معرفی کتاب موش ها و آدم ها اثر جان اشتاین بک مترجم مهدی افشار

با انتخاب ستارهها به این کتاب امتیاز دهید.
در حال خواندن
40
خواندهام
1,358
خواهم خواند
458
توضیحات
موش ها و آدم ها داستانی است درباره رویاهای دو کارگر فصلی و مهاجر که در رکورد بزرگ دهه 1930 کالیفرنیا در مزرعه یی به کار گمارده میشوند.در این مزرعه مناسبات بین کارگران مبتنی بر نوعی همدلی است و در رابطه ی کارگر و کارفرما آن چه به طریق برحسته یی به چشم می آید،ناخورسندی همین کارگران فصلی از مالکان مزارع است.
دو شخصیت اصلی داستان،لنی و جورج دو کارگر ساده هستند که تنها تفاوت آن ها با دیگر کارگران این است که یکدیگر را به راستی دوست می دارند؛دوستی یی که در جهان فقر زده یی که هرکس در این اندیشه است گلیم خود را از آب بیرون کشد،به نظر شگفت انگیز می نماید.جورج،مردی کوچک اندام و چابک در مقابل لنی که همه حوادث داستان بر محور رفتار او در گردش است،مردی دست و پا چلفتی،تنومند و از نظر ذهنی عقب افتاده است.مهربانی بیش از حد لنی از یک سوی و حماقت و بی احتیاطی ها او از دیگر سوی باعث میشود خواننده نسبت به او احساس ترحم کند.
موش در این رمان معنایی نمادین دار.نماد کارگران زحمت کشی که هم چون موش در چنگال کارفرمایان اسیرند و از زندگی نکبت بار خود ناراضی اند.عنوان داستان از یک شعر معروف رابرت برنز شاعر و ترانه سرای نامی انگلیسی گرفته شده که میگوید:چه بسیار نقشه های موش ها وآدم ها که نقش بر آب است.
بریدۀ کتابهای مرتبط به موش ها و آدم ها
نمایش همهپستهای مرتبط به موش ها و آدم ها
1403/11/3 - 00:10

روز صفر، یکایک کتابها توسط سرباز دژبانی «کتابتکانی» شد. گفت بعضی لایشان سیگار و تیغ و فلان میبرند؛ کتاب جادو جنبلی هم ممنوع است! تهش هم یک پوزخند تاسفبار توی چشمم کرد که: «کی اینارو میخونی اصلا؟ وقت کله خاروندن نداری، این همه کتاب آوردی که چی؟» لجم گرفت و گفتم: «به کله کچلم قسم سرکار، همهشو میخونم!» شرط بستیم برای رو کم کنی. آخر صحیفه سجادیه و جنایت و مکافات و موشها و آدمها و گردان قاطرچیها و ترکش ولگرد و بیابان تاتارها و تفسیر سوره صف، دیگر چیزی نبود که نشود توی دوماه کژدار و مریز خواند! در همین سودای خام، هفته اول موسوم به هفته «کُما» در چشم به هم زدنی گذشت و به جز دوصفحه ای که در صف انتظار گشته شدن، خوانده بودم، پیشرفتی حاصل نشد! دیدم اوضاع خیلی خیط شده، هروه دستم آمد دادم این و آن که اقلا کتابها خوانده شوند، حتی اگر من نخوانمشان! با اکراه جنایت و مکافات را گذاشتم زیر بالشم و سعی کردم هرروز که میگذرد اقلا سه صفحهای ازش بخوانم. تا قبل از میاندوره، چهارصد و هفتاد و اندی صفحه تتمهاش را خواندم و میاندوره تمام شد! برای نیمه مربیان، «فلانفلانشدهها» و «محمود و نگار» عزیزنسین را خریدم و گذاشتم توی پاکت وسایل برگشت. لاجرعه و پشت سرهم خواندمشان و بیابان تاتارها را هم پشتبندشان و رسیدیم به روز آخر که نظافت و رژه و استخلاص بود -موشها و آدمها را به هزار زحمت و شتاب، روز آخر شروع و تمام کردم؛ حالا دیگر علیرغم «وقت کله خاروندن نداری!»، آنقدر کتاب خوانده بودم که چارتا لاخ موی روی کله سرباز دژبانی بریزد؛ حتی اگر شرط را با اختلاف اندکی برده باشد و من آن کوه کتاب را در این خردهکاه وقت موجود، نخوانده باشم! از روزی هم که آموزشی تمام شده، هی امروز و فردا کردم و کار روی کار آمده و فرصت نشده، پُز این چهار صفحه کتابی را که توی صف و سرکلاس و درانتظار نماز و قبل از مافیای کف آسایشگاه، خواندهام، بدهم و توی چشم همه عالم فرو کنم که چقدر متاب خوانم! اجالتا، این شما و این معرفی مختصر از خواندههای سربازیم؛ ۱-جنایت و مکافات: بدون شک شاهکار! شاهکار تمامعیار! درود بر داستایوفسکی و قلم سحرآمیزش، نبوغ خارقالعاده و شخصیتپردازی ماهرانهاش! ۲ و ۳-«فلانفلانشدهها» و «محمود و نگار»: عزیزنسینِ عزیز است و نثر روان و طنازانهاش! آنقدر این کتابها و موقعیتهای کمدی اجتماعی ایجاد شده «ایرانی» و برای ما ملموساند که انگار نه انگار زمان و مکان نوشتهشدنشان پنح دهه قبل و در کشور ترکیه بوده! از پرطرفدارترین کتابهای گروه دونفرهمان «سکر -ساقیهای کتاب رفسنجان» بودند و توط چند نفر مختلف داخل آسایشگاه خوانده شدند! ۴-بیابان تاتارها: یک افسر جوان، بعد از آموزش دانشگاهی افسری راهی محل خدمت خود در قلعهای دور افتاده میشود و درگیر و همزیست با ملال و امیدهای واهی...کمابیش شبیه زندگی سربازان پادگان آموزش رزم مقدماتی آباده! مدتها قبل و با دیدن یک استوری معرفی، خریدهبودمش و درکی از محتوایش نداشتم تا توی آسایشگاه شروعش کردم و برگهایم از دیدن موضوع و تشابه عجیب موقعیتش با وضع نامطلوب فعلیَم، خزان شد! ۵-موشها و آدمها: نه به اندازه خوشههای خشم، ولی آنقدر شاهکار بود که کتاب دیگری از جان اشتاین یک چشمم را نگیرد؛ تا یار «چه» را خواهد و میلش به «چه» باشد!
یادداشتها
1401/2/25 - 21:04
این یادداشت مربوط به نسخۀ دیگری از این کتاب است.
از همین ابتدا بهتر است بگویم که داستان موش ها و آدم ها پایان خوشی ندارد و تراژدی محسوب میشود. پس اگر به دنبال مطاله داستانی با پایان خوش هستید خواندن آن را به شما پیشنهاد نمیکنم. اما شخصا آن را دوست داشتم و برایم تجربه متفاوتی بود.
داستان آن درباره دو برادر است. یکی باهوش و لاغر اندام و دیگری درشت هیکل و قدرتمند اما شیرین عقل. این دو برادر رویای داشتن مزرعه شخصی خود را در سر میپرورانند و برای رسیدن به این رویا در مزرعه دیگران کار میکنند. اما همه چیز آنطور که انتظار دارند پیش نمیرود.
با نمایش یادداشت داستان این کتاب فاش میشود.

