معرفی کتاب خیره به خورشید (غلبه بر هراس از مرگ) اثر اروین دی. یالوم مترجم هانیه عطائی

خیره به خورشید (غلبه بر هراس از مرگ)

خیره به خورشید (غلبه بر هراس از مرگ)

اروین دی. یالوم و 2 نفر دیگر
3.8
50 نفر |
15 یادداشت

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

16

خوانده‌ام

100

خواهم خواند

71

ناشر
مصدق
شابک
9786226640145
تعداد صفحات
216
تاریخ انتشار
1400/1/2

توضیحات

این توضیحات مربوط به نسخۀ دیگری از این کتاب است.

        
کتاب «خیره به خورشید نگریستن» به طور تجربی (مانند هر رویدادی که در زندگی شخص به وقوع پیوسته است) و از نظر روان پویشی به عمیق ترین ترس های ما نگاه می اندازد و با بلاغتی استثنایی و دیدگاهی انسان پسند شرح می دهد که چگونه می توانیم به آرامش برسیم. نوشتار کتاب بذله گو، دوستانه و تذلذل ناپذیر است. تعمق و اندیشه ای با بلند نظری که ما را راهنمایی می کند تا به خردب برسیم که بتوانیم ترس های مان را تحمل کنیم نه این که آنان را مغلوب گردانیم. 
""
      

بریدۀ کتاب‌های مرتبط به خیره به خورشید (غلبه بر هراس از مرگ)

نمایش همه

دوره‌های مطالعاتی مرتبط

یادداشت‌ها

این یادداشت مربوط به نسخۀ دیگری از این کتاب است.

          این کتاب درباره مرگ است. حقیقتی که هر لحظه و ثانیه همراهمان است و هیچ راه فراری از آن نیست. این روزها که مشغول نوشتن پایان نامه ام درباره اثر مرگ اندیشی بر سلامت روان از نگاه منابع اسلامی هستم بیش از حد در مرگ و مفهوم آن غوطه‌ورم.
یالوم در این کتاب معتقد است که ریشه ی اکثر بیماریهای روانی و اضطرابها ترس از مرگ است که خودش را در شکل و شمایل و قالبی دیگر نشان می دهد. یالوم می گوید که اگر آدمها بتوانند حقیقت مرگ را بپذیرند بسیاری از مشکلات فردی و اجتماعی شان حل خواهد شد. 
یالوم کاری به اعتقاد شما به دنیای پس از مرگ ندارد و قصد دارد به شما یاد دهد که اگر بر فرض اعتقادی هم به آن دنیا ندارید چگونه با این حقیقت کنار بیایید و مرگ را رام خود کنید.
پیشنهاد می کنم در کنار خواندن این کتاب پادکست مجتبی شکوری درباره مسأله مرگ و زندگی از رادیو راه را نیز گوش دهید.
آرزویم این است که به زودی کتابی درباره مرگ و هراس از آن از نگاه دینی بنویسم.باشد که این آرزو هرچه زودتر محقق شود.
        

4

          کتاب خیره به خورشید با عنوان فرعی غلبه بر ترس از مرگ یکی از آثار عمیق و فلسفی اروین یالوم است که در آن نویسنده با نگاهی روان‌درمان‌گرانه، به مسئله‌ی مرگ و اضطراب ناشی از آن می‌پردازد. یالوم در این کتاب، تجربه‌های بالینی‌اش را با تاملات فلسفی در هم می‌آمیزد و تلاش می‌کند نشان دهد که چگونه پذیرش مرگ می‌تواند به زندگی اصیل‌تر، آگاهانه‌تر و معنا‌دارتر منجر شود.

او می‌گوید بسیاری از اضطراب‌های ما، ریشه در ترس از مرگ دارند، حتی اگر آن را به صورت مستقیم احساس نکنیم. اما برخلاف آنچه به نظر می‌رسد، روبه‌رو شدن با مرگ – نه فرار از آن – می‌تواند باعث رشد درونی، شجاعت و آرامش شود.

یالوم با استفاده از تجربیاتش از روان‌درمانی اگزیستانسیال، خواننده را دعوت می‌کند تا به جای نادیده گرفتن مرگ، با آن مواجه شود و در نتیجه، با قدرت بیشتری زندگی کند. او مرگ را نه به عنوان پایان، بلکه به عنوان محرکی برای زندگی آگاهانه و صادقانه‌تر معرفی می‌کند.
        

68

این یادداشت مربوط به نسخۀ دیگری از این کتاب است.

          من این کتاب رو درست زمانی تموم کردم که با تمام وجود ترس از دست دادن عزیزانم رو حس می‌کردم.
روزهایی که اخبار پر از دلهره‌ بود، مرز بین زندگی و مرگ مدام جلو چشممون جابه‌جا می‌شد و واقعیتِ «فانی بودن» از همیشه نزدیک‌تر بود…
درست در همین فضا، من با کتابی همراه شدم که بزرگ‌ترین ترس انسان،مرگ رو، نه مخفی می‌کنه و نه با روایت‌های خیالی نرمش می‌ده؛ بلکه مستقیم تو چشمش نگاه می‌کنه.

⸻

🌞 بین مرگ‌آگاهی و زندگی‌پذیری

یالوم در این کتاب، مرگ رو صرفاً پایان زندگی نمی‌دونه؛ بلکه اون رو فرصتی برای «زندگی کردن واقعی» می‌بینه.
او در دل روایت‌های شخصی و درمانی، نشون می‌ده که چطور آگاهی از فنا، می‌تونه ما رو از پوچی نجات بده و به سمت معنا سوق بده.

برای من به‌عنوان یه روان‌درمانگر، این نگاه یالوم بیشتر از هر تئوری‌ای در دلِ کار بالینی‌ام جای گرفت. چون بارها دیدم پشت اضطراب‌ها، بی‌قراری‌ها و حتی افسردگی‌ها، همون ترس حل‌نشده از مرگه.

⸻

🧠 شفقت اگزیستانسیال؛ درمانی بی‌فریب

چیزی که عمیقاً به دلم نشست، صداقت بی‌پرده یالوم بود.
نه وعده‌های معنویِ فانتزی می‌ده، نه امیدهای کاذب. می‌گه: «ببین! مرگ هست. اجتناب‌ناپذیر و واقعی. اما می‌تونی باهاش زندگی کنی.»

و این پیام رو نه با ترسوندن، بلکه با همراهی، نگاه انسانی و احترام منتقل می‌کنه.
به من یادآوری کرد که گاهی، بهترین کمکی که می‌تونیم به آدم‌ها بکنیم، اینه که کنارشون باشیم، بدون فریب، بدون نصیحت.

⸻

📚 یادگیری برای درمانگر بودن، نه فقط درمان کردن

یکی از چیزهایی که از این کتاب آموختم، این بود که روان‌درمانگر باید بیش از هر چیز، آدم باشه، با دردها، سوال‌ها و رشدهای خودش.
یالوم با روایت‌هایی از شکست‌ها، تردیدها و مسیرهای خودش، یادم داد که نیازی نیست در اتاق درمان همه‌چیزدان باشم؛ کافیه حاضر باشم، مشتاق یادگیری، و جسور در همراهی.

⸻

🧩 کاربرد در جلسات درمانی

این کتاب، منبع الهام واقعی برای جلساته. تکنیک‌های متداول گاهی در برابر بحران‌های عمیق انسانی کارایی ندارن، اما حرف‌هایی از جنس “اثر پایدار”، “ردپای مثبت”، “کمک به دیگران برای معنابخشی”، می‌تونن جرقه‌ای روشن کنن.

خیلی وقت‌ها، با الهام از همین رویکرد یالوم، زبان فلسفی‌تری وارد اتاق درمان کردم. زبانی که پر از همدلی، درک و احترام به ترس‌های عمیق وجودی آدم‌هاست.

⸻

نقاط قوت کتاب

✅ زبان انسانی، قابل‌درک و پر از همدلی
✅ ترکیب روایت شخصی، تجربه بالینی و تحلیل فلسفی
✅ پرداخت صادقانه و بی‌پیرایه به مرگ
✅ مناسب برای درمانگران و خوانندگان دغدغه‌مند به رشد

⸻

نقاط ضعف کتاب

❌ برای مخاطبانی با دیدگاه الهی و معنوی قوی، ممکنه پاسخ‌دهی محدود باشه
❌ گاهی در تکرار مضمون‌ها در بخش‌های مختلف افتاده
❌ تم کلی کتاب غم‌زده است و برای برخی ممکنه احساس سنگینی ایجاد کنه

⸻

🔚 جمع‌بندی | خیره شدن، نه فرار کردن

یالوم ما رو دعوت نمی‌کنه که نترسیم از مرگ؛ می‌گه ترس طبیعی‌ه.
ولی این ترس می‌تونه بشه موتور حرکت، به‌جای مانعی برای زندگی.

این کتاب، به من یادآوری کرد که زندگی، ارزشمندتر می‌شه وقتی محدود بودنش رو به یاد بیاری.
شاید به همین دلیله که «خیره به خورشید» با وجود سوزشش، می‌تونه زندگی رو روشن‌تر کنه.

⸻

💭 سؤال پایانی:
اگر قرار بود همین حالا بمیری، از چه چیزی بیشتر حسرت می‌خوردی؟
و چطور می‌تونی امروز طوری زندگی کنی که اون حسرت، کم‌رنگ‌تر بشه؟
        

40

این یادداشت مربوط به نسخۀ دیگری از این کتاب است.

          کتاب خیلی خیلی سختیه برای خوندن. نمیشه توصیه کرد که برای خوندن این کتاب از فکر کردن به مرگ و روبرو شدن باهاش نترسید و این سخنان گزاف. به نظر من راهکار خوندنش اینه که یه مدت از خودتون و تمام اهمیتی به ترس‌ها و آرزوها و حسرت‌ها و عشقی به اطرافیان‌تون می ورزید فاصله بگیرین(نگفتم اهمیت ندین، گفتم از اون اهمیت فاصله بگیرین...) خلاصه این که برای این که با مرگ روبرو بشین و با اضطراب‌هاتون مقابله کنین و این حرفا نرین سراغش، چون خیلی پوست‌کنده‌تر و سنگین‌تر از این حرفاست. 
و بعد غوطه‌ور بشین توی دنیای رزیدنت روان‌پزشکی‌ای که شجاعانه گروه درمانی و روان‌کاوی سرطانی‌ها و بیماران لاعلاج رو به عهده میگیره، کسانی که فاصله‌ی خیلی کمی با مرگ دارن و چاره‌ای جز فکر کردن به اون رو ندارن؛ و بعد از اون تا آخر زندگی‌ش انگار  لحظه‌ای از سایه‌ی مرگ خلاصی نداره. 
یکی از یادداشت ها گفته بود نه انسجام کتاب «روان‌درمانی اگزیستانسیال»  رو داشت نه مثل کتاب‌های داستانی‌ش داستان بود، که کاملا درسته و این یکم سخت‌خوانش کرده بود.
به نظرم خیلی می‌تونه بهتون کمک کنه و آگاهی های عمیق و لازمی اعطا کنه، به شرط این که نه خیلی شجاعانه و نه خیلی سرسری، بلکه کنجکاوانه با این کتاب و اثری که روتون می‌ذاره روبرو بشین.
این یکیم طولانی شد 🫠
        

2

این یادداشت مربوط به نسخۀ دیگری از این کتاب است.

          گفتار اندر نگارش کتاب
خیره به خورشد، کتابی که یالوم در هفتاد و پنج سالگی برای روبرو شدن با اضطراب مرگ خودش نوشت، اما هدف اصلی یالوم از نوشتن این کتاب کاستن اضطرابش از مرگ نبود. او می‌خواست یک معلم باشد، و آموخته‌هایش را به دیگران انتقال دهد و از این‌که چیزی از خود برای آینده به یادگار می‌گذارد روحش ارضا شود و اضطرابش از مرگ را تقلیل دهد... همانند شخصی که پیش از مرگش مدرسه یا پارکی می‌سازد برای نسل‌های بازمانده.

در بخشی از کتاب می‌خوانیم که یالوم از خود می‌پرسد:
-چه چیز مرگ بیشتر از همه تو را می‌ترساند؟
+پاسخ می‌دهد:
دلواپسی از ترک همسرم، تنها شریک زندگی‌ام از پانزده سالگی. او چگونه بدون من زندگی خواهد کرد و...
-سپس می‌گوید، شاید شما بگویید خب این‌که نگرانی‌های همسرش هست، پس او چه؟!
پاسخ می‌دهد:
+طبق نظریه‌ی اپیکور: "اینجا که من هستم مرگ نیست، و آن‌جا که مرگ هست، من نیستم." بنابراین پس از مرگ من چیزی رو حس نخواهم کرد و نگرانی‌ام فقط برای همسرم است.

یالوم شخصا معتقد است، در هر لحظه از زندگی نمی‌توان مدام به مرگ فکر کرد، این مثل این می‌ماند که بخواهید خیره به خورشید بنگریم. ما هرگز نمی‌توانیم اضطراب از مرگ را از بین ببریم و به قول افلاطون: "ما نمی‌توانیم به اعماق وجودمان دروغ بگوییم." اما می‌توانیم آن را مدیریت کنیم و اثراتش را تقلیل دهیم.
یالوم در مورد خودش راهکار ارتباط را برای تقلیل اضطراب از مرگ موثر می‌داند و می‌گوید: "روابط نزدیک کمکم می‌کند بر ترس از مرگ غلبه کنم. روابطم با خانواده‌ام... همسرم، چهار فرزندم، نوه‌هایم و خواهرم و شبکه‌ی دوستان صمیمی‌ام که بسیاری‌شان چند دهه دوام دارد، برایم ارزشمند است."

گفتار اندر ستایش یالوم
این نخستین کتابی بود که از یالوم می‌خواندم. همیشه فکر می‌کردم کتاب‌های روانشناسی با روح و روانم سازگاری ندارد و توان خواندن و فهم‌شان را ندارم، اما برای روبرو شدن با اضطرابم از مرگ به سراغ این کتاب ‌آمدم و از خواندن نثر روان و شیوای یالوم لذت بردم. اعتراف می‌کنم به آگاهی خوبی رسیدم و حالا می‌دانم در ادامه‌ی راه در نیمه‌ی دوم زندگی‌ام باید چه کنم و چه نکنم تا اضطرابم را کاهش دهم. ضمنا از اثرات کوتاه مدت خواندن این کتاب و کسب آگاهی برای من این است: منی که با خواندن رمان کوتاه «مرگ ایوان ایلیچ» و همچنین خواندن فصلی از خانواده‌ تیبو که مربوط به فوت آقای تیبو می‌شد تا ماه‌ها شب خواب راحت نداشتم و تمام زندگی‌ام تحت تاثیر قرار گرفته‌ بود... حالا با آرامش در حال خواندن رمان «یکی مثل همه» از «فیلیپ راث» هستم که همه چیزش در مورد مرگ است!
در فصول ابتدایی کتاب، به خودم می‌گفتم: یالوم باید آدم مذهبی باشد اما در اواخر کتاب یالوم گفت:
"به دین باوران احترام می‌گذارم، هرچند با عقیده‌شان همراه نباشم."
هرچند به این حرفش ایراد و نقد را وارد می‌دانم، برای مثال اگر می‌توانستم از خودش می‌پرسیدم آیا به عقاید القاعده، داعش، طالبان و جاعش هم احترام می‌گذاری در عین این‌که مخالف‌شان هستی؟
اما در ادامه می‌گوید:
"من هرگز خود را پایبند به دین و آیین خاصی نکردم. یادم می‌اید که همراه پدرم در تعطیلات به کنیسه می‌رفتیم و ترجمه‌ی انگلیسی مراسم را می‌خواندیم که حمد و سپاس بی‌کران قدرت و عظمت خداوند بود. از این‌که می‌دیدم جماعت عبادت کننده خدایی چنین بی‌رحم، متکبر، انتقام‌جو، حسود و تشنه‌ی ستایش را تکریم می‌کنند، پاک دست و پایم را گم می‌کردم."
و در بخشی از کتاب که با یک خاخام روبرو می‌شود که می‌خواست عقاید مذهبی‌اش را به یالوم تحمیل کند، چشم در چشم او گفت:
"شما و سایر دین باوران معتقدید، مرگ تنها یک شب است بین دو روز، و من معتقدم زندگی یک روز است بین دو شب."

گفتار اندر مترجم کتاب
تقابل مجدد من با مهدی غبرائی :)
مترجم گیل مرد و همزبانم، که به واسطه‌ی ترجمه‌های فاجعه‌ای که در رمان‌های موراکامی به عمل آورد، من را به این معتقد کرد که او تن برادر بزرگ و مرحومش استاد فرهاد غبرائی را با هر ترجمه در گور می‌لرزاند اما در این کتاب از پس کار به خوبی درآمد و نثری روان و قابل قبول به خواننده ارائه کرد.
شاید در مقام دفاع از او بگویید، این می‌تواند برای تو نشانه‌ای باشد از محتوای کتاب‌های موراکامی... اما در پاسخ می‌گویم هیچ ارتباطی با سانسورهای حکومتی در ایران ندارد... او با خودسانسوری، شیرین بازی و تغییر مفاهیم رمان‌های موراکامی را نابود کرده است و اوج فاجعه‌اش در کمر همت بستن به نابودی ابررمان «سرزمین عجایب بی‌رحم و ته دنیا‌ست» که در آن رمان، مهدی غبرائی ثابت می‌کند بسیار کوچک‌تر و بی‌سوادتر از آن است که این رمان را بخوند و بفهمد چه برسد بخواهد آن‌را ترجمه کند!

کارنامه
اعتراف می‌کنم همیشه برای نمره دادن به اولین کتابی که از یک نویسنده می‌خوانم، دست و دلم می‌لرزد! من از مطالعه‌ی این کتاب بهره‌ی بالایی بردم و به آگاهی خیلی خوبی رسیدم و هیچ دلیلی برای کسر نمره از کتاب ندارم، اما فقط به این دلیل که یالوم را نمی‌شناسم و ممکن است بهترین کتاب او نباشد و این امر در آینده منجر به اجحاف در حق سایر کتاب‌هایش باشد، با سخت‌گیری فراوان چهار ستاره برایش منظور می‌کنم و البته خواندنش را اولا به اشخاصی همانند خودم که ترس از مرگ دارند و سپس به علاقه‌مندانش پیشنهاد می‌کنم.

دانلود نامه
فایل پی‌دی‌اف کتاب را در کانال تلگرام آپلود نموده‌ام، در صورت نیاز می‌توانید آن‌را از لینک زیر دانلود نمایید:
https://t.me/reviewsbysoheil/474

پنجم آذرماه یک‌هزار و چهارصد و یک
        

7

این یادداشت مربوط به نسخۀ دیگری از این کتاب است.

تابحال شده
          تابحال شده به شکلی عجیب و اتفاقی، کتابی که نیاز دارین خودش بیاد سراغتون؟ این کتاب توی بهترین زمان ممکن به سراغم اومد؛ اوایلِ کتاب تاثیرگذار بود ولی به مرور زمان کمتر شد.
🍂
ساعتها مرگ خودم یا اطرافیانم که بهشون شدیداً وابسته‌م (و تظاهر میکنم نیستم) رو تصور میکردم و هنوز  هم اینکار رو انجام میدم، در حدی که تبدیل به عادت شده. یک روز این افکار برخلاف همیشه که فقط تصاویر ساخته‌ی ذهنم بود، به شکل استرس به من رخنه کرد در حدی که یکدفعه میترسیدم همون لحظه بمیرم و براش آماده نباشم!
با گوش دادن به فایل صوتی کامل کتاب به دو نتیجه‌ی بزرگ رسیدم که ۱_ برای مکالمه درمورد این زمینه با آدما محتاط باشم و ۲_منتظر یه کتاب از نویسنده‌ای ایرانی در ارتباط با همین موضوع بمونم!
----------------
و در آخر چیزی که بدجور حرصم رو درآورد🥰:
جناب اروین چندبار تکرار کرد که کتاب رو جوری نوشته که چه آدمی مذهبی و چه غیرمذهبی بتونن ازش بهره ببرن، خیلی ممنونیم ازش ولی چقدر بهتر بود اگر دو بار تاکید نمیکردن که به هیچ چیزی اعتقاد ندارن و خوشبختن! اعتقادت برای خودت، چرا اینقدر تکرار؟لزومش چیه؟ من کی باشم بخوام انتقاد کنم از ایشون ولی مکانی بهتر از بهخوان برای ابراز حسم پیدا نکردم😅!
        

23