سلام.
کتاب از لحاظ روایت و فرایند داستان نویسی، به شدت پخته و حرفه ای بود (کاملاااا بر خلاف کتاب غرور و تعصب) اما انگار، هرچی راوی و نویسنده در روایتگری موفق تر میشه، محتوای کتابش نازل تر میشه.
ما در غرور و تعصب، شاهد عشق های عمیق تر، معانی بیشتر و انتقاد بیشتری بودیم.
ما در غرور و تعصب، با یک دختر متمایز روبه رو بودیم که برخلاف بقیه، کتاب میخواند، باهوش و منطقی بود جوری که پدرش به او مباهات میکرد. طرف مقابل هم، ترکیبی از این موارد، به علاوه ی اشرافیت و غرور، پنهان کاری های متواضعانه و خود برتر بینی بورژوایی بود، که در انتهای داستان، با کنار گذاشتن این غرور، دو نفر پیش داوری هایشان را کنار گذاشتند و سو ظن ها برطرف شد.
اما در اِما، ما با نمونه ای از خواهران بینگلی در غرور و تعصب مواجه هستیم.
حسود، فضول، بی ادب، زیبا و فریبنده و البته، خود بیشپندار!
و در مقابل که؟ همان شخصیت آقای دارسی، با سن و سال بیشتر و منطق بیشتر.
اینبار غرور از طرف چه کسی بیشتر بود؟ از طرف اِما. که باز با کنار گذاشتن این غرور، توانست حقیقت را ببیند.
اما این رمان، بر خلاف غرور و تعصب، فاقد معنا، تعالی و رشد بود.
در غرور و تعصب، الیزابت بزرگ تر میشود و متواضع تر میگردد و روحش گسترش میابد. از بچگی و قضاوت کورکورانه در می آید و به رشد میرسد تا بتواند حقیقت را ببیند و اشتباهات را بپذیرد.
اما در اینجا، روند رشدی دیده نمیشود. واقعا همه چیز درهم و برهم و اتفاقی است و به نظرم در آخر، اما چیزی را دریافت میکند که لایقش نیست.
زیاد خواندنی نیست.
اما به عنوان یک کتاب که فنون داستان نویسی و ترکیب وقایع را به نمایش بگذارد، بد نیست.