معرفی کتاب زنگ ها برای که به صدا درمی آید اثر ارنست همینگوی مترجم رحیم نامور

زنگ ها برای که به صدا درمی آید

زنگ ها برای که به صدا درمی آید

ارنست همینگوی و 1 نفر دیگر
3.8
66 نفر |
21 یادداشت

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

11

خوانده‌ام

121

خواهم خواند

86

شابک
9789640013267
تعداد صفحات
364
تاریخ انتشار
1398/3/1

توضیحات

        
زنگ ها برای که به صدا در می آید از مشهورترین آثار رمان نویس صاحب نام آمریکایی،ارنست همینگوی است.موضوع داستان جنگ داخلی اسپانیا میان جمهوری خواهان و سلطنت طلبان فاشیست است.رابرت جوردان آمریکایی که ماموریت انفجار یک پل استراتژیک را دارد داوطلبانه به ارتش جمهوری خواهان و گروهی از چریک های منطقه سگوویا می پیوندد.جوردان در جریان فعالیت های نظامی به دختری به نام ماریا دل می بندد سرانجام پس از انفجار پل مزبور،جوردان به علت شکستگی پا ناچار از گروه باز می ماند و بدین ترتیب بر سر آرمان خویش جان می بازد.
ارنست همینگوی (1898-1961)از نویسندگان برجسته آمریکیی و برنده جایزه نوبل ادبیات است.وی در ایلینویز امریکا زاده شد.در جنگ جهانی اول داوطلبانه به خدمت ارتش در آمد اما ضعف بینایی سبب شد تا به عنوان خبرنگار جنگی فعالیت میکرد.همینگوی سرانجام در ژوئیه سال 1961 در حین پارک کردن تفنگ شکاری اش کشته شد و یا به قولی خودکشی کرد.

      

لیست‌های مرتبط به زنگ ها برای که به صدا درمی آید

نمایش همه
خنده سرخسفر به انتهای شبدر جبهه  غرب خبری نیست

ادبیات ضدجنگ

65 کتاب

قرار است وجود خود را بفروشم. قرار است نیست شوم، غرق در شومی و پلیدیِ جنگ. می‌خواهم خود را فدا کنم. از وجودم چیزی نخواهد ماند. نمی‌دانم این کار را چرا انجام می‌دهم، می‌دانم وجودم زخم خواهد دید. شاید زخمش هیچگاه التیام نیابد. اما انجامش می‌دهم. چرا؟ ضروری است؟ برای روحم تحمل این زجرِ مطالعه‌ٔ ادبیات ضدجنگ ضروری شده است. چرا؟ معمولا شرح علتِ امورِ ضروری کارِ سختی است. علتی ندارم برایش. توجه‌ام به آن جلب شده است، قوای ذهن‌ام را اشغال کرده است و وجودم معطوف به آن شده است. پس انجامش می‌دهم و زجر می‌کشم. اینجا لیستِ آثار ادبیات ضدجنگی که پیدا کرده ام را قرار می‌دهم (مشخصا ترجمه‌ها و آثار فارسی را. چون هدفم فهم جامعهٔ ایران است). حتما برای هرکدام از این کتاب‌ها که بخوانم، مرور خواهم نوشت و سعی خواهم کرد تکه تکه تصویرِ کلیِ ادبیات ضدجنگی را که می‌خواهم معطوف به فهمِ جامعهٔ ایران باشد را تکمیل کنم. اصلا ادعا چیه؟ باور دارم که ادبیات تصویری از جامعه را نشان می‌دهد، این بدان معنا نیست که تصویرِ تمام جامعه در ادبیات منعکس می‌شود (هیچ اثر و روایتی نمی‌تواند همه‌چی را به تمامه در خود بازنمایی کند) و این گزاره بدان معنا نیز نیست که ادبیات چیزی جز بازنمایی جامعه نیست، یعنی کارکردهای دیگری نیز برای متنِ ادبی قابل تصور است. در کنار این، باور ندارم که برای فهمِ جامعه نوعی متن‌بسندگیِ ادبیات‌پایه مکفی و از قضی حتی ممکن است؛ یعنی ادبیات مفری برای فکر در باب جامعه است و فهمِ جامعه طبیعتا و قطعا منحصر در متنِ ادبی نیست. پس، متنِ ادبی به فراتر از خود (تاریخ و جامعه) ارجاع دارد و از این حیث منطقی است که برای فهمِ جامعه بتوانیم ادبیات را فراخوانی کنیم. در این لیست، که تا اینجا بدونِ جست‌وجوی روشمند و صرفا با پرسان پرسان گشتن، سرچرخاندن و بُر خوردن میانِ کتاب‌ها تشکیل شده است، سعی کردم به جوانب مختلفِ چیزی که بهش "ادبیات ضدجنگ" می‌گیم توجه داشته باشم. در نهایت هیچ ادعایی ندارم و با تمام وجود گشوده هستم به هر اتفاقی که در این مسیر بیافتد. هیچ چیز را مفروض نخواهم گرفت جز اینکه "جنگ سراسر پلیدی است و چیزی در جنگ پرتویی از روشنایی ندارد." این لیست را بسیار ادیت/ویرایش خواهم کرد. حتما اگه نکته‌ای هست، اثری را جا انداخته ام، اثری را به اشتباه در لیست قرار داده و خلاصه هرچه بود خیلی خوشحالم می‌کنید بهم اطلاع بدید. اگر در این مسیر به هر کدام از کتاب‌ها رسیدم که دوست داشتید همخوانی کنیم، البته باید جدی و ضربتی باشید، بهم خبر بدید. شاید بتونیم هماهنگ کنیم و هم‌فهمی کنیم با کتاب‌ها. جا دارد از همهٔ کسانی که در مورد این دغدغه باهاشون حرف زدم و توی پیدا کردن آثار بهم کمک کردن تشکر کنم. مشخصا از علی آقای عقیلی‌نسب عزیز که واقعا زیادی کمکم کرد. دمت‌گرم مرد 🙏✌️ پی‌نوشت: لیست ابتدایی است و هرچی ایراد است برگردهٔ منه و حتما بهم اطلاع بدید. خوشحال می‌شم.

83

یادداشت‌ها

این یادداشت مربوط به نسخۀ دیگری از این کتاب است.

          دهه‌ی 30 قرن بیستم، برهه‌ای حساس در تاریخ کشور اسپانیاست. برهه‌ای که جنگ داخلی بین جمهوری‌خواهان کمونیست با سلطنت‌طلبان فاشیست به پیروزی فاشیست‌ها، روی کار آمدن ژنرال «فرانسیسکو فرانکو» و دوره‌ی خفقان سی و شش ساله‌ی حکومت وی (مشهور به وحشت سفید) منجر شد. رمان «این ناقوس مرگ کیست؟» شاهکار «ارنست همینگوی» در مورد بخشی از این نبردهاست و تمرکزش را روی جبهه‌ی جمهوری‌خواه قرار می‌دهد. شخصیت اصلی «رابرت جوردن» روزنامه‌نگاری اصالتاً آمریکایی و ساکن اسپانیاست که در نبردهای پارتیزانی و به قصد منفجر کردن پلی استراتژیک به گروهی از جمهوری‌خواهان می‌پیوندد. هرچند نگاه «همینگوی» به جمهوری‌خواهان، آشکارا ستایش‌آمیز است اما در این رمان نقدهایی آشکار و پنهان نسبت به این جبهه‌‌ی فکری و سیاسی دارد. رمان یک سال بعد از روی کار آمدن «ژنرال فرانکو» در سال 1940 منتشر شده و مرثیه‌ای بر یک مبارزه‌ی عدالت‌جویانه است که سرانجام به پیروزی فاشیسم منجر می‌شود. «همینگوی» البته رمانش را آنقدر خوب نوشته که خواننده بدون دانستن تاریخ اسپانیا نیز از داستان لذت ببرد. مثل همیشه او شخصیت‌هایش را در کنش‌های درونی و بیرونیشان با کیفیتی روان‌کاوانه می‌پرورد. برخی لحظات رگه‌هایی از احساسات‌گرایی در داستان دیده می‌شود که تا حدودی دومین رمانش (وداع با اسلحه) را به‌خاطر می‌آورد. خواندن این رمان را شدیداً توصیه میکنم!
        

29

این یادداشت مربوط به نسخۀ دیگری از این کتاب است.

          .
این ناقوس مرگ کیست؟
(For whom the bell tolls)
نوشته ارنست میلر همینگوی
(Ernest m. Hemingway)
ترجمه مهدی غبرایی

«هیچوقت درباره دوست داشتن یکی خودت را ریشخند نکن. خیلی‌ها هستند که بختش را ندارند که از آن برخوردار شوند. قبلا نصیب تو هم نشده، اما حالا از آن برخورداری. ماجرای تو و ماریا چه تا امروز و قسمتی از فردا دوام بیاورد چه یک عمر طول بکشد مهمترین چیزی است که برای آدمیزاد اتفاق می‌افتد. همیشه کسانی هستند که منکرش بشوند، چون نصیب خودشان نشده. ولی من می‌گویم حقیقت دارد و تو از آن برخورداری و حتی اگر فردا بمیری خوشبختی.» ص۴۹.

در بحبوحه جنگ داخلی اسپانیا، زمانی که نظام جمهوری فروپاشید و انقلاب اسپانیا به درگیری نظامی داخلی کشیده شد، عده بسیاری از مردم از جمله احزاب کارگری، سوسیالیست‌ها، کمونیست‌ها که از جناح چپ بوده و مورد حمایت شوروی بودند(معروف به جمهوری خواهان) دست به قیامی علیه جبهه ملی اسپانیا و سلطنت طلب‌ها زدند. قیامی علیه فاشیست‌هایی که موافق سلطنت پیش از انقلاب بودند.

در این میان رابرت جوردن، پروتاگونیست داستان، استاد دانشگاه جوانی است که از نوادگان جمهوری خواهان و آزادی‌خواهان انقلاب آمریکا بوده و به اسپانیا آمده تا در گروه‌های چپ بین‌المللی ضد فاشیسم فعالیت کند؛ هرچند که از چپ‌ها و کمونیسم دل خوشی ندارد و تنها انضباط نظامی آنها را تحسین می‌کند و خودش جمهوری خواه است، اما هدف یکی است: آزادی. او تخریب‌چی است و مأموریت دارد تا با گروه‌های چریک و پارتیزانی یک پل را منهدم کند. 

.
ارنست همینگوی برنده جایزه ادبی نوبل و پولیتزر، در سال ۱۹۳۷ و در میان آشوب و جنگ داخلی به اسپانیا رفت تا از جنگ گزارشی تهیه کند. پس از جنگ، او و آندره مالرو(که در نیروی هوایی خدمت می‌کرد) توافق کردند که هریک بخشی از رویدادها رو بنویسند؛ همینگوی «این ناقوس مرگ کیست؟» را نوشت و مالرو «امید» را.

از این رمان به محض انتشار یک میلیون نسخه به فروش رسید. این اثر در جنگ جهانی دوم به عنوان کتاب درسی جنگ‌های پارتیزانی هم در ارتش شوروی و هم در ارتش آمریکا، تدریس می‌شد. کتابی تاریخی، سیاسی و بر اساس واقعیت‌های جنگ داخلی اسپانیا.
شیوه روایت مختص به ادبیات آمریکایی بود و با این حال بسیار لذت بخش می‌نمود. بخش‌هایی از کتاب بسیار نفس گیر می‌شد و به یاد تالستوی و جنگ و صلح و تصویر پردازی‌های او  می‌افتادم.
با این حال ادبیات آمریکا ویژگی ادبیات قاره‌ای خودش را دارد؛ سفت و سخت پایبند  فرم است و دیالوگ‌ها مثل فیلم‌های هالیوود  از پیچیدگی زیادی برخوردار نیستند. به نظرم همینگوی  از معدود نویسندگان آمریکایی است که قلم نسبتا بهتری بین آنها دارد.

«برای متعصب بودن باید اطمینان مطلق داشته باشی که حق با توست و هیچ چیز مثل پاکدامنی این حتمیت و حق به جانبی را به وجود نمی‌آورد.پاکدامنی دشمن سنت شکنی است.»
ص۲۲۳.

در پناه خرد
        

0

این یادداشت مربوط به نسخۀ دیگری از این کتاب است.

          به‌نظرم یه قانون نانوشته برای کتاب‌ها وجود داره و اون اینه که در وقت مناسب خودش خونده بشه! برای همین باید گوش تیز کنی که صدای کتاب‌ها رو بشنوی وقتی صدات می‌زنن: الان وقتشه. الان من رو بخون! 

اگه کتاب‌ها رو سر وقت مناسب نخونی، مزه‌ش نمی‌ره زیر زبونت. مثل نون دو بر کنجدی سنگگ بیات شده‌ای می‌مونه که مزه‌ش برات دلچسب نیست. 

من کتاب‌های زیادی رو چون سر وقتش نخوندم مزه‌ی واقعی‌ش رو نچشیدم. وداع با اسلحه‌ی ارنست همینگوی رو حوالی بیست‌وچندسالگی خوندم. برای همین نفهمیدمش. از خودم می‌پرسیدم: این بود اون اسطوره‌ی داستانی که همه ازش می‌گفتن؟! یا حتی جنایات و مکافات رو. و حتی عقاید یک دلقک رو! 
.
.
.

او نشسته بود روبه‌روم و از کتاب محبوبش می‌گفت. گفت: اون‌قدر کتاب «زنگ‌ها برای که به صدا در می‌آید» من بودم که از یه جایی به بعد نمی‌خوندمش که تموم نشه! 

این رو وقتی می‌گفت: که صورتش پر از خنده شده بود. 

او برای من مثل یه معما بود که باید کشفش می‌کردم. دلم می‌خواست بدونم اون چه شکلیه. چه طوریه. باید تکه‌های پازلش رو سر هم می‌کردم. لابه‌لای چیزهای که دوست داشت. لابه‌لای تک آهنگ رضا یزدانی. کتاب محبوبش. و هر تکه‌ای که مربوط به پازل او بود.

کتاب «زنگ‌ها برای که به صدا در می‌آید» رو وقت جنگ ایران و اسراییل خوندم. اینترنت قطع بود و باید وصل می‌شدم به زندگی! 
کتاب رو از فیدیبو با صدای آرمان سلطان‌زاده دانلود کردم و نسخه‌ی کاغذیش رو هم از طاقچه. 
آرمان سلطان‌زاده با اون صدای جادویی‌ش کتاب رو می‌خوند و من غرق در قصه‌ی زندگی رابرت و افکارش و معنای زندگی‌ش شده بودم. و الله الله از اینهمه شباهت.‌ 
برعکس او من دلم می‌خواست تا تهش برم ببینم آخر قصه چی می‌شه. برای همین حریصانه ساعت‌ها روی مبل می‌نشستم و فقط کتاب رو گوش می‌دادم و می‌خوندم.

در معنای واقعی کلمه شاهکار بود این داستان. نمی‌دونم از معجزه‌ی قلم ارنست همینگوی بود یا جادوی صدای آرمان سلطان‌زاده یا حتی حس خوشایند پیدا کردن یه تکه از پازل او. یا حتی‌تر گوش دادن و سروقت خوندن کتاب! 
        

24