زینب حائری

زینب حائری

@zeynabhaeri

78 دنبال شده

72 دنبال کننده

            13 ساله(الان 15)
دوستدار بافتنی،طبیعت،کتاب و طراحی
سازنده کلمات عجیب و بعضاً جالب
معمولاً خسته
          
پیشنهاد کاربر برای شما

یادداشت‌ها

نمایش همه
        خطر!ممکن است با این یادداشت داستان مقداری اسپویل شود!
شاید با خودتان بگویید این چه امتیازیست؟چرا انقدر کم؟!
باید بگویم که از نظر من برایش زیاد هم هست!البته قصد توهین ندارم و فقط می خواهم نظرم را بگویم.بگذارید از اولین امتیاز کم شده شروع کنم.این کتاب پر از کلیشه های جنسیتی است.مثلا یک دختربچه کلاس دومی چرا نباید به جای دار قالی یک اجاق اسباب بازی بخواهد؟!مگر چند سالش است؟یا اینکه چرا یک پسر بزرگ نباید خودش جورابش را بشوید؟ به نظرم برای همین یکی 2 امتیاز کافی است اما باشد،دلایل  دیگر هم دارم.
دومین دلیل مشابه دلیل اول است.نرگس در جایی از داستان نقل می کند که پدرش بهش گفته "دختر نباید تنها از خانه بیرون برود"(یا اینکه"دختر نباید بلند بخندد"شرمنده دقیق یادم نیست)من انتظار داشتم که در پایان داستان حداقل کمی این استدلال نقض شود.نمی دانم شاید هم انتظار من زیادی بوده.هر چی باشد من کلا از این حالت کلیشه ای داستان خوشم نیامد و در حقیقت برای همین این مقدار ستاره کم کردم وگرنه اگر مرا دنبال کنید می دانید که من معمولا بیشتر امتیاز می دهم.
و آخرین دلیل اینکه من کلا با کتاب های آقای رضا وحید این حالت را دارم و زیاد از این حال کتاب هایشان خوشم نمی آید چون آن کتاب هایی که از ایشان خواندم معمولا همگی این کلیشه ها را داشتند.
در حقیقت آن دو امتیاز هم برای این بود که:
1_داستان کلی بد نبود
2_دلم سوخت
ممنون که متنم را خواندید.
خسته نباشید.
پ.ن:البته سوء برداشت نشود،ممکن است کسی این کتاب بخواند و خیلی هم دوست داشته باشد. ولی من دوست نداشتم.
      

14

        سلام
کتاب روزی پرنده هایی...
خلاصه:این کتاب درباره پسری است به نام چارلی که عاشق پرندگان است.او یک جفت برادر دوقلو که از آنها بزرگتر است با نام های جوئل و جیک و خواهری بزرگتر به نام دیویس دارد.او وسواس فکری دارد. برای مثال میگوید:«باید به تعداد سنم یعنی 12 دست هایم را بشویم و اگرنه کثیف هستند.»پدرش که خبر نگار است سعی می کند این وسواس او را ازاو دور کند پس او را به پیاده روی می برد تا ترسش از کک ها و چیزهای بیرون خانه بریزد.یک روز در پیاده روی از پسرش میخواهد که با هم لیستی از پرنده هایی که هر دو دوست دارند ببینند درست کند.پسر قبول میکند و لیست را مینویسد.ولی به ماشین  پدرش در یکی از سفر هایش برای خبرنگاری به افغانستان بمب شلیک می شود.پدر او به شدت آسیب مغزی می بیند و او را حتی بادش نمی آید. دکتر ها می گویند برای درمان پدرش باید او را به یک کشور دیگر ببرند.در این میان زن مرموزی به نام لودمیلا مداوم حواسش به پدر آنها هست و آنها به زن مشکوک هستند ...
در کل کتاب بسیار خوبی بود و من از آن لذت بردم.
      

با نمایش یادداشت داستان این کتاب فاش می‌شود.

3

باشگاه‌ها

این کاربر هنوز عضو باشگاهی نیست.

چالش‌ها

این کاربر هنوز در چالشی شرکت نکرده است.

لیست‌ها

این کاربر هنوز لیستی ایجاد نکرده است.

بریده‌های کتاب

این کاربر هنوز بریده کتابی ننوشته است.

فعالیت‌ها

          خطر!ممکن است با این یادداشت داستان مقداری اسپویل شود!
شاید با خودتان بگویید این چه امتیازیست؟چرا انقدر کم؟!
باید بگویم که از نظر من برایش زیاد هم هست!البته قصد توهین ندارم و فقط می خواهم نظرم را بگویم.بگذارید از اولین امتیاز کم شده شروع کنم.این کتاب پر از کلیشه های جنسیتی است.مثلا یک دختربچه کلاس دومی چرا نباید به جای دار قالی یک اجاق اسباب بازی بخواهد؟!مگر چند سالش است؟یا اینکه چرا یک پسر بزرگ نباید خودش جورابش را بشوید؟ به نظرم برای همین یکی 2 امتیاز کافی است اما باشد،دلایل  دیگر هم دارم.
دومین دلیل مشابه دلیل اول است.نرگس در جایی از داستان نقل می کند که پدرش بهش گفته "دختر نباید تنها از خانه بیرون برود"(یا اینکه"دختر نباید بلند بخندد"شرمنده دقیق یادم نیست)من انتظار داشتم که در پایان داستان حداقل کمی این استدلال نقض شود.نمی دانم شاید هم انتظار من زیادی بوده.هر چی باشد من کلا از این حالت کلیشه ای داستان خوشم نیامد و در حقیقت برای همین این مقدار ستاره کم کردم وگرنه اگر مرا دنبال کنید می دانید که من معمولا بیشتر امتیاز می دهم.
و آخرین دلیل اینکه من کلا با کتاب های آقای رضا وحید این حالت را دارم و زیاد از این حال کتاب هایشان خوشم نمی آید چون آن کتاب هایی که از ایشان خواندم معمولا همگی این کلیشه ها را داشتند.
در حقیقت آن دو امتیاز هم برای این بود که:
1_داستان کلی بد نبود
2_دلم سوخت
ممنون که متنم را خواندید.
خسته نباشید.
پ.ن:البته سوء برداشت نشود،ممکن است کسی این کتاب بخواند و خیلی هم دوست داشته باشد. ولی من دوست نداشتم.
        

14

3