تیستوی سبزانگشتی

تیستوی سبزانگشتی

تیستوی سبزانگشتی

موریس دروئون و 2 نفر دیگر
4.6
60 نفر |
17 یادداشت

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

1

خوانده‌ام

98

خواهم خواند

27

تیستوی سبز انگشتی از درخشان ترین رمان های نوجوان است، به زبان های بسیاری ترجمه شده و میلیون ها دوستدار در سراسر جهان دارد. داستان این کتاب درباره پسرکی به نام تیستو است که در می یابد انگشتانش خاصیت سبزکننده دارند. بذر هر گیاهی که با انگشتان تیستو تماس برقرار کند سبز می‌شود و به سرعت به گیاهی زیبا تبدیل می‌شود. تنها دوست و همدم او باغبان پیری است به نام سبیلو که به تیستو می آموزد ویژگی منحصر به فرد انگشتان او می تواند تغییرات شگرفی در دنیای اطرافش ایجاد کند. تیستو دست به کار می‌شود و با رویاندن گل و گیاه در بیمارستان، باغ وحش، زندان و محله فقیرنشینان، زشتی ها را به زیبایی بدل می کند. او با دستکاری در ادوات نظامی کارخانه پدرش در دهانه توپ ها و لوله تفنگ ها گل می رویاند و به این ترتیب از وقوع جنگ جلوگیری می کند. در پایان داستان، مرگ سبیلو پرسش های بسیاری در ذهن تیستو ایجاد می کند که کسی نمی تواند به آن ها پاسخ بدهد. در نهایت، تیستو نردبانی از گل میسازد و از آن بالا می‌رود تا به باغبان که می گویند در آسمان است بپیوندد.

یادداشت‌های مرتبط به تیستوی سبزانگشتی

            معرفی‌نامه
تیستوی سبزانگشت، کتابی‌ست دوست‌داشتنی و شیرین برای همه‌ی سنین به قلمِ «موریس دروئون» نویسنده‌ی فرانسوی.
برای من کتابی‌ست کاملا هم‌رده و هم‌تراز با «شازده کوچولو» بدون هیچگونه اغراق و خواندنش در آخرین روزِ سال ۱۳۹۹ لبخند را به روی لبم آورد و من آن را برای شروعِ سال‌ جدید به فالِ نیک می‌گیرم.

نظرنامه
در ابتدا بابت ترجمه‌ی روانِ آقای «محمد غفوری» از ایشان تشکر و قدردانی می‌کنم و همانندِ ایشان در مقدمه از زحماتِ خانمِ «لیلی گلستان» که برای نخستین بار در دهه‌ی پنجاهِ شمسی اقدام به ترجمه‌ی این اثرِ دوست‌داشتنی کرد نیز قدردانی می‌کنم.

برای توصیفِ کتاب از قلمِ مترجم در مقدمه وام می‌گیرم:
"داستانِ این کتاب درباره‌ی پسرکی به نام «تیستو» است که انگشتانش خاصیتی سبزکننده دارند و دست به هرچه که می‌برد سبز می‌شود و به سرعت گلی زیبا از آن می‌روید. تیستویِ‌ سبزانگشت آینه است. آینه‌ای که پسرکی کم سن و سال در برابر ما نگه می‌دارد تا نیمه‌ی تاریکِ خود، جنونِ جنگ، بی‌اخلاقی و تناقضمان را ببینیم و شرمنده شویم. روایتی که در تمامِ تلخی و شیرینی‌اش به ما تلنگر می‌زند که شاید انسان یعنی همین کودکان و اینکه شاید کودک پس از «آدم بزرگ» شدنش دیگر انسان نیست."

نقل‌قول نامه
"آدم‌بزرگ‌ها دیوانه‌ی این هستند که هرچه غیرقابلِ‌توضیح است را توضیح دهند. هرگاه اتفاقِ عجیب و غریب و غیرمنتظره‌ای رخ می‌دهد به هول و ولا می‌افتند. چنان‌چه اتفاقِ جدیدی در دنیا بیفتدِ کمرِ همت می‌بندند تا ثابت کنند که این چیزِ جدید،‌خیلی هم جدید نیست و یکی از همان چیزهایی‌ست که قبلا هم در مورد آن می‌دانستنه‌اند."

"آدم‌ها به هرچیزی عادت می‌کنند، حتی به شگفت‌انگیزترین چیزها."

"امروز یاد گرفتم که وقتی قلبی غمگین باشد، علمِ پزشکی نمی‌تواند کاری انجام دهد. فهمیدم که ادم برای خوب شدن، اول باید میل به زنده‌ماندن و زندگی کردن داشته باشد."

"ژیمناست گفت: گریه کن تیستو، گریه کن. گریه برایت خوب است. آدم بزرگ‌ها جلوی گریه‌شان را می‌گیرند اما این کار غلط استِ اشکشان در تنشان یخ می‌زند و همین قلبشان را سنگ و سخت می‌کند."

کارنامه
طبقِ روالِ گذشته من کتاب‌ها را با کتاب‌های مشابهِ خودشان مقایسه می‌کنم و مرجعِ قابلِ مقایسه در موردِ این کتاب برای من «شازده کوچولو» هست و چون برای آن کتاب ۵ستاره منظور کردم بدون هیچ‌گونه شک و تردیدی برای این کتاب نیز ۵ستاره منظور می‌کنم و خواندنِ این کتابِ دوست‌داشتنی را به تمامِ دوستانم پیشنهاد می‌کنم.

عیدی‌ نامه
پیشاپیش فرا رسیدنِ نوروزِ ۱۴۰۰ را به دوستانِ عزیزم تبریک عرض می‌کنم و برایتان سالی متفاوت‌ از گذشته توام با آرامش، سلامتی، ثروت و قلبی سراسر از خوشی  آرزو می‌کنم و به عنوانِ عیدی نسخه‌ی پی‌دی‌اف کتاب را ساختم و در کانال قرار دادم. 
جهت دانلود می‌توانید از لینک زیر آن‌را دانلود نمایید و از خواندنِ آن در تعطیلاتِ نوروز ۱۴۰۰ لذت ببرید:
https://t.me/reviewsbysoheil/164
          
            بسم الله

پشت جلد کتاب نوشته است: تیستو پسرکی که انگشتانش خاصیت سبزکنندگی دارند. بذر هر گیاهی که با انگشتان او تماس برقرار کند سبز می‌شود و به سرعت به گیاهی زیبا تبدیل می‌شود. تنها دوست و همدم تیستو باغبان پیری است به نام سبیلو که به او می‌آموزد ویژگی منحصر به فرد انگشتانش می‌تواند تغییرهای شگرفی در دنیای اطرافش ایجاد کند.

این توضیح کوتاه همه آن چیزی است که درباره کتاب می‌توان نوشت اما آنچه در این کتاب یا هر کتابی اتفاق می‌افتد روایت منحصر به فردی است که تنها یک نمونه از آن وجود دارد. آن یک نمونه هم فقط برای خواننده است. هر خواننده‌ای از هر کتاب یک روایت منحصر به فرد برای خود دارد و هیچ کس در این روایت شریک نیست. اما درباره کتاب تیستو به قطع می‌توانم بگویم که، همه پس از خواندن این کتاب بر یک جمله مشترک اتفاق نظر دارند: تیستو یک فرشته بود!

داستان با ابهام آغاز می‌شود اینکه تیستو از کجا آمده و چگونه به عضویت این خانواده درآمده؟ اما به شکل خیره‌کننده‌ای تمام می‌شود. احساس می‌کنی که هر پایانی جز این پایان، خیانت به داستان و تیستو است.

کتاب به لحاظ سیر داستان شباهت‌هایی به مغازه خودکشی دارد. و احساس می‌کنم ژان تولی از این داستان باید وام گرفته باشد.
          
            معرفی‌نامه
تیستوی سبزانگشت، کتابی‌ست دوست‌داشتنی و شیرین برای همه‌ی سنین به قلمِ «موریس دروئون» نویسنده‌ی فرانسوی.
برای من کتابی‌ست کاملا هم‌رده و هم‌تراز با «شازده کوچولو» بدون هیچگونه اغراق و خواندنش در آخرین روزِ سال ۱۳۹۹ لبخند را به روی لبم آورد و من آن را برای شروعِ سال‌ جدید به فالِ نیک می‌گیرم.

نظرنامه
در ابتدا بابت ترجمه‌ی روانِ آقای «محمد غفوری» از ایشان تشکر و قدردانی می‌کنم و همانندِ ایشان در مقدمه از زحماتِ خانمِ «لیلی گلستان» که برای نخستین بار در دهه‌ی پنجاهِ شمسی اقدام به ترجمه‌ی این اثرِ دوست‌داشتنی کرد نیز قدردانی می‌کنم.

برای توصیفِ کتاب از قلمِ مترجم در مقدمه وام می‌گیرم:
"داستانِ این کتاب درباره‌ی پسرکی به نام «تیستو» است که انگشتانش خاصیتی سبزکننده دارند و دست به هرچه که می‌برد سبز می‌شود و به سرعت گلی زیبا از آن می‌روید. تیستویِ‌ سبزانگشت آینه است. آینه‌ای که پسرکی کم سن و سال در برابر ما نگه می‌دارد تا نیمه‌ی تاریکِ خود، جنونِ جنگ، بی‌اخلاقی و تناقضمان را ببینیم و شرمنده شویم. روایتی که در تمامِ تلخی و شیرینی‌اش به ما تلنگر می‌زند که شاید انسان یعنی همین کودکان و اینکه شاید کودک پس از «آدم بزرگ» شدنش دیگر انسان نیست."

نقل‌قول نامه
"آدم‌بزرگ‌ها دیوانه‌ی این هستند که هرچه غیرقابلِ‌توضیح است را توضیح دهند. هرگاه اتفاقِ عجیب و غریب و غیرمنتظره‌ای رخ می‌دهد به هول و ولا می‌افتند. چنان‌چه اتفاقِ جدیدی در دنیا بیفتدِ کمرِ همت می‌بندند تا ثابت کنند که این چیزِ جدید،‌خیلی هم جدید نیست و یکی از همان چیزهایی‌ست که قبلا هم در مورد آن می‌دانستنه‌اند."

"آدم‌ها به هرچیزی عادت می‌کنند، حتی به شگفت‌انگیزترین چیزها."

"امروز یاد گرفتم که وقتی قلبی غمگین باشد، علمِ پزشکی نمی‌تواند کاری انجام دهد. فهمیدم که ادم برای خوب شدن، اول باید میل به زنده‌ماندن و زندگی کردن داشته باشد."

"ژیمناست گفت: گریه کن تیستو، گریه کن. گریه برایت خوب است. آدم بزرگ‌ها جلوی گریه‌شان را می‌گیرند اما این کار غلط استِ اشکشان در تنشان یخ می‌زند و همین قلبشان را سنگ و سخت می‌کند."

کارنامه
طبقِ روالِ گذشته من کتاب‌ها را با کتاب‌های مشابهِ خودشان مقایسه می‌کنم و مرجعِ قابلِ مقایسه در موردِ این کتاب برای من «شازده کوچولو» هست و چون برای آن کتاب ۵ستاره منظور کردم بدون هیچ‌گونه شک و تردیدی برای این کتاب نیز ۵ستاره منظور می‌کنم و خواندنِ این کتابِ دوست‌داشتنی را به تمامِ دوستانم پیشنهاد می‌کنم.