یادداشت سیده زهرا محمدی

        به‌نظرم یه قانون نانوشته برای کتاب‌ها وجود داره و اون اینه که در وقت مناسب خودش خونده بشه! برای همین باید گوش تیز کنی که صدای کتاب‌ها رو بشنوی وقتی صدات می‌زنن: الان وقتشه. الان من رو بخون! 

اگه کتاب‌ها رو سر وقت مناسب نخونی، مزه‌ش نمی‌ره زیر زبونت. مثل نون دو بر کنجدی سنگگ بیات شده‌ای می‌مونه که مزه‌ش برات دلچسب نیست. 

من کتاب‌های زیادی رو چون سر وقتش نخوندم مزه‌ی واقعی‌ش رو نچشیدم. وداع با اسلحه‌ی ارنست همینگوی رو حوالی بیست‌وچندسالگی خوندم. برای همین نفهمیدمش. از خودم می‌پرسیدم: این بود اون اسطوره‌ی داستانی که همه ازش می‌گفتن؟! یا حتی جنایات و مکافات رو. و حتی عقاید یک دلقک رو! 
.
.
.

او نشسته بود روبه‌روم و از کتاب محبوبش می‌گفت. گفت: اون‌قدر کتاب «زنگ‌ها برای که به صدا در می‌آید» من بودم که از یه جایی به بعد نمی‌خوندمش که تموم نشه! 

این رو وقتی می‌گفت: که صورتش پر از خنده شده بود. 

او برای من مثل یه معما بود که باید کشفش می‌کردم. دلم می‌خواست بدونم اون چه شکلیه. چه طوریه. باید تکه‌های پازلش رو سر هم می‌کردم. لابه‌لای چیزهای که دوست داشت. لابه‌لای تک آهنگ رضا یزدانی. کتاب محبوبش. و هر تکه‌ای که مربوط به پازل او بود.

کتاب «زنگ‌ها برای که به صدا در می‌آید» رو وقت جنگ ایران و اسراییل خوندم. اینترنت قطع بود و باید وصل می‌شدم به زندگی! 
کتاب رو از فیدیبو با صدای آرمان سلطان‌زاده دانلود کردم و نسخه‌ی کاغذیش رو هم از طاقچه. 
آرمان سلطان‌زاده با اون صدای جادویی‌ش کتاب رو می‌خوند و من غرق در قصه‌ی زندگی رابرت و افکارش و معنای زندگی‌ش شده بودم. و الله الله از اینهمه شباهت.‌ 
برعکس او من دلم می‌خواست تا تهش برم ببینم آخر قصه چی می‌شه. برای همین حریصانه ساعت‌ها روی مبل می‌نشستم و فقط کتاب رو گوش می‌دادم و می‌خوندم.

در معنای واقعی کلمه شاهکار بود این داستان. نمی‌دونم از معجزه‌ی قلم ارنست همینگوی بود یا جادوی صدای آرمان سلطان‌زاده یا حتی حس خوشایند پیدا کردن یه تکه از پازل او. یا حتی‌تر گوش دادن و سروقت خوندن کتاب! 
      
430

24

(0/1000)

نظرات

چه دل‌نشین نوشتید.
می‌تونست حتی از عنوان یادداشت به داستانک ارتقا داده بشه👌😌
یک‌چیز ذهنم رو درگیر کرد، چرا خوندن جنایت و مکافات در سن ۲۰ و چند سالگی  سروقت نبود؟(من چندصفحه‌ای ازش خوندم و فاصله اجباری گرفتم تا فرصت مناسب)
2

1

به‌نظرم چون بیست‌وسه‌چهار سالگی هنوز اون‌قدر تجربه‌ی زیسته نداریم که بتونیم معناهای عمیق کتاب‌ها رو بفهمیم. سربه‌هواییم یه جورایی. زندگی رو در سطح داریم تجربه می‌کنیم. این کتاب‌ها برای مثبت ۳۰ ساله که آدم تقریباً سرد‌وگرم زندگی رو یه کوچولو چشیده. غم زندگی رو چشیده. 


کتاب ناطوردشت اما مال همین زمانه. محاله کسی این کتاب رو توی نوجوانی (از هفده تا بیست‌وسه‌چهار سالگی) بخونه و شیفته‌ش نشه. محاله بخونه و نگه اِ این منم که. 

 

1

دیدگاه درستیه، تو فرصت مناسب بهش فکر میکنم👌
ممنونم از پیشنهاد کتابتون🌱
میذارمش تو لیستم😌
@g000li 

0

چه حس آشنایی...
1

1

(: 

0