معرفی کتاب به دور از جماعت پر هیاهو اثر تامس هاردی مترجم محسن جاویدان

به دور از جماعت پر هیاهو

به دور از جماعت پر هیاهو

تامس هاردی و 1 نفر دیگر
4.1
18 نفر |
8 یادداشت

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

7

خوانده‌ام

31

خواهم خواند

67

شابک
9786226184670
تعداد صفحات
128
تاریخ انتشار
1399/5/11

توضیحات

        داستان، در مکانی در مزارع و دشت های ساکت و آرام حاشیه انگلستان، در زمان جمع آوری و برداشت محصول اتفاق می افتد. بِتشبا اِوردن زیبا، صاحب یک مزرعه بود و بی نیاز از ازدواج؛ اما برای همیشه، توان پرهیز از عشق را نداشت. در این میان گابریل چوپان است که ابراز عشقی آرام و همیشگی نسبت به بتشبا دارد. همچنین کشاورز مزرعه بلودوود، مرد میان سالی است که تا آن زمان، هیچ وقت به دام عشق گرفتار نشده است. سِرجِنت تروی، سربازی جوان و خوش تیپ، با کت قرمز روشن نیز حضور دارد. بتشبا، با اعتمادبه نفس و مستقل است؛ اما بایستی در خصوص شدت و شور عشق نکات بیشتری بیاموزد.
      

لیست‌های مرتبط به به دور از جماعت پر هیاهو

یادداشت‌ها

مهسا

مهسا

1403/12/14

          یادداشتی بر به دور از مردم شوریده:

قدم زدن با گابریل اوک و دید زدن دختری تیره‌مو با ژاکت سرخ‌رنگش، نگاه راضی دختر به خودش در آینه‌ای کوچک و دستی، نشسته در میان اثاث‌اش، یا به‌هوش آمدن گابریل در خانه‌اش و یافتن خود در آغوش بت‌شبا که او را بیدار کرد، چموشی بت‌شبا بر روی اسب مطیعش و انجام حرکاتی نمایشی روی آن موجود چهارپا… آه همه‌ی این‌ها پیش از رسیدن رنج و محنت، چون رویایی می‌ماند. رویای جوانی و رویای جاودانگی. آن حس کودکانه‌ای که لحظه‌های خوش را ابدی می‌بیند و رنجی که زمان و بزرگ‌سالی با خود می‌آورند را تنها در زندگی اطرافیان باور می‌کند.

به دور از مردم شوریده! اما کدام‌یک از کاراکترها می‌تواند خودش را از این مردم شوریده جدا ببیند؟
به دور از مردم شوریده، قصه‌ی اهالی یک روستاست که شاهد زندگی بت‌شبا اوردین‌اند: زنی مزرعه‌دار و وارث عمویش.
آن‌چه می‌بینیم، تقریبا همان چیزی‌ست که بیلی اسمالبری، جوزف پورگراس، جان کوگن، و کینی‌بال می‌بینند؛ این مردم ایستا و ثابتِ روستا. هوا چه آفتابی باشد و چه بارانی، بت‌شبا ازدواج کرده باشد یا نکرده باشد، و تروی مرده باشد یا زنده، آن‌ها در زمین‌های کشاورزی مشغول به کار خواهند بود. این جماعتی‌ست که تفریحش قضاوت زندگی اربابان و ملاک است، درباره‌شان داستان‌سرایی می‌کند و در مهمان‌سراها و پاتوق‌هایش همیشه خبری تازه و داغ پیدا می‌شود. جماعتی که نمی‌داند نیم‌چه باوری که به مذهب‌اش دارد را نگه دارد یا دور بیندازد.

داستانی که در معنای رابطه و ازدواج کنجکاوی می‌کند و روی مرز سنتی بودن و امروزی بودن، روستایی بودن و شهری بودن، منطقی بودن و احساسی بودن، مجرد بودن و متأهل بودن، دختر بودن و زن بودن، و در آخر زنده بودن یا مردن، می‌لغزد.
زن بودن در محیط کاری مردانه، در قرن نوزدهم انگلستان، کاری‌ست که بت‌شبا در بیست سالگی انجام می‌دهد. نگاه هاردی به زن از جایی حائز اهمیت می‌شود که، آن را با روحیه‌ی مردانه می‌آمیزد و نه‌تنها برای ساده کردن کاراکتر بت‌شبا اقدامی نمی‌کند، بلکه روی پیچیدگی روح زن و تنیدگی ویژگی‌های زنانه و مردانه تاکید می‌کند. اما بت‌شبا به‌تنهایی نماینده‌ی زنان نیست و گابریل هم نماینده‌ی مردان نیست. در کنار هر دوی این کاراکترها، دو کاراکتر دیگر با تناقضاتی لمس‌شدنی مشاهده می‌شوند. کنار بت‌شبا، کاراکترهای لیدی و فنی را داریم، و کنار گابریل، بولدوود و تروی را.

بت‌شبا علاقه‌ای به «لیدی» یا «فنی» بودن ندارد، او دوست دارد شبیه به گابریل باشد. مانند او فکر کند، مانند او رنج را تاب بیاورد، و مانند او دعا کند. و گابریل؟ او از چیزی که هست راضی‌ست. حتی تروی هم جایی از «خود بودن» بیزار می‌شود و به دنبال تغییر «خود» می‌رود، اما آیا این «خود» تغییرپذیر است؟ آیا «از خودبیگانگی» بولدوود او را به جنون نمی‌کشاند؟
اگر پشت همه‌ی این‌ها عشق یک زن نهفته باشد، پس این عشق را نمی‌توان سرزنش کرد که در هرکس نتیجه‌ای متغیر را آشکار می‌کند. این ضعف و قوت روح است که هاردی به کمک آن توانایی کاراکترهایش در رویارویی با عشق را می‌سنجد.
اما در برخورد با ازدواج، هاردی نویسنده‌ای به‌مراتب سخت‌گیرتر است. ازدواج در «به دور از مردم شوریده» تجلی مادیات و مالکیت، تجلی امید و انتظار، و در نهایت تجلی پایداری و عشقی «به نیرومندی مرگ» است. این‌ها جنبه‌هایی‌ست که ازدواج «می‌تواند» باشد، اما لزوماً همه‌ی جنبه‌ها به خوشبختی نمی‌انجامند.

تصور کردن هاردی بدون نقاشی‌های واقع‌گرایانه و پرجزئیات از مناظر و رنگ‌هایی در هم تنیده، تقریبا غیرممکن است، همان‌طور که جدا کردن نثرش از شعر کاری‌ست به‌واقع سخت. علاقه‌ی او به نقاشی و شعر را می‌توان در ارجاعاتی دید که به دیگر آثار ادبی و نقاشی‌هایی مرتبط با آن‌چه در خیالش می‌گذرند، می‌کند. شاعرانی چون شلی، اسکات، کیتس، براونینگ، شکسپیر و نقاشانی چون رامبرانت، ترنر و پوسن، در شکل گرفتن این رمان فوق‌العاده نقش داشته‌اند.
جشن کریسمسی که در خانه‌ی بولدوود برپا می‌شود، یکی از فراموش‌نشدنی تصاویری‌ست که از یک رمان در خیالم شکل گرفته‌است. می‌دانم که در آن لحظات، هر کلمه‌ای که می‌خواندم، به تصویری بدل می‌شد، و تجربه‌ام را از خواندن، به دیدن تبدیل می‌کرد.

اگر هر کتاب را به یک جهان هستی تشبیه کنیم، هاردی خدایی‌ست که در قالب طبیعت با انسان‌ها رفتار می‌کند. گل‌هایی که تروی روی قبر دلداده‌اش چیده است را با خشم می‌راند، و با آواز گنجشکان و نسیم خنکش، بت‌شبا را پس از بدترین شب زندگی‌اش آرام می‌کند. هاردی در هیچ چیز زیاده‌روی نمی‌کند. طنزی که هر از گاهی میان خطوط دلبرانه آشکار می‌شود، کم است اما قوی، و فشار غمی که هرچندوقت بر کاراکترها و خواننده وارد می‌شود، زیاد است اما به درازا نمی‌کشد. تعادلی که در نتیجه ایجاد می‌شود، به خواننده‌ اجازه‌ی نفس کشیدن می‌دهد. شبی که بت‌شبا از رنجی که می‌کشد، به زنی بزرگ‌تر از سن و سال خود بدل می‌شود، شبی سرنوشت‌ساز که بت‌شبا را وادار به انجام کارهایی می‌کند که تصورش را نمی‌کرد، شبی که از خانه‌ی خودش فرار می‌کند و به طبیعت پناه می‌برد، بله، این شب صبح می‌شود و خواننده هم‌راه با بت‌شبا، کمی آرام می‌گیرد.

پایان رمان را به‌سختی می‌توان «خوش» انگاشت، چرا که وقایع ناگوار زیادی موجب شکل گرفتن این خوشی شده‌اند. مانند این است که تولد کودکی را جشن بگیریم که چندین ماه قبل مادرش را به خاک سپرده‌ایم. ترکیبی‌ست از خوشی و غم؛ داستان هر روز ما.
دستِ آخر، عشق، نیرویی‌ست که می‌تواند انسان را از فقدان آن بیچاره کند، از داشتن‌اش به جنب و جوش بیندازد، و از نرسیدن‌اش به جنون بکشاند؛ حال آن‌که انسان با انسان متفاوت است و این را هاردی با کاراکترهای معمولی‌ای که در زندگی واقعی جاذبه‌ای ندارند اما در قالب رمان باشکوه و قهرمانانه جلوه می‌کنند، به خواننده می‌فهماند.
        

35

          در ابتدای امر میل به این دارم که، مختصری از نویسنده‌ی توانمندِ این کتاب بنویسم. آن روزها که در سایت "نشرِ نو"، مشغول نگاه کردن به کتاب‌ها بودم و چشمم به کتابِ تازه منتشر شده افتاد؛ از همان روز، هم در دفتر یادداشت کردم و هم پسِ ذهنم داشتم که در اولین فرصت، پولی به جیب اگر بود؛ تهیه‌اش کنم. روزها گذشت و ۸ فروردین ۱۴۰۳ شد. پول داشتم، طرح خرید اعتباری اسنپ هم بود. صورتکِ زیر چهره‌ام تماماً ذوق بود و شعف. روز به نیمه رسیده بود که کتاب‌ها سفارش داده شده بود و می‌بایست صبر میکردم تا ۲۲ فروردین که ارسال شوند. گزافه گویی شد، قصد داشتم که بگویم در تمامِ این مدت حتی نگاهی هم به اسمِ نویسنده نیانداخته بودم و انتخاب کتاب تمام و کمال به عهده حس ششمم بود؛ نمی‌دانم چطور ولی رنگ و بوی کتابِ به درد بخور را می‌داند و من هم اعتماد کامل به او دارم.
همانطور که نمی‌دانستم کتاب از کیست، از قضا این را هم نمی‌دانستم که نویسنده زن است یا مرد. و زمانی که کتاب به دست بودم در دل، درودی بر این نویسنده که گمان می‌کردم زن باشد می‌فرستادم.
"تامس هاردی" به شدت جزء نگر است. به طرز دیوانه‌واری به همه چیز احاطه دارد و یا به قولِ "ویرجینیا وولف" بعضی نویسنده‌ها از همه چیز آگاهند. و من میمیرم برای این آدم‌های (مردها) جزء نگر و اهمیت دهنده‌ به جزئیات. 
"تامس هاردی" و هنرش هر دو مرهون خانواده‌ی او، موقعیت شغلی و اجتماعی خانواده‌اش هستند، هاردی در خانواده‌ای زندگی کرد که تماماً با هنر سروکار داشتند و همین برای، دیدِ وسیع و ماهر او کافی است.
از میان ادبیات کلاسیک جهان، ادبیاتِ انگلستان و از میان نویسندگانِ انگلستان، قلمِ هاردی، چیزی در خود داشت که حتی  ثانیه‌ای نخواستم که ای کاش زودتر تمام شود کتاب. مجذوبِ کتاب و شخصیت‌های کتاب بودم و در کنارِ آن‌ها.
از دستِ بت‌شبا حرص خوردم، از گابریل به دلیل سکوتش عصبانی بودم و با بولدوود همزاد پنداری کردم و چنان بود که می‌خواستم و می‌گفتم کاش، قصه به دستانِ من رقم می‌خورد.
در اکتبر با گابریل به پرچین تکیه زدیم و به آسمان نگاه کردیم و وضع ساعت را مشخص کردیم. و همه‌ی اینها به لطفِ قلمِ گرمِ "تامس هاردی" بود.
نکته‌ی دیگری که در ادبیاتِ جهان همه‌گیر و مرسوم است، نوشتن درباره‌ی روابطی در قالب زناشویی، امّا اغلب برای کسانی است که پیوندی با هم نداشتند و نویسنده انگار که به قصد چنین نوشته باشد. امّا هاردی با اعتقادی راسخ به مذهب خود از چنین امری اجتناب کرده بود و قوت‌غالب کتابِ او فنِ نویسندگی اوست.
علی‌ایحال حسرت می‌خورم که کتابی به نهایت زیبایی "به دور از مردم شوریده" ای دیگر نیست که بخوانم و از صمیم قلبم آرزو دارم که در ادبیاتِ کلاسیک و درامِ جهان کتابی به زیبایی و لطافتِ این کتاب پیدا شود و من بخوانمش و برای ساعاتی در او و با او زندگی کنم.
        

4

مریم

مریم

1403/11/12

          داستان این کتاب برای بعضی‌ها داستان گبریل اوکه و برای بعضی‌ها داستان بت‌شبا(پسر و دختر اصلی داستان). در حالی که داستان‌های عاشقانه‌ی کلاسیک معمولا قراره برای ما داستان هر دوی این انسان‌ها باشه. اما تامس هاردی در شخصیت‌پردازی و روند داستان عشق رو جزئی از زندگی می‌کنه و شخصيت‌هاش رو در مبارزات اصلی زندگی قرار می‌ده. شخصیت خیره‌سر و بی‌پروایی در مواجهه با عشق و شخصیت وفادار به یگانه عشق زمینیش رو کنار هم قرار می‌ده و حالا امتحان‌های بزرگ و رنج‌های عظیم زندگی رو بر سرشون فرود میاره. حالا ما اینجا مثل دهقانان وسکس به نظاره می‌شینیم این مبارزات شخصی رو. تامس هاردی این رو می‌دونه که عشق تنها مبارزه‌ی زندگی نیست و گاهی حتی بزرگترینش هم نیست. ما رو در مواجهه با عشق بین شخصیت‌های خلق‌شده‌ش به سرنوشت شخصی اون‌ها علاقمند می‌کنه. اینکه زیبایی و وفاداری این دو نفر در پس مبارزات زندگی به کجا خواهند رسید.
ویرجینیا وولف درباره‌ی رمان‌های تامس هاردی گفته "هنگامی که خود را به طور کامل تسلیم آن‌ها می‌کنیم، هنگامی که تاثیر کلی آن‌ها را بر خودمان ارزیابی می‌کنیم، نتیجه مؤثر و رضایت‌بخش است. از یوغ و تنگ‌نظری تحمیلی زندگی رها شده‌ایم. تخیل‌مان گسترش و تعالی یافته است؛ شوخ‌طبعی‌مان ارضاء شده است. زیبایی زمین را تا ته نوشیده‌ایم. همچنين به مامن روحی اندوهناک و فکور رانده شده‌ایم که حتی در غمناک‌ترین حالتش با نهایت صداقت رفتار کرد و، حتی زمانی که بیشترین وسوسه‌ی خشم را داشت، هرگز شفقت عمیق نسبت به آلام مردان و زنان را فرو نگذاشت. بنابراین آنچه هاردی به ما داده است رونوشت صرف زندگی در زمان و مکانی معین نیست. بینشی است درباره‌ی جهان و سرنوشت انسان بدان‌گونه که خود را بر تخیلی توانمند آشکار ساختند، بر نبوغی ژرف و شاعرانه، بر روحی رئوف و انسانی. "
        

3