موش ها و آدم ها

موش ها و آدم ها

موش ها و آدم ها

جان اشتاین بک و 2 نفر دیگر
4.0
314 نفر |
99 یادداشت

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

14

خوانده‌ام

570

خواهم خواند

163

یادداشت‌های مرتبط به موش ها و آدم ها

        از همین ابتدا بهتر است بگویم که داستان موش ها و آدم ها پایان خوشی ندارد و تراژدی محسوب می‌شود. پس اگر به دنبال مطاله داستانی با پایان خوش هستید خواندن آن را به شما پیشنهاد نمی‌کنم. اما شخصا آن را دوست داشتم و برایم تجربه متفاوتی بود.
داستان آن درباره دو برادر است. یکی باهوش و لاغر اندام و دیگری درشت هیکل و قدرتمند اما شیرین عقل. این دو برادر رویای داشتن مزرعه شخصی خود را در سر می‌پرورانند و برای رسیدن به این رویا در مزرعه دیگران کار می‌کنند. اما همه چیز آنطور که انتظار دارند پیش نمی‌رود.
      

با نمایش یادداشت داستان این کتاب فاش می‌شود.

5

رها

1400/12/2

          این کتاب برام یاد آور چندتا چیز خیلی مهم تو زندگی بود که فراموششون کرده بودم. خیلی وقت پیش ها یه کتابی خوندم که الان اسمش رو فراموش کردم اما تو یه بخشی از کتاب چیز جالبی نوشته بود که هنوز خیلی خوب یادم مونده. نوشته بود : ما آدم ها صاحب تمام اون چیزهایی هستیم که بهشون نگاه میکنیم. کافیه سرت و رو برگردونی و به خونه ی بزرگ و زیبای اونور جاده نگاه کنی و بعد توی ذهنت تصور کنی که صاحب اون خونه هستی .اونوقت چه کسی می تونه جلوت رو بگیره و بگه که داری اشتباه میکنی.همم...؟

گاهی اوقات خوبه که بی خیالِ این دنیا و همه ی خبرهای بد و غم انگیزش بشیم و فقط زندگی کنیم. خوبه که برای خودمون یه فنجون چای بریزیم و راحت و آسوده کنار پنجره بشینیم و چای مون رو سر بکشیم و بگیم اصلا بی خیال این دنیا، بی خیال اینکه نتوستم دور دنیا سفر کنم، بی خیال اینکه نشد تو خونه ی رویاییم زندگی کنم، بی خیال اینکه نتوستم به خیلی چیزها تو زندگیم برسم. عوضش چشم هام رو که می بندم صاحب قشنگ ترین و دوست داشتنی ترین خونه ی دنیا هستم، صاحب تمام اون چیزهایی که همیشه دلم می خواست داشته باشم و نشد، هستم . توی رویا به همه جای دنیا سفر می کنم بدون اینکه دیگه نیازی به پول و ویزا و اجازه ی کسی داشته باشم و دائم بخوام غصه ی بالا و پایین رفتن قیمت ارز و دلار رو بخورم
^^
اصلا یه وقت هایی خوبه که آدم خودش رو به نفهمیدن بزنه و بگذره . یه وقتایی اونایی که هیچی از دور و برشون نمی فهمن، اونایی که اتفاقات بد زندگی زود یادشون میره، اونایی که تمام زندگیشون خلاصه میشه تو دوست داشتن یه گلوله ی پشمالوی پنبه ای، همونا خوشبخت ترین و خوشحال ترین آدم های این دنیای خاکی هستن. خوبه که گاهی اوقات به حال این آدم ها غبطه بخوریم و بدونیم که همیشه بیشتر دونستن نمی تونه ما رو خوشحال تر کنه، که اصلا خیلی وقت ها با خبر بودن از همه ی خبرهای دنیا، درد و رنج بیشتری برامون داره. اکثر اوقات درد و رنج از همون دری وارد میشن که پیش تر، آگاهی و حقیقت اونو به صدا در آورده بودن. 

----
یادگاری از کتاب
آدم واسه اینکه خوب باشه شعور نمی خواد، گاهی به نظر من میاد که آدم شعور نداشته باشه بهتره. یه آدمی که واقعا باهوش باشه خیلی کم اتفاق میافته که خوب هم باشه!

----
ترجمه ی آقای "داریوش" رو اصلا به کسی توصیه نمیکنم. گویش روستایی وقتی شنیده میشه قشنگه اما وقتی نوشته میشه ، موقع خوندن به یه فاجعه تبدیل میشه.

تاریخ خوانش : 2018/09/21
        

6

        خب بر خلاف اون همه تعریف و ... که ازش شنیده بودم، منو satisfied نکرد. چیزی که نگم داشته بود تا ولش نکنم 
رویای کارگرا بود، چیزی که در آخر بهش می خواستن برسن ولی برای همیشه رویا می مونه و همینطور شخصیت لنی که یجورایی تناقض ذات پاک و دستای کثیف بود. 
خلاصه بخوام بگم 
برام ارزش یه بار خوندن رو داشت 
ولی دیگه قرار نیست برم سراغش.
      

با نمایش یادداشت داستان این کتاب فاش می‌شود.

0

Mio

1402/1/9

        بهترین و دردناک‌ترین پایان غیر منتظره
      

با نمایش یادداشت داستان این کتاب فاش می‌شود.

3

          خیلی دوستش داشتم. واقعا رمان خوبی بود. نقد اشرافیت، نقد نظام طبقاتی
و بسیار عاطفی
بدون این که یه کلمه احساسی توش باشه
مکتب داستان نویسی نمایشی آمریکایی


این یادداشت جناب دهباشی خیلی خوبه اما با خواندن رمان موشها و آدمها میفهمید که دغدغه دهباشی کاملا بی مورده

در بابِ کتاب و نویسندگی و کتابخوانی/ حسین دهباشی (بخش اوّل)
روزنامه خراسان/ پنج شنبه ۱۵ تير۱۳۹۶
 
 من به تاثیری که بزرگ شدن جامعه مخاطب روی کیفیت اثر دارد، باوردارم. حالا این را مقایسه کنید با کتابی که برای یک حوض کوچک و نقلی مثل زبان فارسی تولید می‌شود و طبیعتا وقتی یک آدم برای یک حوض کوچک کار می‌کند، آن تعبیر «زآب خرد ماهی خرد خیزد»، مصداق می‌یابد. از طرفی ما کمتر نویسنده‌ای را داریم که شغلش تمام وقت، نویسندگی باشد، درعین حال به مثابه نویسندگان بین‌المللی انگلیسی بداند و بخواهد که برای جامعه مخاطب بزرگ تری دست به قلم شود یا حتی به دنبال خواندن و شناخت آثار باکیفیت در این حوزه رفته و در محیط آن تنفس کرده باشد. منظورم ازآثار با کیفیت فقط ادبیات داستانی نیست، یادمان نرود که آثار هنری روی یکدیگر تاثیر می گذارند. ادبیات نمایشی، سینما، نقاشی، تئاتر و...  

فرض کنید کسی که در مشهد متولد شده است و نویسنده می شود، از زمان رسیدن به سنی که می‌تواند در آن دست به قلم شود، غیر از خلاقیت شخصی و آثاری که به زبان فارسی خوانده است؛ چه می بیند؟ وقتی صبح از خانه به مدرسه می رود، ازدرودیوارشهر چقدر معماری درست می بیند؟ چقدر موسیقی خوب می‌شنود ؟

چقدر در محیط زندگی‌اش نقاشی وجود دارد؟ چقدر رنگ ها درست در کنار یکدیگر قرار گرفته اند؟ حالا این را بگذارید کنار نویسنده‌ای که به فرض در ایتالیا، روسیه، انگلستان یا فرانسه قد کشیده است و از روز نخست مدرسه بهترین آثار دنیا را به عنوان تکلیف خوانده است و به زبانی بین‌المللی تسلط دارد و می‌تواند از آن برای نوشتن بهره بگیرد. او موسیقی خوب می‌شنود، تئاتر خوب می‌بیند و در معرض هنر خوب قرار دارد. در حقیقت قرن‌ها گذشته و بستری برای او فراهم آمده است تا در یک فضای هنری و فرهنگی مرغوب، به نویسندگی علاقه مند شود و به سمت آن برود.

مشکل درمسیر ورود تخصصی به این دست حوزه‌ها، این است که گاهی کلنگ دست می گیریم و اساس بعضی جریان های تاریخی را دستخوش تغییر می‌کنیم. این تغییرات که خلاف میل مخاطب است، اعتماد او را سلب می‌کند. اما توجه کنیدکه حالا جامعه مخاطب خیلی جوان است و از آن واقعه چهار دهه فاصله گرفته است، پس اثری باید برای او تولید شود که متناسب با نیاز اوست. آشنایی خود من با ادبیات داستانی، از طریق کتاب‌های پلیسی و داستان‌های تن‌تن رقم خورد. حتی ادبیات معرفتی و دینی را با «داستان راستان» شهید مطهری شناختم. کتاب حدیث یا تاریخ نخواندم.

آثار او که برای چندین نسل خواندنی و جذاب بود، ظاهری ساده و بیانی ملموس داشت و جامعه مخاطب بزرگی را با خود همراه می‌کرد. اما امروز آنچه به عنوان اثر «فاخر» دنبال می‌کنیم؛ اغلب خروجی‌اش می‌شود کتاب گالینگور با گرماژ بالای کاغذ که خیلی هم گران است چون احتمالا چاپ گلاسه دارد و بیشتر جایش در کتابخانه‌ها به عنوان تزیین یا محصولی برای هدیه دادن است. برای مجموعه‌های انتشاراتی هم این دست آثار حُکم تبلیغ را دارد اما در نهایت ضریب نفوذی در جامعه ایجاد نکرده است و حتی اگر همه رانت‌های تبلیغاتی را هم به کار بگیریم، مخاطب چندانی جلب نمی شود که اگر هم بشود، تاثیری بر او نخواهد داشت چون برای خواندن مفتش هم گران است. ما امروز برای صحبت از دین، تاریخ و معارف ایرانی- اسلامی، به داستان راستان‌های دیگر، قصه‌های مجید دیگر و... نیاز داریم.

 آثاری که برای جامعه مخاطب خود «لذت خواندن» را تولید می‌کردند. نتیجه هزینه‌های میلیاردی بعضی انتشاراتی‌ها برای تبیین بعضی مفاهیم اعتقادی نباید آثاری باشد که کسی نمی‌خواند اما آمارهای کاری آن‌ها را بهبود می‌بخشد.

البته درحوزه دفاع مقدس، آثار موفقی داشتیم که رکوردهای فروش خوبی از خود به جای گذاشتند این را در مقایسه با کمیت آثار تولیدی در این حوزه قرار بدهید و بررسی کنید و بعد ببینید آیا باز هم نتیجه همین قدر خوب است که فرض می‌کنیم؟ زمانی انتشاراتی مثل امیرکبیر، خوارزمی و... بودند که حُکم مرجع را برای کتاب خوانان داشتند. آن‌ها آثاری را تولید می‌کردند که مخاطب می‌دانست از پول دادن بابتشان متضرر نخواهد شد.

امروز بعضی انتشارات خصوصی ما موفق جلوه می‌کنند چون مخاطبان خوبی دارند اما حقیقت آن است که ضعف عملکرد فلان ناشر دولتی یا سازمانی باعث شد تا ناشر خصوصی ما موفق جلوه کند. وگرنه همان هم در مقایسه با پایین‌ترین ناشران نروژ و دانمارک، عملکرد ضعیفی دارد. اصلا شمارگان کتاب‌های همان ناشر موفق‌مان از ضعیف‌ترین ناشرهای آنها نیز پایین‌تر است. چاپ هزار نسخه کتاب در کشور 70میلیونی ما، به غایت تاسف‌برانگیز است.
http://khorasannews.com/newspaper/page/19576/11/580440/0
        

0

          به نام او

🔹️جان استاین‌بک از آن نویسنده‌های غریزی است که استعدادی شگرف و خدادادی دارد، کسانی که اثبات می‌کنند که درس عشق در دفتر نباشد. هنر باید غریزی باشد و از دل بجوشد. نمی‌دانم چه کسی درباره ماریو وارگاس یوسا گفته بود، شاید خولیو کورتاسار، که اگر یوسا را در کنج خلوتش با یک ماشین تحریر رها کنی کلی اثر خوب می‌نویسد. استاین‌بک هم چنین است، پرکار با آثاری ارجمند و ماندنی و البته از یوسای عزیز نویسنده‌تر.

🔸️برای بار دوم "موش‌ها و آدم‌ها" را خواندم و با اینکه تقریبا تمام داستان را در ذهن داشتم و پایان آن موبه‌مو در خاطرم بود و از این جهت از فیض غافل‌گیرشدن بی‌نصیب ماندم. باز هم غرق لذت شدم و توجهم به نکاتی جلب شد که در دفعه اول به چشمم نیامده بود. "موش‌ها و آدم‌ها" علاوه بر اینکه به اقشار زحمت‌کش و مهجور مانده می‌پردازد و با آنان همدلی می‌کند و از این منظر یک اثر سوسیالیستی است. یک داستان ناتورالیستی تمام عیار نیز هست. این نکته در خوانش اول نظرم را جلب نکرده بود. البته بگویم که من این اثر را قریب شش سال پیش خواندم و در آن سال اولین کتابی بود که از استاین‌بک می‌خواندم. ولی امروز بیش از هفت هشت اثر از او خوانده‌ام و با جهانش آشنایی بیشتری دارم. القصه حتما این شاهکار کوتاه را بخوانید و از آن لذت ببرید. ضمن اینکه این ترجمه از ترجمه‌های خوب و دلنشین سروش حبیبی است.

پ.ن: من این‌بار هم ترجمه حبیبی را خواندم ولی به دلیل محدودیت بهخوان نتوانستم یادداشت دیگری ذیل همان ترجمه اضافه کنم. مجبور شدم ذیل ترجمه مرحوم داریوش یادداشت را بگذارم.
        

4