معرفی کتاب Essays in love اثر آلن دوباتن

Essays in love

Essays in love

3.7
159 نفر |
40 یادداشت

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

21

خوانده‌ام

336

خواهم خواند

162

شابک
9786222650407
تعداد صفحات
170
تاریخ انتشار
1399/11/27

توضیحات

این توضیحات مربوط به نسخۀ دیگری از این کتاب است.

        الیاس کانتی می گوید :«دیدن ورای آدم ها آسان است ، ولی ما را به جایی نمی رساند.» به عبارت دیگر چه آسان و چه بی فایده در افراد عیب می یابیم . آیا وقتی عاشق می شویم بعضا به این دلیل نیست که ، حتی به بهای کوری خودمان در این فرآیند و آن لحظه خواسته ایم دیدن ورای آدم ها را نفی کنیم؟ اگر بدبینی و عشق دو گزینه متقابل باشند آیا عاشق شدن ما به این دلیل نیست که می خواهیم از موضع ضعف بدبینی نجات یابیم ؟ آیا در هر «عشق در نگاه اول » نوعی گزافه پردازی نسبت به خصوصیات معشوق وجود ندارد؟ نوعی گزافه پردازی که ما را از منفی نگری معمول مان منفک می کند و تمرکز و نیرویمان را معطوف کسی می کند که چنان باورش داریم که هرگز حتی خود را چنین باور نداشته ایم.
      

بریدۀ کتاب‌های مرتبط به Essays in love

نمایش همه

دوره‌های مطالعاتی مرتبط

یادداشت‌ها

Achii

Achii

1403/12/29

این یادداشت مربوط به نسخۀ دیگری از این کتاب است.

          وای که چه قدر ترجمه رو دوست داشتم . با یه نسخه دیگه ترجمه رو که مقایسه می کردم متوجه شدم انگار ترجمه گلی امامی دریچه هست به ورای آنچه در ذهن وجود داره . کلمات غنی از احساسات بودن و این حس به آدم دست می داد که انگار باید تک تک جملات رو به آغوش کشید و به خاطر سپرد . شاید کسی که این کتاب رو صرفا به دلیل مسائل روانشناسی بخونه از این ترجمه خوشش نیاد چون متن گهگاه جملات قصاری داره که تو نسخه های دیگه قابل فهم تر با کلمات روان تری ترجمه شده ولی اگه از پیچیدگی در عین با سلیقگی مترجم خوشتون میاد من این نسخه رو پیشنهاد می کنم .
درباره کتاب باید گفت که عشق پلی است میان شاید دوقلب که از استحکام آن بی اطلاعیم و ما دلهره این نآاگاهی رو به جان می خریم و به روی پل قدم می گذاریم . پذیرش برخی مسائلی که برام گنگ بود بعد خوندن این کتاب راحت تر شده. انگار  دید منطقی تر و واقع گرایانه تری به مقوله عشق رو به خواننده هدیه می ده و من با کمال میل این هدیه رو می پذیرم و سراغ کتابای بعدی آلن دوباتن یا ترجمه های گلی امامی می رم . 
نکته منفی ای که وجود داشت نویسنده با بیان جزئیات رابطه اش سعی می کن درس هایی رو به ما بده که البته می تونست با توصیفات کمتر و نپرداختن بیش از حد به جزئیات هم اینکار رو انجام بده .
        

1

این یادداشت مربوط به نسخۀ دیگری از این کتاب است.

          کتاب داستانِ یک عشق را با تمام لحظاتش از ابتدا تا انتها زیر ذره‌بینی موشکافانه و واقع‌بینانه‌‌ گرفته است، شبیه آدمی که مدام دورتر از ماجرا می‌ایستد و مشاهدات و تفکراتش را می‌نویسد.
این لحظات اگر چه در مصداق بین آدم‌ها متفاوت است، اما در کلیت‌ها فصل‌هایی مشترک میان آدم‌هاست. پس به گمانم کسی دست خالی این کتاب را ترک نمی‌کند.

تعجب من از این بود که آلن‌دوباتن این کتاب را در سن بیست‌وچهار سالگی‌اش نوشته است! چون به نظر می‌رسید این کتاب چکیده‌ایی از مطالعات گسترده‌ی نویسنده، در روانشناسی، سیاست و جامعه‌شناسی و فلسفه باشد که در موضوع عشق و با زبان داستان گردِ هم آمده است‌.

تمام کتاب خواندنی‌ بود، آن هم نه برای یک بار، برخلاف کتاب‌هایی که یک بار خواندنشان هم زیاد است، این کتاب را دوست دارم در فواصل زمانی مختلف بارها و بارها بخوانم و هر بار از تماشای وقایع از پشت شیشه‌ی ذره‌بینِ آلن‌دوباتنی لذت ببرم‌.

اردیبهشت ۱۴۰۲
        

19

این یادداشت مربوط به نسخۀ دیگری از این کتاب است.

        خب !
این کتاب رو همین الان تموم کردم و گفتم چه بهتر که نظرم رو هم همین الان بنویسم.
اول از همه بگم که ترجمه ی این کتاب خیلی تو ذوقم زد و خیلی جاها باعث میشد احساسات نویسنده خوب منتقل نشن و آدم نتونه خیلی پای خوندنش بشینه:)) ، اما بالاخره آدم باید دایره لغاتش رو گسترش بده و چه بهتر که درجا نزنه ، ولی چون کتاب خودش مفاهیم فلسفی بعضا عمیقی داشت ترجیح میدادم با نثر روون تری بخونمش.

 کتاب در مورد آغاز یک رابطه عاشقانه تا به پایان رسیدنش و دوباره عاشق شدنه!
در تمام مراحل شروع عشق و میانه ی اون و حتی بحث های دو طرف تحلیل های فلسفی و جالبی میشه که به قول دوستان باعث برانگیختن حس هم ذات پنداری درونم شد:)) ، اینکه در لحظه زندگی نمیکنیم و تحلیلش و مشکلاتی که برامون به بار میاره، خیلی در ذهنم موند و قشنگ ترین بخش کتاب بود به نظرم.

خوندن قسمت هایی که شخص میخواست خودکشی کنه شاید برای منی که از دور به ماجرا نگاه میکنم مقداری بی معنی بود ، اما وقتی جای چیزی که از دست داده(عشق) چیزهایی که خودم از دست دادم رو گذاشتم احساساتش و حس تهی بودن و از دست رفتن انگیزه ش رو درک کردم و در انتها اینکه به اون سختی ها غلبه کرد ، از جاش پاشد و این نکته که گفته بود "فکر او رنجی را که زمانی دچارش می شدم از دست داده بود" و تشبیه روح و قلب به شتر و غم ها به باری که روی اون قرار میگیره برام خیلی جالب بود:)

در کل اگه ترجمه ی روان تری داشت قطعا امتیاز بالاتری میدادم بهش ولی پیشنهادش میکنم که یک بار خونده بشه^-^چون مفاهیم داخلش ارزششو داشت:))
      

با نمایش یادداشت داستان این کتاب فاش می‌شود.

3

Sunrise

Sunrise

1404/3/20

این یادداشت مربوط به نسخۀ دیگری از این کتاب است.

10

نرگس

نرگس

1402/8/6

این یادداشت مربوط به نسخۀ دیگری از این کتاب است.

          قلم جادویی آلن دو‌باتن رو دوست داشتم😍
کتاب با توضیحِ سیرِ عاشق شدن راوی شروع میشه و به فراز و فرود‌های رابطه‌ها میپردازه..

طرز روایت داستان فوق‌العاده جذاب بود برام..
خیلی خودمونی و ملموس راز و رمز‌های یک رابطه، دعوا‌ها، رفتار‌ها، تصمیمات و اتفاقات غیرمنتظره، شور و اشتیاق ناگهانی، دلسردی‌های کوچک غیرقابل چشم‌پوشی و... (اتفاقاتی که تو هر رابطه‌ای ممکنه بیفته) رو توصیف و سپس با نکات فلسفی تشریح‌شون میکنه؛ که در نوعِ خودش بی‌نظیره..
همچنین نشون‌ میده که در یک رابطه‌ی عاشقانه؛ مثل بقیه‌ی زندگی، اشتیاق و نوعِ نگاه به مسئله میتونه چه تأثیر زیادی روی برداشت و روشِ حل مسئله‌ داشته باشه..(احساسات نقش مهمی در اتفاقات دارند)

فکر میکنم چه درگیر عشق و عاشقی شده باشید چه نشده باشید، خوندن این کتاب خالی از لطف نباشه براتون.. 

متوجه شدم ترجمه‌ی خانوم گلی امامی مشکلات زیادی داره..
پس کتاب رو با ترجمه‌ی آقای محمدرضا اخلاقی‌منش تهیه کردم؛ و راضی بودم. (هرچند که اصل کتاب یا ترجمه‌ی گلی امامی رو نخوندم که بتونم مقایسه کنم؛ چه از نظر سانسور چه از نظر کیفیت ترجمه)
        

27

این یادداشت مربوط به نسخۀ دیگری از این کتاب است.

          [خب به دلیل مشغله نتونستم یادداشتی راجع به کتاب #جستارهایی_در_باب_عشق بنویسم، بنا دارم هر کتابی رو که تموم کردم، یادداشتی مختصر و کوتاه در موردش بنویسم تا بهتر بتونین راجع به خوندنش تصمیم بگیرید.
جستارها کتابی بود از آلن دوباتن، من قبل از این کتاب، کتاب سیر عشق رو از این نویسنده خوندم، و اونقدری خوشم اومده بود و تحت تاثیرش قرار گرفته بودم که دوست داشتم تمامی کتاب‌های آقای دوباتن رو بخونم. با همین دید هم جستارها رو شروع کردم و خب سیر کتاب اونجوری که توقعی داشتم -برعکس سیر عشق- برام پرکشش و جذاب نبود. پس بهتون پیشنهاد میکنم یا اول این رو بخونین بعد سیر عشق رو یا هم کلا اینو نخونین، یک راست برید سراغ اون یکی.
اما جدای از مقام قیاس بین این دو اثر، در کل کتاب بدی نبود. موضوع راجع به یک خانم و آقا بود که با هم آشنا شدن و قصد ازدواج داشتن و مشکلاتی که در طول رابطه براشون پیش اومد. نویسنده در این کتاب روایت داستانی رو با فلسفه ترکیب کرده بود و همین کمی کتاب رو سنگین کرده بود و از جذابیتش کم. پایانش هم جالب و غیرقابل پیش‌بینی بود.]
        

0

این یادداشت مربوط به نسخۀ دیگری از این کتاب است.

          دسته‌بندی‌کردن «جستارهایی در باب عشق» ذیل عنوان‌های معمول، آسان نیست. آلن دوباتن در این کتاب نه رمان‌نویس است، نه پژوهشگر علمی. او را صرفاً در نقش فیلسوف، انسان‌شناس یا روان‌شناس هم نباید پنداشت. می‌توان گفت دوباتن سعی در بررسی چندجانبه‌ی مسئله‌ی عشق، از خلال داستان فرازونشیب‌های رابطه‌ی دو نفر دارد. قراردادن روایات در کنار گفتارهای پژوهشی و واکاوی آن‌ها، بسیار استادانه انجام شده است. به نظر من، آلن دوباتن از معدود افرادی است که زاویه‌ی نگاه متفاوتی به مسئله‌ی عشق دارد. دیدگاه‌هایی این چنینی به خوبی نشان می‌دهند که عشق مفهومی محدود به داستان و فیلم‌های عاشقانه نیست، بلکه می‌تواند موضوع مهمی برای پژوهش باشد. همه‌ی این‌ها باعث می‌شوند که مطالعه‌ی «جستارهایی در باب عشق» را به هر کسی که در هر زمانی، به نوعی درگیر مسئله‌ی عشق بوده، توصیه کنم. البته لازم به ذکر است که به دلیل روان‌نبودن ترجمه و مشکلات ویراستاری بسیار، خواندن کتاب به زبان اصلی ترجیح دارد. 
پ.ن: مطالعه‌ی این کتاب به همراه یکی از دوستانم و شرکت در جلسه‌ی باشگاه کتاب‌خوانی سفیر با حضور مسعود عارف نظری (روان‌شناس) و گلی امامی، لذت این مطالعه را برایم دوچندان کرد. :‌)

حسی که برای کلوئه داشتم تا چه حد تحت تأثیر این قبیل تصنیف‌ها قرار داشت؟ آیا احساس عشق من نتیجه‌ی زندگی در عصر فرهنگیِ خاصی نبود؟ آیا این جامعه و نه نیازی اصیل، نبود که سبب می‌شد، نسبت به دلدادگیِ احساساتی‌ام مغرور باشم؟ آیا در فرهنگ‌ها و اعصار دیگر، نمی‌آموختم که به احساساتم نسبت به کلوئه بی‌توجه باشم، همان‌گونه که اکنون آموخته بودم به نیاز معمول جوراب پوشیدن (کمابیش) توجه نکنم و یا در پاسخ به توهین، طرف را به دوئل دعوت نکنم؟
از جمله کلمات قصار لا روشفوکو است که گفته: «برخی افراد، اگر درباره‌ی عشق نشنیده بودند، هرگز عاشق نمی‌شدند»، و مگر تاریخ حرف او را ثابت نمی‌کند؟ قرار بود کلوئه را به یک رستوران چینی در کَمدِن ببرم، اما با توجه اندکی که بنا به سنت در فرهنگ چین به عشق می‌شود، اعلام دلدادگی در مکانی دیگر برازنده‌تر به‌نظر می‌رسید تا در یک رستوران چینی. بنا به قول ال.ک.هسو (مردم‌شناس-روانشناس چینی) آنجا که جوامع فرهنگی غرب «فردمدار» هستند و تأکید بسیار بر احساسات می‌گذارند، فرهنگ چین «موقعیت‌مدار» است و بیشتر بر گروه‌ها متمرکز است تا زوج‌ها و روابط عاطفی‌شان. عشق هرگز یک فرض مسلم نیست، بلکه بر اقتضای شرایط جوامع گوناگون ساخته و معنی می‌شود. حداقل در یک جامعه، در قبیله‌ی مانوهای گینه‌ی نو، برای عشق حتی واژه‌ای هم وجود ندارد. در فرهنگ‌های دیگر، عشق وجود دارد، ولی شکل‌های خاصی پیدا می‌کند. در اشعار شاعرانه‌ی مصر باستان به حس شرم، گناه، و تردید، هیچ توجهی نمی‌شود. یونانی‌ها همجنس‌خواهی را ندیده می‌گرفتند، مسیحیان بدن را طرد می‌کردند، تروبادورها عشق را شوری نافرجام می‌دانستند، رومانتیک‌ها عشق را به مذهبی تبدیل کردند و اس.ام. گرینفیلد که ظاهراً چندان زندگی زناشویی موفقی نداشته، طی مقاله‌ای در فصلنامه‌ی جامعه‌شناسی، که من تصادفاً در مطب دندانپزشکم به آن برخوردم (نمی‌دانم برای چه آنجا بود)، نوشته بود امروزه سرمایه‌داری مدرن است که عشق را زنده نگاه داشته تا (بدان وسیله):
«... افراد را -وقتی که هیچ‌چیز دیگری به آنها هدف نمی‌دهد- هدفمند کند تا موقعیتِ شوهر-پدر و همسر-مادر را اشغال کند و (وادارشان کند) هسته‌ی خانواده‌ای را تشکیل بدهند که نه‌تنها برای تولیدمثل و روابط اجتماعی ضروری است، بلکه در کل برای حفظ نظم موجود توزیع و مصرف اجناس و خدمات، که روند جامعه را به‌شکل فعال نگاه می‌دارد، نیز حیاتی است، و بدین وسیله کل آن را به‌عنوان چرخه‌ای متحرک حفظ می‌کند.»
        

0

Zahra Heidari

Zahra Heidari

1403/9/13

این یادداشت مربوط به نسخۀ دیگری از این کتاب است.

0