بالاخره بعد از چندین ماه این کتاب عزیز و دوست داشتنی تموم شد 
به نظرم هیچ وقت نباید از خوندنش دست بکشم 
هروقت دلم حرف زدن با امام زمان میخواد زمینه ساز خوبیه که دقیقا چیکار کنم 
مخصوصا یه بخش که دیدارهای علما با امام بود 
در کل به نظرم به صورت جزیی خیلی قابلیت ارجاع و استفاده روزمره داره 

هر وقت دلم گرفت برم قران بخونم :) 
      

        کتابی تاریخی است که یهود را از خیلی قبل تر بررسی می‌کند تا اخر زمان پیامبر اسلام
از برنامه های دقیق این قوم برای اخرین پیامبر میگوید 
از اشتباهات قوم یهود در زمانه حضرت موسی 
کتابی عبرت انگیز 
ان‌شاءالله قصد مطالعه بقیه جلدهارو هم دارم 
      

        از این حجم صبوری همسرشون ادم متعجب میمونه.
تا حالا اسم این شهید رو نشنیده بودم ولی چقدر بلند مقام و با اخلاص بودن 
یک زندگی جهادی رو میتونیم از تک تک صحبت ها درک کنیم 
      

        داستان ۱۸ سال جدایی از همسر، همسری خلبان که اسیر عراقی ها شده است.
تنهایی های منیژه خانم را در کتاب شاهد هستیم و در نهایت شیرینی وصال!
      

        داستان زندگی یک زن متفاوت! زنی که زندگی متفاوتی با همسران شهدا دارد. مبارزات انقلابی متفاوتی داشته و نقش علمی برجسته ای دارد
      

        حتما کتاب قطور خاطرات علم را دیده اید 
ارزویم بود آن را زودتر مطالعه کنم 
ولی بعد از خواندن دویست صفحه از کتاب خسته و دلزده شدم 
با خوندن جعبه سیاه میدونستم نکات مهم این کتاب تاریخی رو خوندم 

      

        توضیحات ساده ای درمورد ژاپن 
متن روان و ساده ای داره!
      

        شهیده ای متفاوت از دیار ترکمن 
      

        کتاب به صورت رمان نوشته شده !
در نوع خودش اشنایی با یک خانواده شهید هستش ولی خانواده ای کاملا متفاوت با افکار عمومی جامعه.
یک خانواده که رابطه خاصی با خدا دارن و خدا هم خیلی هواشونو داشته 
      

        مرحله اول اسلام، بعد ایمان 
بعد از اینکه سعی کنی ورع داشته باشی متقی میشی
مرحله بعدی اینه که کار خوب رو خوب انجام بدی، یعنی محسن باشی 
هنوز ولی نتونستی واصل به رحمت خدا باشی مگر اینکه مخبت باشی!
کتابی فوق العاده برای روزهای ماه رمضون و مخصوصا شب های قدر 
      

        داستان واقعی از نفوذ یک پسر کرد جسور به گروهک کومله در کردستان عراق
با خوندن این کتاب میفهمید چقدر تفکرات این گروهک سطح پایین و عقب افتاده است
چقدر دنیا براشون پوچ و مسخره است 
میفهمید تبلیغات بسیار زیاد ماهواره روی این گروهک بازی رسانه ای بیش نبوده!
      

        در شب ضربت خوردن امیرالمومنین توفیق شد کتاب به این عظمت رو تموم کنم.
خوندن این کتاب واقعا درس اموز بود 
هر روز در خدمت مولا 
      

        این ماه قرار شد کتاب «ساجی»‌ را بخوانیم، قبلا عکس جلدش را دیده بودم، مخصوصا نام نویسنده‌اش جذبم می‌کرد که هرچه زودتر بخوانمش😍

توفیق اجباری حاصل شد و کتاب صوتی را با تخفیف پویش همخوانی خریداری کردم، با تک‌تک خاطرات راوی داستان همراه شدم، خاطرات به زیبایی و ظرافت تمام توصیف شده بود طوریکه حس می‌کردم من «نسرینم!»🤔

نسرین قصه ما کودکی سخت و پرماجرایی داشت، در نوجوانی عاشق پسرعمویش شده بود و القصه پسر عمویش شهید بهمن باقری بود!

روز اول مهر ماه سال ۵۹ که همه جا بمباران شد و همه فهمیدند که جنگ شده فقط دو ماه از عروسیشان گذشته بود.
جنگ خواسته و ناخواسته تمام زندگیشان را به هم ریخته بود، از خرمشهر فرار کرده و به شهرهای دیگر پناهنده شده بودند،
نسرین قصه ما مانند همه‌ی قهرمانانی که می‌شناسیم زنی بسیار محکم و قوی نبوده، زنی معمولی با زندگی معمولی در دل روزگاری غیرمعمولی!

این کتاب با کتاب های دیگری که خواندم از چند نظر متفاوت است؛ اول اینکه احساسات و افکار شخصیت اصلی داستان به زیبایی نوشته شده، این زن قهرمانی است که با قهرمان های دیگر تفاوت دارد.
دوم اینکه اتفاقات از خونین‌شهر شروع می‌شود و با زندگی در چند شهر مختلف ادامه پیدا می‌کند و به اهواز می‌رسد! در دل این همه اتفاق، نسرین قصه سعی می‌کند خانواده‌اش را در کنار هم نگه دارد و ستون زندگی‌اش باشد.

سومین تفاوت در شیوه نگارش و توصیف صحنه‌هاست، صحنه‌هایی زنده و پرجزئیات که گاه از اعماق وجود خوشحالت می‌کند و گاهی با تمام وجود تبدیل به غم می‌شوی، غمی که خواب را از چشمانت می‌گیرد.
      

        #ز_رضایی 

از وقتی کتاب رو خوندم، عجیب هوای شیراز زده به سرم... هوای مسجد المهدی و زیارت و دیدن خانوم ماه .🌙

کم‌ترین اتفاقی که با خوندن کتاب «خانوم ماه» برام افتاد این بود که با شخصیت معنوی و عالی شهید شیرعلی سلطانی آشنا شدم.
ولی جدای از این شخصیت عالی، متوجه شدم تنها کسی که تو این دنیا و شاید اون دنیا، می‌تونه همسر شیرعلی باشه، فقط و فقط خانوم ماهه!
چی بگم از این زن! زنی که فقط همسر شهید نبوده، بلکه یه شهید زنده‌ست و با خوندن خاطرات زندگی‌ش به صبر 
ایمانش غبطه خوردم!

تو گروه هم‌خوانی کتاب، میزبان دختر بزرگ شهید هستیم 😍 و پرسش و پاسخ‌هایی شیرین با چاشنی لهجهٔ قشنگ شیرازی، هوای گروه رو عوض کرده! 
بدون اینکه اسم اکانت رو نگاه کنم، از روی بسم الله‌های اول هر پیام می‌فهمم این پیام رو مرضیه خانوم داده، مرضیه خانومی که برای مراسم عروسی‌ش بعد از پدر، سنت قشنگی رو پایه گذاری می‌کنه.😍

 
      

        وای آنه دوست داشتنی!
بیدار شدن برای شیردادن دیگه اذیتم نمیکنه، چون میدونم آنه دوست داشتنی هست که حالم رو چندین برابر خوب کنه و نگاهم رو تلطیف!
از خوندن این کتاب سیر نشدم، چقدر دنیا زیبا میشد اگر ما هم به همه چی اینطوری نگاه میکردیم و سعی میکردیم که خوش بین باشیم.
بچه که بودم دوست داشتم عینکی باشم، به نظرم آدمای عینکی خفن تر بودن :)
مثل آنه که به نظرش آدمایی که غش میکنند آدمای باحالی باید باشن.
پیشنهاد میکنم حتما کتاب رو بخونید و باهاش زندگی کنید.
برای خوندن جلد بعدی سر از پا نمیشناسم.