معرفی کتاب آدم زیادی اثر ایوان سرگی یویچ تورگنیف مترجم عباس باقری

آدم زیادی

آدم زیادی

4.0
25 نفر |
10 یادداشت

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

2

خوانده‌ام

37

خواهم خواند

36

ناشر
علم
شابک
9644055519
تعداد صفحات
120
تاریخ انتشار
1384/12/7

توضیحات

        اثر حاضر که به شیوه ی اول شخص  بازگو شده، شامل یادداشت های روزانه ی راوی داستان است در لحظات پیش از مرگ (از تاریخ 20 مارس 1800 تا اول آوریل). در بخش پایانی این یادداشت های می خوانیم: "دارم می میرم...، شما دیگران زنده بمانید! زندگی جوان و نیرومندی می تواند در مدخل گورم بازی کند و طبیعت بی قید با زیبایی جاودانی بدرخشد". و بدین ترتیب راوی (آقای چولکاتورین) در دوم آوریل جان می سپارد.
      

یادداشت‌ها

          آیا «آدم زیادی» شکست خورد؟ بازاندیشی مفهوم سودمندی در هستی انسان
نوشتۀ وحید امنیت‌پرست

اثر جاودانِ «ایوان تورگنیف»، «یادداشت‌های آدم زیادی»، همچون آیینه‌ای شفاف، ژرفای روانِ آدمی را در تقلای بی‌پایان با خویشتن و جهان پیرامون می‌کاود. این روایت که در قالب خاطراتِ «چولکاتورین»، قهرمانی از تبار آدم‌های زیادی ادبیات روس، تنیده شده است، نه‌تنها روایتی از سرگشتگی فردی، که نگارشی است هنرمندانه از بحرانِ جمعیتی که در میانهٔ گذارهای تاریخی، هویت خویش را در مهِ زمان گم کرده‌اند.

تورگنیف، با ظرافتی شاعرانه، چولکاتورین را نه به‌مثابۀ شخصیتی منفرد، که چونان نمادی از نسلی می‌آفریند که در میانۀ سدۀ نوزدهم روسیه، میان کهنگیِ نظام فئودالی و نوخاستگیِ مدرنیته، سرگردان مانده‌اند. این «زیادیِ وجود»، این احساسِ بیهودگی، ریشه در ناسازگاریِ فرد با بستر تاریخی‌اش دارد. چولکاتورین، با تمامِ فرهیختگی و حساسیتِ هنرمندانه‌اش، چون شبحی است بر دیوارهای جامعه‌ای که او را نادیده می‌گیرد، چرا که کارکردی در چرخۀ سود و سودای آن ندارد.

شکلِ خاطره‌وارِ روایت، تورگنیف را به ژرفای روانِ شخصیت رهنمون می‌شود. تک‌گوییِ درونیِ چولکاتورین، آکنده از لحظه‌هایی است که مرز میان اندیشه و احساس را درمی‌نوردد. نثری که در ترجمهٔ فارسی با قلمی چیره‌دستانه همچون «بابک شهاب» می‌تواند جان بگیرد، نثری است با آهنگِ آرام و موج‌هایی از حسرت، که هر واژه‌اش گویی از ژرفای دلِ راوی برمی‌خیزد. بابک شهاب، با تسلط بر هر دو سویِ زبانِ مبدأ و مقصد، این تک‌گوییِ درون‌مایه‌دار را به فارسی برگردانده است بی‌آنکه از ظرافتِ تراژیکِ آن بکاهد.

چولکاتورین در واپسین روزهای زندگی، به بازخوانیِ هستیِ خویش می‌پردازد و در این میان، پرسشِ بنیادینِ «زیادی» بودنش را همچون زخمی ناسور بر پیشانیِ روایت می‌نشاند. آیا این «زیادی» ناشی از ناتوانیِ او در هم‌نوایی با جامعه است، یا جامعه است که در شناختِ ارزشِ فرد ناتوان است؟ تورگنیف پاسخ را یکسره به خواننده نمی‌سپارد، بلکه او را در برابر این دوگانگی می‌نشاند: آیا تراژدیِ آدمِ زیادی، تراژدیِ فرد است یا جامعه؟

مرگِ چولکاتورین، پایانی است نمادین بر زندگی‌ای که از آغاز، ناکام بوده است. اما این مرگ، شکست نیست؛ بلکه اعلامِ وجودِ انسانی است که تا واپسین دم، در جست‌وجوی معنا بوده است. تورگنیف، با این اثر، نه تنها تصویری از روسیۀ عصر خویش ترسیم می‌کند، که پرسشی جهانی را پیش می‌نهد: آیا هستیِ آدمی، وابسته به سودمندیِ اوست، یا شکوهش در همین سرگشتگیِ جست‌وجوگرانه نهفته است؟
        

35

        مروری بر کتابِ «یادداشت‌های آدم زیادی» اثر ایوان تورگنیف:

«زیادی»؛ کلمه‌ای آشنا که ذهن را درگیر خود می‌کند. گاهی اوقات بسیاری از ما در زندگی با این کلمه سرو‌کار داریم.
شخصیت اصلی این کتاب انسانی معمولی است، با یک جهان معمولی که برای خود خلق کرده و در آن هر لحظه بیش از قبل خود را تنهاتر و نزدیک‌تر به مرگ می‌بیند.
ایوان تورگنیف با خلق چنین شخصیتی به مسئلهٔ مهمی پرداخته است و آن مسئلهٔ «حضور» در زندگی آدم‌ها است. انسان تا زمانی که حضور داشته باشد احساس می‌کند که زنده است؛ می‌اندیشد، عاشق می‌شود، خلق می‌کند و به زندگی همچون صفحات کتابی باز‌نشده نگاه می‌کند.
اما وقتی این امر حضور از او گرفته شود، ناگهان احساس زیادی‌بودن می‌کند و هر لحظه خود را در آغوش مرگ و نیستی مُجسم می‌کند.
این شخصیت در عشق مغلوب شده و تمام ایثارش نادیده گرفته شده و همین امر باعث تخریب روان او شده است.
حس زیادی بودن، دیده نشدن، مورد ترحم قرار گرفتن و مهم شمرده نشدن مسائلی‌اند که او با آن‌ها دست‌به‌گریبان است. او خود را چون اسب پنجم کالسکه‌ای چهار‌اسبه بی‌فایده و زیادی می‌پندارد. او در روند کتاب دائماً در حال اثبات این موضوع است و دست به خاطرات کهنه‌ای می‌زند که زمانی آسایش را از او گرفته بودند.
او در نهایتْ هستی و سعادت خود را در نیستی جستجو کرد و با گفتن جملهٔ «اینک که از میان می‌روم، دیگر زیادی نیستم» مرگ را به‌منزلهٔ راه نجاتی برای زندگی نزیستهٔ خود برگزید.

✍🏻 سحر اسدیان
      

با نمایش یادداشت داستان این کتاب فاش می‌شود.

11

          یک نفس خواندم این اثر دلپذیر را...! سراسر شور از ادبیاتی که می‌پسندم و واقعیتی دلچسب دارد برای آنکه به دنبال زندگی کردن است. زندگی کردن میان واژگان اصیل...

چقدر تصویر مرد زخمی و متفکر روی جلد کتاب، زیبا کشیده شده است...

عجب قلم و روایتی دارد این شاعر روس! و باز هم مهر تاییدی بر آثاری که مترجمی کاربلد از روسی به فارسی برگردانده. گویی این مثال‌ها، تشبیهات و تمثیلات را خود تورگنیف برای مخاطب فارسی زبانش نوشته است. عجب از آرایه‌های بی‌شمار و لطیف مورد استفاده...!

در فاصله‌ی دو هفته مانده تا مرگ و سفر به دیاری دیگر، آدم زیادی جامعه‌ی روس دست به قلم می‌برد تا برای آرامش یافتن روح مشوش و ناخرسندش کاری کرده باشد. می‌خواهد از زندگی‌اش بنویسد. "زیادی" را در ادبیات روس برای شخصی بکار می‌برند که بواسطه‌ی قدرت اندیشه، بحران‌های روحی و بدبینی نسبت به دنیای پیرامون،‌ از دیگران متمایز و طرد شده است. 

آدم زیادی داستان تورگنیف، برای شما از عشق نافرجامش روایت می‌کند. عشقی که جز داغ و درد چیزی برایش به همراه نداشت. او آدم زیادی رابطه‌ای عاطفی بود. پنجره‌ی علاقه اش بسته شد و حالا در واپسین نفس‌های خود یاد برگ‌های تاریک زندگی‌اش افتاده است و به شما مراجعه کرده تا التیامی بر زخم دلش باشید. او انگار با مخاطب درددل می‌کند و می‌خواهد با روانی آرام و مطمئن این جهان را ترک کند. 
می توان صدای شکستن قلبش را بار‌ها از پشت برگه‌های کاهی کناب شنید...
        

31