معرفی کتاب هزاران فرسنگ تا آزادی: فرار من از کره شمالی اثر اون سون کیم مترجم زینب کاظم خواه

هزاران فرسنگ تا آزادی: فرار من از کره شمالی

هزاران فرسنگ تا آزادی: فرار من از کره شمالی

اون سون کیم و 1 نفر دیگر
3.4
41 نفر |
16 یادداشت

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

2

خوانده‌ام

71

خواهم خواند

15

شابک
9786004052191
تعداد صفحات
202
تاریخ انتشار
1399/11/5

توضیحات

        در سئول،درباره اردوگاه های وحشتناک کار در کشور شنیدم،جایی که همین حالا حداقل صدو پنجاه زندانی به آرامی می میرند. وقتی کره شمالی زندگی می کردم،حتی روحم از این اردوگاه ها خبر نداشت؛فقط می دانستم که مردم ناپدید می شوند.در سئول، اغلب درباره پناهندگی می شنوی که آنها هم مثل من فرار کرده اند.حالا فهمیده ام که کشور ما در واقع زندانی بزرگ است،جایی که باز داشت شدگان از بدبختیشان بی خبرند،زیرا  اولین الویت آن ها همیشه جنگیدن برای زندگیشان بوده است.
      

لیست‌های مرتبط به هزاران فرسنگ تا آزادی: فرار من از کره شمالی

یادداشت‌ها

مظفری

مظفری

1401/8/22

          بسم الله الرحمن الرحیم

واقعاً قدر آزادی را نمی‌دانیم. سال‌ها برای زندگی ازاد جنگیده، از چین، مغولستان و بالاخره کره‌جنوبی سردراورده و موفق شده تابعیت بگیرد.
دلش برای وطنش می‌تپد.

۹ سال زمان کمی نیست. فرصت کمی هم نیست. اینکه از ترس مرگ، در دام بیفتی هم...
مثل برده فروختشان.
مثل برده از آن‌ها کار کشید... حتی به جهت خاص.
تا سرانجام اربابش، به خواسته‌اش رسید.
ولی بالاخره موفق شدند فرارکنند و به شهر بزرگتری. کار پیدا کنند و پول ذخیره کنند که بدهند دست قاچاقچی تا از مسیر مغولستان به کره جنوبی برسند. چقدر بازجویی شدند تا بفهمند از روی صداقت حرف می‌زنند و جاسوس نیستن.
و بعد دوره کارآموزی داشتند که دنیای مدرن را بشناسند.
کاربانکی، ایستگاه اتوبوس و...
*

فرصت داشتید کتاب «هزارفرسنگ تا آزادی» خاطرات فرار یون سون کیم از کره شمالی را بخوانید تا معنای حصر و آزادی را درک کنید.

*
بعد یکسری آدم کور، می‌گویند آنجا فرقی با اینجا ندارد! خنده‌دار نیست؟ انجا کسی گذرنامه نداشته و جز در موارد خاص، حق خروج از کشور ندارد. بانک نیست. فقط یک روزنامه منتشر می‌شود و...


زیر نظرش نوشتم، همین‌قدر که اینجایید و این حرف‌ها را می‌زنید، یعنی آزادید...
        

0

[MAHI]

[MAHI]

1403/9/14

بعد از تقس
          بعد از تقسیم دو کره، دیگر هیچ اطلاعاتی از کره شمالی به بیرون درز نمی کرد. در سال های اخیر با توجه به اینکه فرار ها از کره شمالی افزایش یافته، به طبع کتاب های بیشتری نیز درباره آن چاپ میشود و حقایقی را که رهبران کره شمالی سعی میکنند پنهان کنند فاش میکند!
شخصیت نویسنده کتاب  قابل تحسین است،شخصیتی که توانسته از قحطی مرگبار دهه ۹۰ میلادی جان سالم به در برد،مرگ پدرش بر اثر قحطی را دیده و به عنوان مهاجر غ قانونی در چین بدترین لحظات را تجربه کرده قابل تحسین است!
روایت کتاب از زمان قحطی دهه ۹۰ در کره شمالی آغاز میگردد، جایی که نویسنده فکر میکرده عملا از گرسنگی خواهد مرد و مرگ پدر و فقر شدید،عملا مانع آن میشود که بتواند ادامه تحصیل دهد.آنها به چین فرار میکنند و در آنجا سال ها بی هویت در کنار خانواده چینی زندگی میکنند و آنها هم هر بلایی میخواهند سرشان می آورند.
و در نهایت اگر میخواهید بدانید سرنوشت برای آنها چه رقم میزند، کتاب را تا انتها بخوانید
        

2

          یک هفته ده روزی که #اینترنت، تسمه پاره کرده و زور حاشیه و نارضایتی به جلسه دو هفته در میان کتاب‌خوانی ما هم کشیده شد، لاجرم انتخاب بعدی‌مان به پیشنهاد یکی از اعضا شد #هزاران_فرسنگ_تا_آزادی از #نشر_ثالث. شرح فرار دختری هم‌سن و سال خودمان از #کره_شمالی که در نهایت بعد از نه سال آوارگی در #چین و #مغولستان، پناهنده #کره_جنوبی می‌شود.
.
♦️#کتاب پیش و بیش از آنکه روایتی از داخل جامعه کره شمالی باشد، شرح فرار و دربه‌دری راوی‌ست تا زمان آرام گرفتن در کره جنوبی. چیز زیادی از درون جامعه پر رمز و راز شمالی‌ها عاید آدم نمی‌کند. روایت، بعضا از پیوستار منطقی‌اش خارج شده و دچار شکستگی و پرش‌های محسوس می‌شود. نشانه‌ای از آنکه یا همه واقعیت گفته نشده یا راوی، بعضی جاها خاکی زده و دروغ می‌گوید.
.
♦️جالب است بدانید #سئول برنامه‌های ویژه‌ای برای پناهندگانی ارائه می‌کند که از دست حاکمان #پیونگ_یانگ جیم می‌زنند؛ از برنامه‌های آموزشی و مهارتی گرفته تا اعطای کمک‌هزینه زندگی و اعطای بورس تحصیلی رایگان! موسسه‌ای هم برای حمایت و پشتیبانی از چنین افرادی تشکیل داده و بعید هم نیست از انتشار چنین آثاری هم حمایت کند. آثاری که نشان می‌دهد چگونه انسان‌ها از دست حاکمان دیوصفت فراری شده و راهی بهشت #سرمایه_داری می‌شوند.
.
♦️جز این کتاب، دو اثر دیگر را هم در این فضا را تهیه کرده و مشغول خواندن‌شان هستم. هر زمان که دو اثر دیگر را تمام کردم در باب تشابهات و تمایزات ما و جامعه کره و حرف‌هایی که در این باب زده می‌شود، سخن خواهم راند. اجمالا تا اینجایش می‌شود گفت ما کره شمالی نیستیم و نخواهیم شد. امتیاز کتاب هم سه از پنج. نکته جالب دیگر، گرم بودن تنور انتشار این کتاب‌ها در #نشرثالث است. هر سه اثری که دارم توسط این ناشر ترجمه و راهی بازار شده‌اند
        

1

          این کتاب تموم شد و من واقعاً شگفت‌زده‌ام.
خیلی‌ درس‌ها می‌شه ازش گرفت!
و مهم‌ترینش هم تاب‌آوری‌ئه :)
‌
ادامه دادن توی هر شرایطی؛
و امیدوار بودن توی هر شرایطی،
هر چقدر هم که اوضاع بد به نظر برسه!
‌
‌بخونید؛ داستانِ دخترکی که از هر چیزی جون سالم به در بُرد و ادامه داد و پیش رفت و لحظه‌ای دست از جنگیدن و تلاش کردن بر نداشت...
‌
‌لحظه‌ای امیدش رو از دست نداد.
‌
‌با وجود این‌که این همه کتاب تابه‌حال خونده‌م که خیلی‌هاشون واقعاً تاریک و تلخ بودن، به جرئت می‌تونم بگم که هیچ‌کدوم‌شون به پایِ «هزاران فرسنگ تا آزادی، فرار من از کره‌ی شمالی» نمی‌رسه! 
‌
‌این کتاب که در واقع یه «زندگی‌نامه‌ی خودنوشت» یا اتوبیوگرافی‌ئه، به قدری وحشتناکه که حتی اگه همه‌ی تاریک‌نویس‌های دنیا دور هم جمع می‌شدن نمی‌تونستن همچنین چیزی بنویسن... یا اگه می‌نوشتن باورپذیر نبود.
‌
‌واقعیت می‌تونه به‌طرز باورنکردنی‌ای، بدتر از وحشتناک‌ترین خیالات ما باشه...🥀
‌‌
‌‌پی‌نوشت: ‌کتابِ صوتی‌ش رو گوش دادم و گویندگی‌ش خیلی خوب بود. شنیدنش (یا خوندنش) رو پیشنهاد می‌کنم.
        

3

          این دومین کتابی بود که درباره کره شمالی می خواندم. پس از خواندن نیم دانگ پیونگ یانگ حس کردم که برای کسب اطلاعات درباره این کشور مرموز به مطالعه بیشتری نیاز دارم. با این حال تنها دسترسی ام به #طاقچه_بینهایت بود و در آنجا نیز با این کتاب آشنا شدم.
بسیاری از مطالبی که در این کتاب ارائه شده بود با اطلاعات ارائه شده در کتاب امیرخانی مشابه بود. با این حال، در هزار فرسنگ تا آزادی میشد همان لایه های زیرین جامعه کره شمالی را که امیرخانی در کتابش نتوانسته بود کشف کند دید. فقر، قحطی، ترس و فرار واژه هایی بودند که کره شمالی را در این کتاب توصیف می کردند.
کتاب خودسرگذشت نامه ای است از یون سون کیم، دختری 12 ساله که در قحطی کره شمالی پدرش را از دست می دهد و به همراه مادر و خواهرش تصمیم به فرار از این کشور می گیرد. با این حال فرار از این کشور چندان ساده نیست و در این راه او با چالش های زیادی مواجه می شود. در نهایت بعد از فرار به چین، باز هم رنگ آرامش را نمی بیند و سالها با ترس در این کشور زندگی می کند. در نهایت با فرار به کره جنوبی می تواند رنگ آرامش را بعد از 9 سال ببیند.
مشکلات زیادی که این دختر از زمان فرار از کره شمالی تا رسیدن به کره جنوبی با آن مواجه می شود و سختکوشی مقاومت و امید او و خانواده اش بسیار برایم آموزنده بود.
البته این کتاب از آن دست کتاب های همه پسند نیست و نمی توانم توصیه ای برای خواندنش انجام دهم. اما برای افرادی مثل من که درباره کره شمالی کنجکاو هستند می تواند مفید باشد.
        

1

N_gh

N_gh

1403/8/16

          من کتاب رو صوتی گوش دادم . 
از لحاظ متن به نظرم خوب بود و خسته کننده نبود . مخصوصا روایت گری عالی بود کسی که داشت کتاب رو می خوند خیلی عالی این کار رو انجام داد و واقعا برای من حوصله سر بر نمی شد . 
اما از محتوای کتاب بخوام بگم ، چند وقتی بود که درباره کره شمالی خیلی کنجکاو شده بودم . چند تا فیلم در این رابطه دیده بودم و همین طور کتاب نیم دانگ پیونگ یانگ آقای امیرخانی به چشمم خورد . همه اینا باعث شد که من بخوام درباره این کشور و دولتش بیشتر بدونم . اول با این کتاب شروع کردم حس کردم واقعا جهت گیری داشت . رنج ها و سختی هایی که نویسنده کشیده بود رو کاملا باور کردم ولی راه نجات خودش رو اشتباه تشخیص داده بود . اینکه کره جنوبی یا آمریکا رو سرزمین موعود خودش میدونستم برام خیلی عجیب بود  !!
البته این هم به خاطر ناآگاهی این فرد بود یعنی به خیال خودش از ناآگاهی قبلیش تو کشورش نجات پیدا کرده بود ولی در واقع گرفتار ناآگاهی عمیق تری شده بود اونم قدرتمند بودن و دیکتاتور نبودن آمریکا بود ، که به نظرم این کشور هم به نوعی دیکتاتور هست اما با روش پیچیده تری که هر کسی متوجه نمیشه . 
خلاصه می‌خوام کتاب نیم دانگ پیونگ یانگ رو شروع کنم و دیده های آقای امیرخانی رو نسبت به کره شمالی رو بدونم  . 
        

6

          [سی از صد] 

زیرعنوان کتاب، موضوع را آشکار می‌کند: داستان فرار زنی از کرهٔ شمالی.
من اوایلش را خیلی دوست داشتم؛ یعنی تا جایی که شخصیت اصلی به سفارت کرهٔ جنوبی رسید. تا آنجا توصیف دقیق و هنرمندانه‌ای از رنج و فقرش داشت ولی هرچه پیشتر رفت، بیشتر دلزده‌ام کرد. شکاف‌هایی که مدام در روایت ایجا می‌شد و روایت مرعوبش از کرهٔ جنوبی این حس را تقویت می‌کرد که نویسنده با من روراست نیست و نگاه سوگیرانه دارد.
اواخر کتاب حتی حس می‌کردم کتاب سفارش سفارت آمریکا در کرهٔ جنوبی است، بس‌که مهاجرت تحصیلی‌اش به آمریکا  «رؤیای آمریکایی‌گونه» روایت شده بود.
در کنار همهٔ اینها
بی‌وطنی را خوب روایت کرده بود. اینکه آدمیزاد چه‌طور با جزئیات به‌ظاهر بی‌اهمیت، دلتنگ وطنش می‌شود و معنای وطن را دوباره در غربت بازسازی می‌کند. 

به کسی می‌گویم بخواندش؟ نه.
به‌قول معلم کلاس دیروز:
روایت‌ها مسیر می‌سازن، ولو در حد یک قدم و روایتی که صادقانه نیست، مسیر اشتباه می‌سازه.


        

1