معرفی کتاب ساجی؛ خاطرات نسرین باقرزاده همسر شهید بهمن باقری اثر بهناز ضرابی زاده

ساجی؛ خاطرات نسرین باقرزاده همسر شهید بهمن باقری

ساجی؛ خاطرات نسرین باقرزاده همسر شهید بهمن باقری

4.4
83 نفر |
43 یادداشت

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

14

خوانده‌ام

160

خواهم خواند

88

شابک
9786000329280
تعداد صفحات
404
تاریخ انتشار
1398/6/16

توضیحات

کتاب ساجی؛ خاطرات نسرین باقرزاده همسر شهید بهمن باقری، نویسنده بهناز ضرابی زاده.

لیست‌های مرتبط به ساجی؛ خاطرات نسرین باقرزاده همسر شهید بهمن باقری

نمایش همه

یادداشت‌ها

          شاید اگر مادر نبودم و وسط خواندن کتاب، بچه شیر نمیدادم ، این یادداشت جور دیگری شروع میشد. اما الان ترجیح میدهم اول درباره نام کتاب بنویسم. نسرین باقرزاده (راوی کتاب) مادر دوتا ساجده شد.... همین یک جمله گویای هزاران حرف نگفته است. این اتفاق، بهای عشق او به همسرش بود. عشقی که بخاطرش حاضر نشد با بچه‌هایش امن و آسایش تهران ماندن را برای خود بخرد و ترجیح داد با شوهرش باشد ولو زیر بمباران و گلوله باران.... 
 
نسرین و بهمن، دخترعمو و پسرعمو بودند و از سالها قبل از ازدواج، دل در گرو هم داشتند. البته که هرکدام در دل خود و بدون نمود رفتاری بیرونی و علنی. ساجی، روایت زندگی نسرین از کودکی او تا شهادت همسرش است.  عشق پاک و همسرانه نسرین و بهمن ( شهید بهمن باقری) آنقدر صادقانه، سادهو با زیبایی در بین کلمات و جملات و افکار و تصمیم ها به تصویر کشیده شده است که ما پابه‌پای نسرین، دلمان از دوری بهمن شور می افتد و با برگشتن او بعد مدتی چشم انتظاری تلخ، دلمان فرو میریزد.  ساجی برای مخاطب، فقط خواندن از زبان نسرین نیست، زندگی درون رگ های نسرین است. از یک سوم آغازین کتاب که عبور می کنیم، انگار این خود ماییم که داریم خاطرات را زندگی می کنیم. به همان اندازه که انگار خود ما قهرمان قصه ایم؛ می خندیم، ذوق می کنیم، گریه می کنیم، کلافه می شویم، می جنگیم، صبر می کنیم، میسوزیم، می ایستیم، ضجه میزنیم و هر آنچه او از سر میگذراند را ما یک به یک می چشیم. 

ساجی، روایت زنانه ای از عشق و جنگ است. رد لطافت و زنانگی این نگاه در تک تک خاطراتی که جزء به جزء از کودکی راوی شروع شده و به تلخی و شیرینی، ناامنی و دلهره، تنهایی و هجران، شوق و وصال، از دست دادن و سوگواری و در نهایت به خلق تصویر یک زندگی تمام عیار می انجامد، وجود دارد. 

فصل به فصل که با کتاب جلو می رویم، ناخودآگاه در حال مرور و مقایسه زندگی قبل و بعد جنگ مردم آبادان هم هستیم، آن هم از زاویه دید یک نفر از همین مردم، کف کف جامعه. 
کلیدواژه های اتفاقات تلخ و شیرین تاریخ ایران مثل آتش سوزی سینما رکس و پیروزی انقلاب هم در ساجی به چشم می خورد. نسرین باقرزاده با سخاوت مثال زدنی، تجربه زیسته خودش را با تمام سختی های مرورکردنش، برای مخاطب بازگو کرده است. 
پر بیراه نیست اگر بگوییم ساجی از لحاظ آشنایی با فرهنگ و رسوم مردم آبادان و خرمشهر هم کتاب قابل توجهی است. 
و در پایان، نه فقط برای مرور جنگ و مردم جنگ زده، که برای مرور عشق و نقش زنان پشت همسران حماسه آفرینشان در ایام جنگ، ساجی را بخوانید.
        

18

alef

alef

1401/10/6

          کتاب #ساجی از سری کتابهای #ادبیات_پایداری است. در این کتاب خانم #نسرین_باقرزاده همسر #شهید #بهمن_باقری #خاطرات خود را از زمان کودکی تا زمان #شهادت این #شهید بزرگوار و چند سال زندگی مشترک خود با ایشان را بیان می کنند. آنچه که این کتاب را از سایر کتابهای خاطرات #دفاع_مقدس متفاوت می کند بیان این خاطرات از زبان یک زن آبادانی است. زنی که از همان اوایل #جنگ تا آخر آن رنج جنگ و خانه بدوشی را با تمام پوست و خون خود احساس و درک کرده است.در این کتاب راوی برخلاف سایر کتابهای دفاع مقدس که از زبان زنان بیان می شود، در ظاهر مستقیما وارد صحنه های مختلف جنگ نمی شود اما جنگ و ناملایمات آن همیشه او و خانواده اش را تهدید می کند. این زن شاید در ظاهر یک #قهرمان_جنگ نباشد ولی قطعا قهرمان زندگی خودش هست. کسی که بتواند حوادث مختلف و سخت را در جنگ به تنهایی تحمل کند و از آن سربلند بیرون بیاید قطعا قهرمان جنگ است حتی اگر در هیچ کدام از جبهه های جنگ مستقیما نجنگیده باشد. 
و چه بسیار زنان سرزمینم که شاید آنها را اصلاً نشناسیم در حالی که آنان در غیاب همسر به جبهه رفته شان، به تنهایی در مقابل مشکلات ایستادند و در حال حاضر هیچ کس از آنان یادی نمی کند. زنانی که اگر چه در جبهه نبودند ولی در واقع در جبهه ای دیگر مشغول #جهاد بودند.

طراحی جلد: طراحی جلد کتاب نسبت به طراحی قبلی همین کتاب خیلی بهتره. و کار خانم #شکوفه_بیاتی است و به درستی بیان کننده مواجهه جنگ و مخاطراتش در مقابل زنان است. 
#معرفی_کتاب
#کتاب_خوب_بخوانیم
#کتاب_خوب_را_خوب_بخوانیم
#ساجی
#بهناز_ضرابی_زاده
#انتشارات_سوره_مهر
#جنگ_ایران_و_عراق #کتابهای_نقره_ای #خرمشهر #آبادان #خوزستان #اهواز
        

17

          من خیلی علاقه‌مند به خاطره خوندن نیستم، در نتیجه چندان هم خاطره نخوندم و با سبک و سیاق کتاب‌های خاطره آشنا نیستم. شاید بعضی نظراتم ناشی از نگاه داستانی به یک کتاب غیرداستانی باشه. به هر حال این رو به بزرگواری خودتون ببخشید.
ساجی دقیقا خاطرات همسر شهید باقری هست. اگر می‌خواین با خود شهید آشنا بشین، گزینه چندان کاملی نیست.
ساجی خاطرات مردمان جنگ‌زده است. فضایی که شاید خیلی‌هامون ازش خاطره داشته باشیم. با خوندن این کتاب، یادمون می‌آد یا اگر سن و سالمون کفاف نمی‌ده شاید بفهمیم چرا خیلی چیزها در ایران عوض شد. جنگ اثر عمیقی داره، اثری که در کوتاه مدت به شدت زندگی مردم رو دگرگون می‌کنه ولی مدت‌ها طول می‌کشه تا اثراتش از بین بره و گاهی کلا مسیر زندگی یک ملت رو، خوب یا بد، چه بخوایم چه نخوایم، تغییر می‌ده. به نظرم «زندگی در جنگ بدون روتوش» توصیف خوبی از کتاب باشه.
نگارش جذاب و پرکشش بود، حتی اندوه رو اونقدر خوب منتقل می‌کرد که اشک ناخواسته به چشم می اومد.(خیلی احساساتی نیستم!) مبالغه و غلو در وصف افراد نبود، درسته که نسرین، با نگاه زنانه و پُر محبت خودش به اطرافیانش، اون‌ها رو توصیف می‌کرد، با این همه، از شهید و اطرافیانش قدیسان بدون خطا و مادرزاد معصوم نمی‌ساخت. شهید هم بچه‌گی شیطنت می‌کرد، شهید هم در اعمالش خطا داشت، با این همه اون‌قدر رشد کرد تا به علو درجات رسید. این چیزی هست که این کتاب رو ارزشمند می‌کنه، این‌که بدونی شهدا هم مثل ما بودند، اما مثل ما نماندند. این یعنی امید برای حرکت به سوی کمال. برخلاف کتبی که جوری از شهید می‌نویسند که انگار از مادر معصوم زاده شده و از نسل و نژاد متفاوتی هستند و ما راهی به سمت شبیه او شدن نداریم. همسر شهید هم یک انسان به قول خودش نه چندان مذهبی بود که به واسطه همسرش و آنچه بر او گذشت، مسیری متفاوت رو طی کرد. افراد کتاب آدم‌های عادی بودند، آدم‌هایی که جنگ اون‌ها رو رشد داد، تغییر داد و از اون‌ها انسان‌هایی متفاوت ساخت. و همه این‌ها به کتاب ارزش می‌ده.
اما نقدهایی که به کتاب دارم، شاید بیشتر به خاطر نگاه داستانی من هست. من خاطره‌خوان حرفه‌ای نیستم، لذا ممکن خطا به نقدم وارد باشه.
اولین حرفم اینه که چرا غالب داستان برای کتاب انتخاب نشد؟ این همه جزئیات و فضاسازی، واقعا قابلیت داستان شدن رو داشت، حتی گریزی به داستان شدن زده بود ولی در نهایت، داستان نبود.(نمی‌فهمم چه عیبی داره خاطرات افراد بزرگ، در غالب داستان نوشته بشه؟)
یک مشکلی که در کتاب داشتم مقادیر زیادی جزئیات بود که نمی‌فهمیدم برای چی هستند؟ مثلا اون آب خوردن دنیای بچه‌گی؟ جالب بود، جذاب بود، ولی هیچ اثری در شخصیت‌سازی قهرمان ماجرا نداشت. نمی‌فهمیدی چرا گفته شده(از این موارد زیاد بود) شاید در غالب داستانی می‌شد از این جزئیات بی‌نهایت جذاب ولی بی‌ربط به اصل ماجرا، استفاده مفیدتر کرد. مشکل این‌جا بود که روش بیان خیلی‌هاشون حتی به فضا سازی کمک نمی‌کرد و حتی در خدمت هدف کتاب هم نبود.
مورد دیگه تعداد بسیار زیاد شخصیت‌هایی بود که اغلب برای آدم در حد اسم باقی می‌موندند. حتی اشخاصی که ارتباط با اون‌ها زیاد بود، هیچ مشخصه یا ویژگی خاصی ازشون در ذهن نمی‌موند که آدم بخواد بگه فلان شخصیت کتاب این‌گونه بود!(شاید در خاطره‌گویی معقول باشه، نمی‌دونم، ولی در داستان یک عیبه) در نتیجه اسم‌ها و نسبت ها رو آدم اغلب فراموش می‌کرد، مگر افرادی که ماجرای خیلی خاصی در کتاب داشتند.این فراموش کردن و هی برگشتن و دنبال نسبت و خط و ربط افراد گشتن، برای من آزاردهنده بود.
 به نظرم خیلی بیشتر می‌شد در تحول نسرین عمیق شد. اما نشده بود‌. ما نفهمیدیم کی و چطور نسرین به اصول مقید شد(یک اشاره گذرا) و چطور این همه قوی شد. روایت بیشتر به بیان اتفاقات می‌گذشت، نمی‌گم اصلا تغییر نسرین مشخص نبود، ولی باید خیلی بیشتر بهش پرداخته می‌شد.
در نهایت کتاب خوب و پُرکششی بود، دوست داشتم داستان مادربزرگ و مادر نسرین واقعا در قالب یه داستان تعریف می‌شد، قابلیتش رو داشت. اون فضای خاص جنگ و مشکلات و در عین حال ادامه داشتن زندگی، به خوبی قابل مشاهده بود. این‌که اون آدم‌هایی که این‌قدر فداکاری کردن، قبل از شروع بحران، در روزهای آرام زندگی، مثل ما آدم‌های معمولی بودند، اما وقتی زمانش فرا رسید، چه زن چه مرد ، فداکارانه، هرچه در توانشون بود رو انجام دادند، برای من خیلی امیدبخش بود. آدم‌هایی که حداقل‌های بینش رو نداشتند اما زمانش که رسید به مراحل بالای درک و معرفت رسیدن. هرچند که روند این سیر و تحول به روشنی بیان نشده بود، اما قابل مشاهده بود.
در مجموع، اگر اهل خاطره خواندن هستید و اگر تحمل اندوه زنانه رو دارید، و دوست دارید دنیا رو از دریچه یک زن، مادر، همسر و ... ببینید ، این کتاب رو به شما توصیه می‌کنم‌.
        

4

          بسم الله 

سه نویسنده دفاع مقدسی هستند که هر کتابی از آنها چاپ بشود انگیزه فوق العاده‌ای برای خواندن نوشته‌هایشان دارم. خانم بهناز ضرابی زاده بی‌شک یکی از آن‌ها است.

داستان زندگی خانم نسرین باقرزاده، با اتفاقات زندگی مادرش و سختی‌هایی که این خانواده در دوران رضاخان کشیده بودند آغاز می‌شود. بهمن و نسرین پسرعمو و دختر عمو، از کودکی عاشق همدیگر بودند. همین می‌شود که این دو با یکدیگر ازدواج می‌کنند، اما جنگ می‌شود و بهمن که اهل خرمشهر است برای پس گرفتن شهرش به خط مقدم می‌رود.

روایت زندگی این خانواده و سختی‌هایی که با شروع جنگ آغاز می‌شود، به طور کاملاً دقیق تصویر شده است. کتاب آنقدر دقیق نوشته شده است و آن‌چنان جزئیات در آن مورد توجه است که، مانند فیلم سینمایی در ذهن مخاطب قابلیت تصویرسازی‌ دارد. خانم نویسنده، گویی در حال نوشتن فیلمنامه‌ای است و وظیفه دارد مکان قرارگیری دوربین و زاویه نگاه مخاطب را دقیقاً تشریح کند، تا همه چیز درست در جای خود قرار بگیرد.

لحظه لحظه کتاب، بوی جنوب می‌دهد. حس و حال مردم خونگرم جنوب در جای جای کتاب حس می‌شود. آن‌قدر صمیمی است که احساس می‌کنی با اعضای خانواده‌ات نشسته‌ای و هر کدامشان گوشه‌ای از خاطره گذشته‌اش را برایت بیان می‌کند. کتاب آن‌قدر خودمانی و دوست داشتنی است که باید یکسره بخوانی اش. مثل شب نشینی‌های تابستان، گرمِ گرم، که هر چقدر طول بکشد، باز هم خواهانش هستی...

طرح جلد قبلی کتاب، تصویر نقاشی شده خانم نسرین باقرزاده، آنقدر انرژی و گرما دارد، که تمامی احساس کتاب را در خود یکجا نشان می‌دهد.
طبع کتاب گرم است، این گرما جز این نیست که از وجود مادری درد کشیده و مهربان و همسری پا به کار نشأت می‌گیرد.
هر طور بخواهم خانم باقرزاده را توصیف کنم، به نظر کلمات، قدشان و توانشان، به بلندای این بانو و قوت او نمی‌رسد.
چه رنج‌ها که در این کتاب می‌خوانیم و چه‌ها که ناخوانده پیداست و چه بسیار ناگفته‌هایی که جز در دل این بانو، هیچ جای دیگر نمی‌توان یافت. 
        

3

          من خیلی سبک زندگی نامه دفاع مقدسی نخوندم، یعنی راستش خیلی علاقمند نیستم، این کتاب رو هم با معرفی یکی از دوستانم در استوری اینستاگرام پیدا کردم و از جلدش خوشم اومد و خریدم :)
همینقدر غیر فرهیخته!
چند صفحه اولش رو که خوندم فکر کردم که احتمالاً دوستش نداشته باشم پس دیگه ادامه ندادم، اما کتاب رو که بستم ذهنم مدام پی نسرین و داستانش بود و نیروی درونی ای منو می کشید تا دوباره کتاب رو باز کنم و ادامه داستانش رو بخونم!
من قبل از خوندن این کتاب تصویر خیلی خوبی از روز های جنگ آبادان و خرمشهر نداشتم، ولی بعد از خوندنش دلم برای زن ها و بچه ها و همه خونه زندگی های جنوب که در جنگ از بین رفتن، می تپید و می سوخت!

با قسمت های تلخ کتاب گریه کردم، در کل هر جا بحث مادر و فرزندی باشه اشکم دم مشکمه :) و چیزی که از کتاب دوست داشتم اصالت و بی غل و غشی خود نسرین و همینطور روایت روون و شیرینی بود که از اون روزها داشت. انگار داری کنار همه اون خانواده ها زندگی می کنی، با اونها به شهر های دیگه مهاجرت می کنی و سختی می کشی و از برگشت همسر هاشون خوشحال میشی.

بعد کتاب رفتم مصاحبه خانم باقرزاده رو هم دیدم، اقدام تکمیلی خوبی بود تا تصویرم از این زن قوی کامل بشه :)

اگر داستانی شبیه به ساجی سراغ دارید، لطفاً بهم معرفی کنید.
        

5

من چندان ر
          من چندان رابطهٔ خوبی با کتاب‌هایی که از زبان همسران شهدا روایت میشه ندارم.
این مشکل هم اصولا بعد از ازدواج خودم شروع شد.

بعد ازدواج که یه حسی از زندگی زناشویی و وابستگی به همسر پیدا کردم خیلی از رفتارهای شهدا با همسراشون حرصم می‌داد 😅 (بعضی‌ها میگن کتاب‌های این‌طوری فانتزی غیرواقعی واسه آدم ایجاد می‌کنه، ولی برای من قضیه قشنگ برعکسه 😄).

ولی این کتاب برام اینطوری نبود...

یه مشکل بزرگ من تو این دسته از کتاب‌ها چیزیه که می‌دونم خیلی از دوستان مذهبیم باهاش موافق نیستن.
من از اینکه می‌دیدم اون آقای همسر یک‌سره دنبال شهادته و هی راه به راه می‌گه برام دعا کن شهید بشم، راضی باش که شهید بشم، خیلی حرصم می‌گرفت.

تو این کتاب قضیه اصلا این نبود.
اینجا این مرد می‌خواست بره بجنگه تا از کشور و انقلابش دفاع کنه ولی همین آدم هم‌زمان عاشق زندگی بود.
بله، زیر توپ و تانک حلوا خیرات نمی‌کنن و وقتی نتونی جبهه رو رها کنی خیلی احتمال داره نصیبت شهادت باشه.
ولی این اون هدف غایی نیست، متوجه می‌شید چی میگم؟ 

یه جورایی من رو یاد فیلم تنگهٔ ابوغریب‌ میندازه. اونجا هم اون آدما واقعا همه می‌خواستن «زندگی» کنن ولی رفتن و همه هم «شهید» شدن...

حالا بریم سراغ خود کتاب

🔅🔅🔅🔅🔅

من خیلی نتونستم با بچگی‌های نسرین ارتباط برقرار کنم. این حد از عاشق ازدواج بودن و «دختر» بودن برام جالب نبود 😄
ولی روایت کتاب هر چی پیش رفت جذاب‌تر شد و خیلی بیشتر درگیرم کرد.

یه سری جاها هم از لحاظ توصیف‌های زنده و برانگیختن احساسات عالی بود، مثل عزاداری‌ها برای ماجرای سینما رکس و از اون بهتر توصیف‌های شروع جنگ.
این دومی‌ خیلی خیلی عالی بود، طوری که خواننده هم با خوندن و شنیدن این سطرها می‌شد یه جنگ‌زده که مجبور شده خونه‌ش رو رها کنه و همه جا خون و ویرانی ببینه... 

و بعد شرح ادامهٔ ماجرا و نوع زندگی یه دختر جنگ‌زده با مردی که نمی‌تونه راحت تو خونه بشینه وقتی شهرش دست نیروهای مهاجمه...

چقدر خانم ضرابی‌زاده همهٔ این‌ها رو قشنگ درآورده بود، واقعا دست مریزاد.

البته به نظرم یه سری توصیف‌های غیرضروری هم این وسط‌ها پیدا می‌شد که نسبت به کل کتاب اونقدرها هم چشم‌گیر نبودن.

کلا هم اینجا با آدم‌های فوق مذهبی و عارف‌مسلک طرف نیستیم و همین باعث میشه آدم احساس قرابت بیشتری با شخصیت‌ها داشته باشه. 

غم و غصه‌های اصلی هم حدود یک‌سوم پایانی کتاب شروع میشه.
غیر از شهادت آقای باقرزاده یه موضوع دیگه هم بود که نمیگم تا لو نره.
فقط در این حد بگم که این تیکه‌ها واقعا دلم رو آتیش زد...

بعد هم که می‌رسیم به اصل شهادت... تو آخرین گزارش پیشرفتم از این کتاب نوشتم که چطور موقع گوش دادن این تیکه‌ها اشک می‌ریختم... عجب دردی داشت و چقدر غمش سنگین بود...

🔅🔅🔅🔅🔅

همون‌طور که گفتم من نسخهٔ صوتی کتاب رو گوش دادم، با صدای خانم فضه سادات حسینی، همون اخبارگوی چادری صدا و سیما.
متخصص لهجهٔ جنوبی نیستم ولی اونقدری که می‌فهمیدم اجرای ایشون از لهجهٔ مادر نسرین خیلی خوب بود و این مادر برای من یکی از شخصیت‌های بسیار دوست‌داشتنی این کتاب بود.
کلا هم به نظرم بسیار اجرای خوبی بود و واقعا از شنیدن این کتاب زیبا با صدای ایشون لذت بردم و تبدیل شد به یکی از بهترین کتاب‌های دفاع مقدسی که خوندم...
        

32

          به نام خدای مهربان ساجی 
کتاب پر از ماجرا بود ؛پر از ماجرای ریز و درشت که با قلم شیرین و جذاب نویسنده بسیار به دل می نشست کتاب را با نوای خانم فضه سادات حسینی بسیار دوست داشتم ..زندگی نسرین بانو ..نسرین بانوی قوی که روزگار او را قوی ساخت ..راستش را بگویم به نظرم بهمن نسرین را بزرگ کرد ..بهمن عزیزم من هم مثل نوه ات به من هم درس بده درس زندگی از امام حسین بگو ..بگو چطور مثل تو انقدر عاشق سجده و نماز شوم ..
بگو چطور تکلیف را بر احساسات غلبه بدم بگو دیگر..
چقدر عاشق ابادان و خرمشهر شدم ..یعنی عاشق مردان باغیرتش ..روزی خواهم رفت انشالله ..اما می گویند دیگر ان ابادان و خرمشهر مانند قبل جنگ نشد .. راستی جنگ چقدر چیز بدی است یک چیز بد و نفرت اور اما  یک عده سرباز خدا با ایمان و اعتقاد ان را مقدس می کنند ،حماسه می افرند و غوغا می کنند ..مثل سید رضا و.. دلم میخواهد ان دیالوگ بهمن را به یاد بسپارم که میرم و انقدر می جنگم تا روزی که دست تو(نسرین)و بچه هامون رو بگیریم و برگردیم شهرمون ..یا ان دیالوگ که اگر به تهران بیایم باعث می شود بقیه هم بگویند چرا ما بمانم پس من هم می مانم و به تکلیف ام عمل می کنم ...
یا دلم میخواد پدر نسرین بانو در خاطرم بماند چه طور ان قدر مردانه و عاقله در سن ۲۰ سالگی تصمیم گرفت مادر نسرین بانو را نجات بدهد از سختی ...
        

2