•

3 روز پیش

اول از همه
          اول از همه بنظرم اسم کتاب دوست داشتنیه.
من دوکبوکی تابحال نخوردم ولی مطمئنم ازش خوشم نمیاد؛ کلا چیزای تند دوست ندارم. در هر صورت اسم کتاب برای من شبیه " دلم میخواد بمیرم ولی نمیتونم‌ از زندگی دل بکنم" هست.
▪︎
خودم بارها به این فکر کردم ( همینجا بگم دوران کنکور) که الان میتونم با بلایی سر خودم آوردن این استرسو تموم کنم ولی...هنوز کلی کارها هست که نکردم...مامان بزرگم دق میکنه...مامانم ناراحت میشه، نه، نمیتونم. خلاصه اینا بودن که هی جلوی منو گرفتن. شما دقت کنی سختی های بیشتری علاوه بر کنکور توی زندگی هست ولی برای من تبدیل به غولی شده بود که هر آن میتونست منو از پا دربیاره. صدالبته اینم باید لحاظ کنم که یه دوست تاکسیک (سمی) اون دوران بیشتر منو گذاشته بود تحت فشار، خیلی دوران سختی بود.
▪︎
بگذریییییم...مکالمه‌ی روانشناس (شایدم روان پزشک ، آخر نفهمیدم کدومشون بود چون روان‌پزشک میتونه دارو تجویز کنه نه روانشناس) و سه‌هی رو دوست داشتم. هر سوالی که میپرسید به جواب دکترش دقت میکردم ببینم چی میگه، کتابش یکم حس همدردی هم به خواننده میداد.
ولی خب اونقدرم مفید نبود...شبیه خوندن دفترچه خاطرات بود که تو یا باهاش همدردی میکردی و یه راهکاری از حرفاش بهت میرسید یا هم که هیچی، کلا یه بار میخونی بعدم میذاری کنار، دیگه هم نگاهش نمیکنی چون خاطراتش مال تو نیست.🤷🏻‍♀️
        

4

سمیرا

سمیرا

1403/12/16

          این کتاب صحبت های بین یک روانپزشک و مراجعش رو شرح داده که هر جلسه مشکل جدیدی رو حل می‌کنند.
با اینکه مراجع کره ای بود یه جاهایی باهاش احساس همدردی می‌کردم و راه حل مشکل خودمم پیدا می‌کردم و برام جالب بود که که می دیدم تنها نیستم و ممکنه خیلیا این مشکل رو داشته باشند حتی کسی که توی یه فرهنگ و کشور کاملا متفاوتی زندگی می‌کنه.
این کتاب یه تفاوتی با بقیه ی کتابهای حیطه روانشناسی داره و اونم این که نیازی نیست وسط کتاب تمرین حل کنی و کاری انجام بدی و خب همچین کتابهایی واسه من حوصله سر بر بود و تاحالا هم نشده بشینم تمرین های این کتاب ها رو انجام بدم چون انگیزه و حس و حالشو نداشتم، ولی این کتاب فقط شرح حال داستان یه مراجعه که ممکنه داستانش شبیه ما باشه و بهمون کمک کنه و یه مسیری رو جلوی پامون بذاره و مارو نسبت به مشکلمون آگاه کنه و اینجاست که انگیزه و هدف رو پیدا می‌کنی و الان میتونی بری سراغ اون کتابها.
جزو کتابهاییه که حتما نیازه بخونیم حتی شده چندین بار...
انگار جلد دومی هم داره که مشتاقم سریعتر برم سراغش.
        

5

luna

luna

1403/11/12

          نمیدونم چرا اما تو فرهنگ ما جا افتاده که روانی ها میرن روانشناس درحالی که این غلطه، هر انسانی که احساس بدی به زندگی داره، حس میکنه ناراحته و... باید بره پیش روانشناس، من نمیدون تو فرهنگ کره هم اینطوری هست یا نه اما به نظر من این کتاب میتونه برای نا ایرانی ها این فرهنگ سازی رو انحام بده که# رفتن_ پیش_ روانشناس _به _معنای _روانی_ بودن_ نیست. 
خلاصه ی داستان درباره ی یه خانومه که حس میکنه افسرده شده و نیاز داره با یه کسی صحبت کنه و به روانشناس مراجعه کنه به همین دلیل شروع میکنه پیش روانشناس رفتن . این دختر حس بدی نسبت به خودش داره طوری که حتی صدای خودشو ضبط میکنه به اون صدا ها کوش میده و به خودش میگه چقدر صداش بده، چقدر بد حرف میزنه و...  یعنی به طور خلاصه حتی از این صدا ها برای نقد منفی به خودش استفاده میکنه، حتی موقع ی صحبت با روانشناس هم صداش رو ضبط میکنه و داستان طوریه که انگار ما داریم به همین صدا های ضبط شده گوش میدیم. 
موقع خوندن کتاب حس خوبی داشتم و به کتاب خیلی حال خوب کن و کمک کننده ای خصوصا به نوجوان ها، جوان ها، افرادی که حس میکنن افسرده هستن و... 
نکته ای خیلی  ظریف بهش اشاره شده بود و خیلی هم از نظر من دلچسب بود این بود که اخرای داستان ما میفهمیم اون روانشناسی که شخصیت اصلی بهش مراجعه میکرد خودش هم گاهی اوقات دچار ناراحتی و افسردهگی میشه و این به نظرم خیلی نکته ی جالبیه که حتی روانشناس ها هم گاهی افسرده میشن و اون ها هم انسانن، روانشناس بودنشون به این معنا نیست که همیشه باید روشن بین، خوشحال و سرشار از حس خوب باشن 
        

1

Mika

Mika

1403/9/4

          کتاب خوبی بود. از اول تا اخر کتاب کمی کسل کننده بود ولی واقعا اخرش نتیجه گیری خوبی ارائه داد. یک انگیزشی نبود بلکه تسکین دهنده بود. یکی از پاراگراف های مورد علاقه ام این بود که"اما کتابـها فرق می کنند. اغلب دنبال کتابهایی میگردم که مثل دارو باشند، متناسب با موقعیت و افکارم باشند و آن ها را بارها و بارها میخوانم تا زمانی که صفحه ها پاره شوند، زیر همه چیز خط میکشم. کتاب باز هم چیزی برای عطا کردن به من خواهد داشت. کتابـها هیچوقت از من خسته نمی شوند و به مرور زمان راه حلی را ارائه می کنند و بی سروصدا منتظر می مانند تا به طور کامل شفا پیدا کنم. این یکی از زیباترین چیزها در مورد کتاب است. "شاید ربطی به موضوع اصلی کتاب نداشت ولی متوجه شدم که نویسنده هنوز تجربه ای نداره برای نوشتن ولی درحال تلاشه تا با خوانندگان ارتباط برقرار کنه و برام جالب بود. کلا کتاب سرگرم کننده ای بود کوتاه و مفید. اگه احساس نا امیدی میکنیم از استرس و افسردگی رنج میبریم اینها هیچکدوم دائمی نیست. زندگی ادامه داره. 
        

24

با سلام 
ا
          با سلام 
این کتاب جلد دوم کتاب نویسنده است و شامل مکالمات بیشتر نویسنده با روانپزشک خود می باشد.
تکه ای ازدخلاصه پشت کتاب:
"این کتاب ترکیبی از درون نگری و شوخ طبعی است و نگاهی عمیق به پيچيدگي های سلامت روان و جستجوی معنا در زندگی ارائه می دهد"
امتیاز گودریدز: ۳.۲۷
اولین بار که جلد اول خوندم،صرفا به خاطر علاقه ام به دوکبوکی کتاب برداشتم و بعد در همخوانی آن شرکت کردم و خب، واو، این کتاب عالی بود 
این کتاب جلسات مشاوره و حاصل تجربه تلخ اما عمیق ده ساله خانم سهی است 
چه در جلد اول و چه در جلد حاضر بارها بارها شاهد این نکته بودم که درمان یک جلسه، یک روز وجود ندارد و آسیبی که در طول سالیان بر روح انسان وارد می شود نیازمند مراقبت و مشاوره متداوم می باشد.
مواردی که در کتاب ذکر شد در عصر حاضر جهان بسیار قابل لمس است، از اندام ظاهری گرفته یا فشارهای کاری و استرس و غیره 
احساسات و فشارهایی که سهی عزیز متحمل شده و می شود؛قلب من را به درد آورد و درک می کردم که چه قدر گاها سخته که این مبارزه نفس‌گیر ادامه بدی!یه جاهایی کم میاری و دلت میخواد تسلیم شدن انتخاب کنی 
همه ی این ها قابل درکه و روح آدم را درگیر می کند🥺
این کتاب، درمان نیست؛ به این چشم بهش نگاه نکنید!!
این کتاب مثل یک دوست دلسوز هست که قراره شما حرف هایی را که حتی خودتون هم ازشون آگاه نيستيد بشنوید و حتی در حین مطالعه خودتون هم تجربه مشابهتون به یاد بیارید 
پس به چشم دوست مهربون در عین حال صادقتون به کتاب نگاه کنید
تکه هایی از این کتاب را به اشتراک گذاشتم که علاقمندم مطالعه کنید😊

        

10

          نمونه‌خوانی این کتاب به شدت حرص من روانشناس رو درآورد. چرا؟ بهتون در نظرشخصی میگم!
🎙 همونطور که از روی جلد و توضیحات پیدائه این کتاب ادامه داستان نویسنده هستش و دوباره سرگذشت جلسات روان درمانی ایشون رو روایت می‌کنه که رویکردشون هم روان‌تحلیلی هستش. بک‌سهی، حدودا ده ساله که داره برای مشکلات روانشناختی پیش درمانگر میره و خب این جلد یک طغیان به تمام معنا خواهد بود چون به جای اینکه به چیزی به اسم بالاخره دارم ثبات پیدا می‌کنم در پروسه درمانش برسه به مرحله فروپاشی شدید روانی دچار میشه!

✍️ و اما نظر من: در وهله اول و به عنوان یک درمانگر در حیطه اختلالات شخصیت باید بگم که درمانگر ایشون فارغ از رویکردی که دارند طبق یادداشت‌ها و مکالمات جاری در کتاب بنابر اصول جلساتشون رو جلو نمی‌برند و پیشنهاد می‌کنم که حتما اگر با مشکلی مشابه با سهی دست و پنجه نرم می‌کنید پاسخ و روندی که این درمانگر داره رو به کل جامعه روان‌درمانی انطباق ندین و حتما برای درمان اقدام کنید!! پیشنهاد در حاشیه من اینه که بهتره به درمانگری با رویکرد طرحواره‌درمانی یا درمان دیالکتیکی مراجعه کنید‼️

و اما بازگشت به بحث خود کتاب، در اصل بعضی از مشکلاتی که سهی باهاشون دست و پنجه نرم می‌کنه مشکلاتی هستند که خیلی از افراد به خصوص خانم‌ها، شایع‌تر، تا حدودی و در یک طیف باهاش روبرو هستند که زندگی به تبع براشون سخت می‌کنه اما جملاتی که درمانگر در جلسات عنوان می‌کنه می‌تونند تا حدودی اون نوری باشند که شما رو به ادامه زندگی امیدوار می‌کنه.
یکی از مسائلی که جدی در کتاب عنوان شد و اما متاسفانه به ثمر نرسید شرم از بدن بود که تقریبا درصد بالایی از خانم‌ها درگیرش هستند و ریشه در باورهای فرهنگی و خانوادگی ما داره. و همین جدی بودن مسئله انتظار رو از جلسات روان‌درمانی سهی در این جلد بالا برده بود که متاسفانه راه حل آن‌چنانی‌ای رو پیدا نکرد.

‼️به طور کلی این کتاب ارزش خواندن دارد و مسائلی  که حکم تابو دارند رو به خوبی عنوان  کرده است اما از آن انتظار راه حل قابل تعمیم نباید داشت.

و اما آنچه که خواهید آموخت: تعویض داروهای روانپزشکی اصولی هستش؛ تعداد جلسات روان‌درمانی در حوزه اختلالات شخصیت ممکن است دو بار در هفته باشد، آشنایی با افسردگی و افکار خود آسیب‌رسان.


اگر سوالی از این کتاب یا موارد عنوان شده داشتید که در حیطه کاری من بود، در تلگرام پاسخگو خواهم بود.
        

30

Satoru

Satoru

1403/11/10

کتاب دوم ب
          کتاب دوم بک سهی "می‌خواهم بمیرم ولی هنوز هم دوست دارم دوکبوکی بخورم" در ادامه کتاب قبلی نویسنده نوشته شده و شامل صحبت‌های جدی‌تر با روانپزشکش میشه و شما کاملا میتونی تغییر رو در اون از جلد اول حس کنید؛ اون روند درمانش، اینکه با یک جلسه درمان معجزه رخ نمی‌ده! و در طول این دوره فرد بیمار دچار تلاطم روحی میشه و رشدی در این مدت می‌کنه...کاملا شما حس می‌کنید 
به شخصه فصل‌های چهار تا شش و یازده تا چهارده این کتابو خیلی دوست داشتم و برام جالب بود که بعد خوندن این فصل‌ها بود که امتیاز پنج به این کتاب دادم و مجاب شدم به این امتیاز وسطش این حسم کمتر شد یکم ولی بازم این فصل‌های آخر خیلی برام جالب بودن و خوب بود خوندنش برام.
و چیزی که واقعا شوکه کننده هست که میشه گفت بین خیلی از آسیایی‌ها مشترکه، اینه که درد و‌ رنج خودشونو خیلی کم می‌بینن در عین اینکه اون واقعا چیز بزرگیه خود بک سهی نویسنده این کتاب یه جا از مشکلاتی که داشته میگه و از "فقط"استفاده می‌کنه! در صورتی که فقط یکی از اون مورد‌ها که فقر بود یا مشکلات پدر و مادر به تنهایی کافیه واقعا تا به روح و روان آدم و حتی جسمش آسیب بزنه ...
ولی ما معمولا این دردهامون رو کم می‌بینیم و وقتی همین‌ها موجب مشکلاتی برای ما میشن، در درجه اول متوجه نمیشیم ریشه زخممون از کجاست یا بی‌توجهی می‌کنیم حتی بهش! و افراد کمی هستن که مثل بک سهی تلاش میکنن تا به خودشون با مراجعه به روانپزشک و درخواست کمک ازش درمان شن و در جهت بهبودی حرکت کنن...
        

16

0