یادداشت زینب حائری
1400/10/2
3.7
1
سلام فرزندان شیشه گر خلاصه داستان:آلبرت و همسرش سوفیا به همراه دو فرزند خود،کلارا و کلاس در دهکده ای به نام نودا زندگی میکنند.آلبرت ظرف های شیشه ای ساخته و سعی میکند در بازار مکاره بفروشد،ولی تقریبا هر بار شکست میخورد.سوفیا نیز در فصل پاییز با فرزندانش پیش کشاورزان رفته و کتان می کوبد تا شاید کمک حال شوهرش باشد.آنها به هر سختی که هست زندگی را می گذرانند. در بالای تپه ای مخوف پیرزنی به نام فلاتر مایلدودر به همراه کلاغ خود،عاقله زندگی میکند.او طالع بین و قالی باف است.او حتی گاهی اوقات توی قالی هایش هم فال میبیند! و اینبار او در نقش قالی اش اتفاق خوبی را نمی بیند ... روزی در بازار مکاره،به شکل مرموزی کلارا و کلاس گم میشوند ... کتابی تخیلی و زیبا بود.
3
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.