یادداشت پریسا

پریسا

پریسا

15 ساعت پیش

        راستش وقتی شروع کردم به دور از مردم شوریده رو خوندن، فکر نمی‌کردم انقدر باهاش حال کنم. داستانش یه جوریه که انگار بردنت وسط طبیعت، توی دنیایی که زندگی هنوز ساده‌تره، ولی احساسات آدم‌ها هزار برابر پیچیده‌تر.

بثشیبا، شخصیت اصلی داستان، خیلی برام جالب بود. یه زنی که قشنگ می‌دونه چی می‌خواد، ولی خب اشتباه هم زیاد می‌کنه. اصلاً همین اشتباهاتش باعث شد واقعی‌تر به نظرم بیاد. نه فرشته بود، نه یه آدم وحشتناک، فقط یه آدمِ معمولی با کلی احساس و لجاجت.

گابریل اوک هم که واقعاً دل آدمو می‌برد. یه جور آرامش توی رفتارش بود که حس می‌کردی میشه بهش تکیه کرد. توی همه‌ی بالا پایین‌های داستان، یه جور ستون بود برای بثشیبا، حتی وقتی خودش نمی‌فهمید چقدر بهش احتیاج داره.

در کل، خوندن این کتاب برام مثل نشستن کنار یه بخاری تو یه کلبه‌ی روستایی بود، توی یه عصر بارونی. هم حس خوبی داشت، هم یه جور غمِ قشنگ ته دل آدم می‌موند. خلاصه که به دل من نشست.

      
71

8

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.