معرفی کتاب شگفتی اثر آر.جی. پالاسیو مترجم ناهید قهرمانی

شگفتی

شگفتی

آر.جی. پالاسیو و 1 نفر دیگر
4.5
281 نفر |
90 یادداشت

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

14

خوانده‌ام

596

خواهم خواند

177

شابک
9789644083433
تعداد صفحات
368
تاریخ انتشار
1399/3/19

توضیحات

        اسم من آگوست است. برایتان توصیف نمی کنم چه شکلی هستم. هر تصوری که می خواهید بکنید فقط احتمالا از تصورتان بدتر هستم.
      

دوره‌های مطالعاتی مرتبط

پست‌های مرتبط به شگفتی

یادداشت‌ها

این یادداشت مربوط به نسخۀ دیگری از این کتاب است.

          کتاب اعجوبه حاصل تجربه شخصی نویسنده در برخورد به یک خانواده بوده است که فرزندشان مشکل داشته است صحنه ای که در کتاب هم به تصویر کشیده شده است. کتاب روان و سرشار از سرزندگی و حرکت روبه جلو است. اعجوبه از آن کتاب هایی است که پدر و مادر ها باید برای فرزندانشان قبل از خواب بخوانند و شاید اگر معلم ها هنوز دانش آموز ها را درگیر موضوع انشا فلسفی علم بهتر است یا ثروت؟ نکرده اند بهتر است این کتاب را به آنها معرفی کنند.
... به نظر من تنها دلیلی که من عادی نیستم این است که دیگران مرا عادی نمی بینند(ص 6)
...مرا در آغوش کشید، خیلی خوشحال بود که من برگشته بودم . ولی از احساس خودم متعجب شدم. چون هیچ وقت او را این طوری ندیده بودم. احساسی بود که موجب شد از خودم متنفر بشوم. وقتی مرا از صمیم قلب بوسید تنها تنها چیزی که دیدم آب دهانش بود که از فکش آویزان شده بود و ناگهان من هم شدم مثل بقیه آدم ها که یا خیره می شوند یا سرشان را بر می گردانند. مشمئز شده، ترسان و وحشت زده.(ص 147)
...تعجب یکی از آن احساس هایی است که سخت می توان جلوش را گرفت؛ هم وقتی که بخواهید متعجب به نظر بیایید، اما متعجب نیستید و هم وقتی که متعجب هستید و نمی خواهید نشان بدهید.(ص 304)
...شاید کائنات یک بخت آزمایی باشد، ولی در انتها همه چیز را یک دست می کند. کائنات از تمام پرندگانش مواظبت می کند.(ص 335)  
... با مزه است که گاهی برای چیزی آن قدر نگران هستید و بعد می بینید که اصلا مهم نبوده.(ص 352)
... به من نگاه کرد و گفت:اوگی همیشه آدم های عوضی تو دنیا هستن. ولی من و پدرت اعتقاد داریم که آدم های خوب تو دنیا بیشتر از آدم های بد هستن، و آدم های خوب مواظب همدیگه
        

9

این یادداشت مربوط به نسخۀ دیگری از این کتاب است.

          در کل، کتاب و داستانش رو دوست داشتم. 
منو یاد دوران راهنمایی ام انداخت و چند دانش اموزی که تو مدرسه مون بودن و زیاد بچه ها تحویلشون نمیگرفتم. یا به دلیل وضع مالی خوبی که نداشتن، یا به دلیل رفتارهای ناهنجاری که داشتن، یا به دلیل سرووضع نامرتبشون و حرفای بچه گونه ای که میزدن ... در کل از اکثر جمع ها اه داده نمیشدن، و الان فکر میکنم اگه اون موقع این کتاب رو خونده بودم، بیشتر از اون موقع آنها را تحویل میگرفتم و باهاشون دوست تر میشدم.
یه نکته ای که کتاب داشت، این بود که وضعیت صورت آگی رو همون اول تعریف نکرد، خواننده رو دنبال خودش با کنجکاوی کشوند تا تو فصل دوم و از زبون ویا، چهره آگی رو تصور کنیم.
با اینکه کلیت داستان رو دوست داشتم ولی انتظار داشتم ماجراهای بیشتری توش اتفاق بیفته، درواقع، انتهای رمان، برای من تازه اواسط رمان بود و توقع داشتم زمان و اتفاقات بیشتری رو از زندگی آگوست بخونم. نویسنده خیلی از جاهای داستان رو از زبون چند نفر تعریف کرده بود و به صفحات کتابش افزوده بود، بدون اینکه داستان جدیدی بگه و در واقع اتفاقات رخ داده تو کل داستان رو اگه بخایم جدا کنیم، شاید نصف این صفحات بشه. و شاید بخاطر همین وقتی به صفحات پایانیش رسیدم، احساس کردم نباید تموم بشه و هنوز خیلی از داستان مونده و من خواننده منتظرم هنوز
        

0