این کتاب را ممنوع کنید

این کتاب را ممنوع کنید

این کتاب را ممنوع کنید

آلن گرتز و 2 نفر دیگر
4.3
90 نفر |
41 یادداشت

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

5

خوانده‌ام

194

خواهم خواند

78

شابک
9786004622295
تعداد صفحات
206
تاریخ انتشار
1399/4/31

توضیحات

        کتاب مورد علاقه­ ی امی­­ آن، ممنوع شده!قهرمان سربه ­زیر و کتابخوان قصه ­ی ما، هرچه توی کتابخانه دنبال کتاب مورد علاقه­ اش می­گردد، آن را پیدا نمی­کند. کتابدار مهربان مدرسه می­گوید این کتاب را از قفسه ­ها جمع کرده­ اند چون مادر یکی از دانش ­آموزها آن را برای مطالعه ­ی بچه ها مناسب نمی­بیند.خبر جمع­ آوری کتاب­ها، مثل بمب توی مدرسه صدا کرده! همیشه همه­ جای دنیا، آدم هایی هستند که خیال می­کنند می­توانند به جای دیگران فکر کنند و تصمیم بگیرند!حالا همه ی بچه های مدرسه،  لیستی از کتاب­های ممنوع شده تهیه کرده­ اند و برای خودشان یک کتابخانه ­ی مخفی ترتیب داده اند. کتاب ها یکی ­یکی، بین بچه­ ها می­چرخد و همه را به خواندن تشویق می­کند؛ حتی کسانی که قبلاً به خواندن این کتاب­ها علاقه ­ای نداشته اند. تا این که یک دفعه همه چیز تغییر می کند.
      

بریدۀ کتاب‌های مرتبط به این کتاب را ممنوع کنید

نمایش همه

لیست‌های مرتبط به این کتاب را ممنوع کنید

نمایش همه

پست‌های مرتبط به این کتاب را ممنوع کنید

یادداشت‌ها

          یک رمان آمریکایی از نشر پرتقال.
فکر کنم  این جمله ام تکراری شده  که اول رمان‌های نوجوان آمریکایی بگویم جذاب بود .ولی باز هم ناچارم بگویم که همان الگوی همیشگی را داشت.
شخصیت  با یک مشکل درونی به اضافه‌‌ی مشکل بیرونی نتیجه می دهد حرکت او تا اصلاح شرایط و کنش گری مطلوب و پر امید.

 نکته‌ی جالب این کتاب، گردش داستان حول محور کتاب خوانی نوجوانان در مدرسه است.اسامی داستانها و کتاب‌ها واقعی هستند و نویسنده از کتاب برای ترویج کتاب استفاده کرده است.
یک جوری به این کتاب‌ها هویت داده و از آنها تعریف می کند  که خواننده یک سرچ می کند تا ببیند اگر ترجمه شده در لیست خواندنی هایش بگذارد.
کتاب نکته منفی نداشت.انصافا پاکیزه و تمیز و خواندنی.
از سن ۹ سال به بالا ،بدون نگرانی  می توانید توصیه کنید.
اما....
آیا مضمون داستان و نقطه نظر نویسنده حول محور کتابخوانی درست است یا نه؟
در بعضی موارد بله و در بعضی موارد خیر. 
نویسنده معتقد است بچه ها با اجازه‌ی والدین هر کتابی را می توانند بخوانند و رد کردن کتاب به دلیل موارد تربیتی و فرهنگی و ...درست نیست.یک جور آزادی انتخاب مدل آمریکایی. 
ولی این حرف کاملا درست نیست .شروطی دارد..سن مخاطب و  میزان آگاهی  و تسلط والدین به محتوای کتاب‌ها در این مسئله تاثیر گذار است.
نمی شود به کل زیر همه چیز زد و گفت فقط پدر و مادر!
مروجین کتاب  سلیقه ای عمل نمی کنند و بسته به مخاطب کتاب معرفی می کنند یا منع می کنند...اگر بخواهم ادامه دهم یادداشت کتابم تبدیل به مقاله می شود.فقط خواستم بگویم نظر نویسنده را کاملا تایید نمی کنم.

ولی کتاب، خیلی خوبی است و قابل توصیه.  ارزش خریدن برای بچه ها را دارد.
        

11

        دختری که توی ذهنش با آدم ها حرف میزنه. این اسم جالبی برای آدم های مثل ایمی آنه. زندگی ایمی آن برام جالب بود. توی خونه انقدر  کم توقع بود و همه کار می کرد که پدر مادرش یادشون رفته بود اونم حقی داره. فرارش از خونه صحنه ی خوبی بود و خوب شد  که کامل فرار نکرد. افشا گریش علیه اون زنه عالی بود. ۵ بار!!! خانمه ۵ بار این طبیعیه رو خونده!!! واقعا که! این کتاب فوق العاده بود عالیییییی اینکه بدونیم کسی نمیتونه مارو از خوندن کتابی منع کنه مگر پدر و مادرمون
در آخر خواهر های ایمی آن خیلی خیلی رو مخ بودن.
انجمن کتاب خونه ی مخفی شون عالی بود ایمی آن کم حرفه اما شجاعه. وقتی مدیرشون کتابخونه رو پیدا کرد گریه کردم. این کتاب عالیه عالی حتما بخونید!!!!!!!!!
*این یادداشت توسط خواهر14 ساله نوشته شده است*
      

با نمایش یادداشت داستان این کتاب فاش می‌شود.

5

          اول از همه بگویم من از آن‌هایی نیستم که می‌گویند همه‌ی کتاب‌ها ارزشمندند و خواندن هر کتابی باعث می‌شود آدم بهتری شویم. نمی شود. و همه‌ی افراد کتاب‌خوان هم لزوما آدم‌های خوبی نیستند. و قطعا موافقم که هر کتابی نباید در دسترس بچه‌ها باشد. حالا سر این که این انتخاب باید چطور باشد و کی ماهی گیری یاد دهیم، حرف زیاد است.
ولی بیشترین چیزی که راجع به این کتاب دوست داشتم، ممنوع و آزاد شدن کتاب‌ها نبود. البته که همیشه برایم دوست داشتنی است که چطور در داستان‌ها غریبه‌ترین افراد با کتاب، بالاخره یک کتابی پیدا می‌کنند که مناسب‌شان است و دیگر بعد از آن کتاب‌خوان می‌شوند.
کلی هم هوس کردم که یک روزی کتابدار یک مدرسه شوم.

بیشترین چیزی که در این کتاب را ممنوع کنید دوست داشتم این بود که یک سری بچه‌های دبستانی اهمیت دادند و ایستادند. وقتی یک چیزی غلطی می‌بینیم خیلی هم سخت نیست که بی‌خیالش شویم و کنار بیاییم و بعد از مدتی هم فراموش کنیم ولی این که بچه‌ها از همان سن کم یاد بگیرند باید سر چیزی که فکر می‌کنیم درست است بایستیم، فوق العاده است.

بعضی وقت‌ها باید از چیزی که می‌خوای دفاع کنی.
یا چیزی که درسته.

پی نوشت: برایم جالب بود که نویسنده‌ی این چنین کتابی مرد است. مخصوصا این که راوی داستان دختری ۹ ساله بود. البته شاید برای همین این قدر گریه می‌کرد:) و یک قسمت‌های داستان، مثلا سیر رشد کردن ایمی آن، می‌توانست هنرمندانه‌تر باشد به نظرم.
        

3