معرفی کتاب نازنین اثر فیودور داستایفسکی مترجم رحمت الهی

نازنین

نازنین

4.1
394 نفر |
141 یادداشت

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

29

خوانده‌ام

743

خواهم خواند

327

شابک
0000009850300
تعداد صفحات
38
تاریخ انتشار
_

توضیحات

این توضیحات مربوط به نسخۀ دیگری از این کتاب است.

        کتاب نازنین در کنار «شب‌های روشن» ستوده‌ترین و پخته‌ترین رمانک فیودور داستایوسکی به شمار می‌رود، شاهکاری که به قول سوزان سونتاگ همچون هر هنر والایی خود را در قامت یک راز جلوه‌گر می‌سازد. راوی غیرقابل اعتمادِ این شاهکار کوچک را با راویان یادداشت‌های زیرزمینی، جنایات و مکافات و ابله مقایسه می‌کنند. راویانی عاصی و سرگشته و در این جا حق به جانب و خودشیفته. داستان کتاب نازنین از زبان گرویی‌فروشی روایت می‌شود که به یکی از مشتریان همیشگی مغازه‌اش دل می‌بازد و با او ازدواج می‌کند، دخترکی شانزده ساله، جوان و سرشار از شور زندگی. چندی نمی‌گذرد که سرجدایی‌ها آغاز می‌شود و مرد به رابطه عروس جوان با همقطار سابقش مظنون می‌شود.
      

دوره‌های مطالعاتی مرتبط

تعداد صفحه

50 صفحه در روز

پست‌های مرتبط به نازنین

یادداشت‌ها

          و نازنین را، این شاهکار کوتاه را، این تردستی داستایفسکی را، این نوول ( داستان بلند )، را بالاخره خواندمش!
نازنین ( که فریبنده و یا انسان مهربان هم ترجمه می‌شود ) تا به حال ترجمه خوبی از آن موجود نبود( مجموعه داستان نازنین و بوبوک نشر علمی فرهنگی ترجمه بدی نداشت اما به شدت کمیاب بود. ) و از این بابت ممنون نشر خوب چشمه و خانم بیدختی نژاد هستیم.
کتاب شامل ۹۵ صفحه پالتویی ست و در یک نشست جمع می‌شود. طراحی جلد بسیار ساده و فانتزی طور است که می‌شد بهتر هم باشد.
اما سفر کنیم به داخل کتاب...
کتاب دو مقدمه دارد. مقدمه یلدا بیدختی نژاد ( که مرسوم است بین مترجمین ) و مقدمه ای از خود داستایفسکی! ( که اگر خوانده باشیدش خواهید دانست این امر در اکثر کتاب های او امری غریب است! )
مقدمه داستایفسکی کوتاه است و بسی مختصر. از نشریه اش می‌گوید و مخاطبانش، از اینکه چطور چند ماه صرف نوشتن این کتاب کرده و معرفی کوتاهی از داستان که به شدت پیشنهاد می‌کنم بخونید بخش مقدمه داستایفسکی را.
داستان از زبان یک راوی غیرقابل اعتماد است، یک راوی پریشان حال و نزار که مدام هذیان هم میگوید شاید! آستانه ورود داستان چشمگیر است: مردی به پیکر بی‌جان همسر نگاه می‌کند و هنوز مبهوت است از اینکه چرا؟ چطور شد؟ اصلن من که عاشقش بودم، او که دوستم داشت...
و در ادامه فلش بک می‌زند به روز های عادی زندگی اش، زمانی که صبح سپیده دم تا شب را در مغازه خود ( امانت فروشی ) می‌کرده است! و اینکه چطور دل می‌بندد به یکی از دختران مشتری اش که چه دختر نازنینی ست...
شخصیت پردازی درونی کتاب که فوق العاده قوی ست، اصلن از داستایفسکی جز این انتظار نمی‌رود
◼️ داستایفسکی این داستان بلند را در اواخر عمر خود نوشت، از این رو این داستان از پخته ترین آثار وی است و در آن درخشش فنون قلم او را خواهیم دید.
اما متاسفانه شخصیت پردازی بیرونی ایده آلی نداشت و فضاسازی هم ضعیف تر از حد انتظار من بود. البته ذکر این نکته هم ضروری ست که هیچ نویسنده ای در تمام شگرد های داستان نویسی استاد نبوده است!
استعاره های بسیار زیبایی در داستان به کار برده شده بود، کنایه های وحشتناک، تمثیلات حرفه ای، و در کل یک اثر به واقع ادبی بود این داستان.
◼️ پیشنهاد می‌کنم نقد نازنین را حتمن بخوانید بعد از اتمامش، البته از سایت های غیر فارسی...
و در انتها، پیش‌بینی می‌کنم در بخش هایی از این داستان قلب تان خواهد لرزید، همچون چانه تان! بله، احتمالن این داستان اشک شما را جاری خواهد کرد اگر دل ببندید بهش.
بخوانید پخته ترین نوول داستایفسکی را، این خورشید فروزان ادبیات روس را، این درخشش اعجاب انگیز قرن ۱۹ را، این غول ادبیات جهان را...
        

19

bita

bita

1404/1/6

          یادداشتی بر رمان نازنین


همونطور که پشت جلد کتاب میگه نازنین در کنار «شب‌های روشن» ستوده‌ترین و پخته‌ترین رمانک داستایفسکی به شمار میاد، شاهکاری که به قول سوزان سونتاگ مثل هر هنر والایی خودش رو در قامت یک راز جلوه‌گر می‌سازه. 
راوی عاصی و سرگشته و در این جا حق به جانب و خودشیفته. داستان از زبان امانت فروشی روایت می‌شه که به یکی از مشتریان همیشگی مغازه‌اش علاقه مند میشه.
دختر شونزده ساله، جوان و سرشار از شور زندگی.

من بسیار از نثر نازنین خوشم اومد،نازنین مثل یک مونولوگ طولانیه که در افکار شخصیت اصلی که اسمش رو هم نمیدونیم می‌گذره.و برخلاف بسیاری از رمان های داستایفسکی مقدمه دارد،یعنی خود داستایفسکی خواسته قبل از شروع داستان با ما سخنی بگوید.
داستایفسکی در مقدمه کتاب میگوید:« اگر یک تندنویس حرف‌های قهرمان داستان را استراق سمع می‌کرد و به سرعت می‌نوشت احتمالاً نتیجه‌اش اندکی از آنچه پیش روی ماست خام‌تر در می‌آمد!»
درواقع کل این کتاب افکار به‌هم‌ریخته مردیست که بالای جنازه همسرش که تازه خودکشی کرده.

داستایفسکی رمانکی نوشته که راویش قصد داره زن جوانش رو تحقیر کنه.
و به اون بفهمونه که باعث خوشبختیشه ، وگرنه باید در همان بدبختی سابق  بمونه و آخر هم زن اون بقال خپل بشه.

داستایفسکی نازنین رو سال 1886، بعد از نوشتن بیشتر آثار درخشانش و پنج سال قبل از مرگش نوشت.نازنین نه از روی خام دستی، که اتفاقا آگاهانه به شکلی نوشته شده که با دیگر آثار نویسنده فرق داشته باشه.

نازنین تا امروز چند باری ترجمه و چاپ شده و فیلم‌های متعددی هم از روش ساخته‌ شده.
        

48

داستایوفسک
        داستایوفسکی یک موضوع مهم را روشن میکند: انسان ذاتا خودخواه است. در عشق، در مرگ و در هرچیز، فقط به دنبال خودش است. به دنبال جایگاه خود در آن اتفاق.

نازنین داستان کوتاه از داستایوفسکی که با اینکه صد و پنجاه سال پیش نوشته شده است اما میتوان آن را اثری مدرن قلمداد کرد. همانطور که بسیاری از منتقدان معتقدند از لحاظ فرم و نوع نویسندگی، این اثر کاملا شبیه آثار مدرن است.
داستایوفسکی مثل همیشه در پردازش شخصیت‌ها از جست و جوی روانشناسی عمیقی استفاده میکند. انگار که این شخصیت‌ها را زمان زیادی است که می‌شناسیم.
یک فروشنده کمی خسیس که به دنبال فرونشانی احساس حقارت است. به دنبال اینکه شخصی مظلوم و حقیر، او را ستایش کرده و تحسین کند.
از آن طرف، دخترکی نوجوان و بیچاره که در فضای تاریک خانوادگی، کاملا تحقیر و کوچک شده است. او که از فرط ناچاری و تهی دستی با مرد داستان ازدواج میکند، اکنون درون چاهی دیگر افتاده است.
نکته جالب داستان این است که داستان از زبان همین مرد خودخواه و تحقیر شده بیان میشود و اگر آن را تحلیل نکنیم، فکر خواهیم کرد حق با اوست که واقعا به زن محبت میکند. اما با تفکری کوتاه در حرف‌های او و تجسم کردن وضعیت میتوان فهمید که او حقیقت را فقط از زبان خودش بیان میکند.
او دخترک را به بند کشیده و او را تحقیر میکند. همینطور با انضباطی تحقیر کننده او را شکنجه میدهد.
نکته مهمی که در بخش های زیادی از داستان نازنین میتوان آن را مشاهده کرد، سکوت است. سکوت، نقش مهمی در تحلیل شخصیت‌های داستان دارد. مرد سکوت می‌کند تا حقارتش را نشان ندهد و زن سکوت می‌کند تا حقیقت را نگوید. نگوید که واقعا مرد را دوست ندارد و به دنبال رابطه با سرهنگ بوده و یا با اجبار و برای تهی دستی با مرد ازدواج کرده است.
اگر خودمان را جای شخصیت زن قرار بدهیم واقعا حمله هیستری او طبیعی است. مردی که همیشه به شکلی مرموز سکوت می‌کرده و سعی داشته حقارت خود را پشت ظاهری قدرتمند پنهان کند، حال به پای او افتاده و با هیجانات و احساسات زیادی می‌گوید که دوستش دارد.
داستایوفسکی در اواخر داستان نیز درس مهمی به ما میدهد: مهم نیست که شما مقصر هستید یا نه. یک عشق بیمارگون همیشه محکوم به شکست است.
      

با نمایش یادداشت داستان این کتاب فاش می‌شود.

13

🪟 داستان
          🪟 داستان جالبی داشت. بسیاری از منتقدان، این کتاب را، که در سال ١٨۴٩ نوشته شده است، نقطه عطف نویسندگی داستایفسکی می‌دانند. همانطور که اغلب دوستان و علاقمندان به ادبیات و تاریخ روسیه اطلاع دارند، داستایفسکی در دهه‌ی ۱۸۴۰ به گروهی به نام حلقه‌ی پتراشفسکی پیوست. این گروه از روشنفکران لیبرال و سوسیالیست‌ها تشکیل شده بود که گرد هم می‌آمدند و درباره‌ی اصلاحات سیاسی، آزادی بیان و لغو نظام رعیتی در روسیه گفتگو می‌گردند. در آن زمان، تزار نیکلای اول هرگونه فعالیت سیاسی مخالف حکومت را سرکوب می‌کرد. داستایفسکی در جلسات این گروه شرکت می‌کرد و حتی متنی از یک مقاله‌ی ممنوعه‌ بلینسکی، منتقد مشهور آن دوران، را قرائت کرد که در آن از کلیسای ارتدکس و نظام استبدادی روسیه انتقاد شده بود. این اقدام، بهانه‌ای شد برای دستگیری او و دیگر اعضای گروه. داستایفسکی به همراه سایر متهمان در سال ۱۸۴۹ دستگیر و به اعدام محکوم شد. در روز اجرای حکم، او را همراه با دیگران به میدان «سمنیوفسکی» بردند، چشمانشان را بستند و در برابر جوخه‌ آتش قرار دادند. در آخرین لحظه، دقیقاً پیش از شلیک، فرمانی از تزار نیکلای اول صادر شد که حکم اعدام را به چهار سال کار اجباری در سیبری کاهش داد. این «اعدام نمایشی» یک شکنجه‌ روانی بی‌رحمانه بود که تأثیر عمیقی بر داستایفسکی گذاشت و بعدها در آثارش بازتاب یافت. این رمان به دلیل دستگیری، محکومیت و تبعید او ناتمام ماند. داستایفسکی از سال ١٨۵٠ تا ١٨۵۴ را در اردوگاه کار اجباری در سیبری گذراند، جایی که مجبور به زندگی در شرایط سخت در کنار مجرمان خطرناک بود و در این دوران به مطالعه‌ی عمیق انجیل پرداخت و دیدگاهش نسبت به زندگی تغییر کرد. پس از آزادی، موظف بود چند سال را به عنوان سرباز در ارتش روسیه خدمت کند.این تجربه‌ها، در آثار بعدی او، به‌ویژه خاطرات خانه‌ اموات و جنایت و مکافات، تأثیر زیادی گذاشت. 
بسیاری از منتقدان معتقدند که «نازنین»، پیش‌درآمدی بر آثار مهم‌تر داستایفسکی مانند جنایت و مکافات و برادران کارامازوف است.
        

48

          یک رمان کوتاه که در عجبم ، چرا روندی به این سرعت داشت... تقریبا یک روزه این رمان را خواندم و وقتی به صفحه خالی پایانی رسیدم چشمانم از تعجب باز مانده بود.. احساس می‌کردم باید بگریم ولی.. مردی چهل ساله که بعد از سال ها زندگی عذبناک و منزوی ، به یکباره به یاد ازدواج افتاده و طرف دیگر این گند.. دختری نوجوان و رنجور است... داستان وقتی آغاز می‌شود که جنازه دختر روی زمین است و لخته خونی از دهانش بیرون ریخته..
بیش از این جلو نمی‌روم. نازنین یک عاشقانه متفاوت است.. شما خاطرات مردی را مرور می‌کنید که به دنبال مقصر می‌گردد.. به دنبال رد قدمی که اشتباه برداشته است.. حکایت دو انسان رنجور ، که چرخ فلک سرنوشتشان را به موازا کشانده.. یک عشق، از جنس رنج و انزوا.. از جنس سکوت و دیر به سخن آمدن... اگر یک جمله در این داستانک عالی داستایوفسکی دستگیر ذهن بی خیال من شده باشد این است: گاهی زود تر از آنچه در فکر می‌پروریم دیر می‌شود؛ گاهی سخنی که به زبان نمی‌آید به زخمی بدل می شود که بر روح آدمی باقی‌می ماند. نازنین یک شاهکارک دیگر از داستایوفسکی بود ، اما اینجا جای دارد از ترجمه عالی خانم بیدختی نژاد تشکر کنم و باید بگویم  تحسین برانگیز بود؛ امیدوارم در آینده رمان های بیشتری را با ترجمه ایشان بخوانیم.
        

6