معرفی کتاب باباگوریو اثر اونوره دو بالزاک مترجم نسرین دورقی زاده

با انتخاب ستارهها به این کتاب امتیاز دهید.
در حال خواندن
22
خواندهام
291
خواهم خواند
192
توضیحات
یک پاریسی که در اینجا سرگردان شده باشد،به جز موسسات آموزشی عمومی و اقامت گاه ها و فقر و بیهودگی و پیرانی در انتظار مرگ و جوانانی شاداب محکوم به کار طاقت فرسا چیز دیگری مشاهده نمیکند.زشت ترین و ناشناخته ترین محلهی پاریس.
بریدۀ کتابهای مرتبط به باباگوریو
نمایش همهلیستهای مرتبط به باباگوریو
نمایش همه1404/3/7
پستهای مرتبط به باباگوریو
یادداشتها
1400/11/21
این یادداشت مربوط به نسخۀ دیگری از این کتاب است.
من غررررق کتاب شدم توصیفهای دقیق فضاسازیهای ماندگار شخصیت پردازیهای شفاف و شخصیتهایی که گاهی سیاهن گاهی سفید و تهش میفهمی که خاکستری... شنیدهام که بالزاک خودش رو توی اتاقش زندانی میکنه و بعد از چند وقت آشفته و سراسیمه و پریشان از اتاق میاد بیرون و مرثیه سرایی میکنه که «باباگوریو مرد...» نویسنده از مرگ شخصیت داستان سوگوار میشه این ماجرا حتا اگر افسانه باشه هم باز نشون دهندهی شدت گیرایی کتابه.
با نمایش یادداشت داستان این کتاب فاش میشود.
1400/9/22
این یادداشت مربوط به نسخۀ دیگری از این کتاب است.
«باباگوریو» یک نقادی اجتماعی موشکافانه درباره طبقه اعیان و سرمایه داران فرانسه است. داستان بیشتر از همه حول اوژن راستنیاک میگردد، جوان شهرستانی که برای تحصیل حقوق به پاریس آمده و در پانسیونی محقر روزگار میگذارند. اوژن که از عظمت و شکوه زندگی مرفهین پاریس به شگفت آمده به خود قول میدهد برای فتح قلههای افتخار به هر ترتیب ممکن وارد محافل اعیانی شود. در این بین دو شخصیت دیگر داستان به آرامی ماهیت واقعی روابط در این طبقات اجتماعی را بر او آشکار میکنند. از یک سو ووترن مرد مرموز و هم پانسیونی اوژن معاملهای فاوستی را به او پیشنهاد میدهد، یعنی کنار گذاشتن تمام چهارچوبهای اخلاقیاش (به تعبیری فروختن روحش) در قبال بدست آوردن ثروتی هنگفت. ووترن در نظر من نمادی از اخلاق سرمایه داری است، اخلاقی که تنها اصل راهنمایش کسب قدرت و ثروت بیشتر به هر طریق ممکن است. در ادامه داستان وقتی هویت واقعی ووترن فاش میشود بالزاک به زبانی نمادین به مخاطب القا میکند اخلاق سرمایه داری دزد مکاری است در پس نقاب انسانی متشخص، بربریتی آذین بسته شده که تنها تربیت مسیحی شهرستانی (اوژن) قدرت تاب آوردن در برابر آن را دارد. (به نظر بالزاک تحت ت تاثیر روسو است در اینجا) اما همزمان و از سویی دیگر اوژن به راز داستان زندگی هم پانسیونی دیگرش یعنی پیرمردی شکسته به اسم باباگوریو پی میبرد. باباگوریو مردی عامی و ساده دل است که تمام دست رنج زندگیاش را برای دو دخترش (دلفین و آناستازیا) خرج کرده تا آنها در کسوت اعیان در آیند. عشق باباگوریو به دخترانش دیوانه وار است، بالزاک حقیقتاً باباگوریو را از شدت علاقه به فرزندان، به نمادی برای پدر بودن در ادبیات جهان تبدیل میکند. با این وجود زیستن دختران او در فضای مسموم طبقه اعیان باعث میشود آنها بیرحمانه تا آخرین ذرات وجود پدرشان را برای ادامه حیات در لجنزار طبقه مرفه بمکند و حتی سپاسگزار او نباشند. بهترین توصیف بالزاک از اضمحلال روابط انسانی در یک جامعه سرمایه سالار جایست که دختران باباگوریو شرکت در یک مجلس رقص اعیانی را به حضور بر سر بالین پدر در حال مرگشان ترجیح میدهند. بالزاک اما به اصلاح اجتماعی امیدوار است، اصلاحی که باید توسط نیروی جوان مسیحی که از واقعیت گنداب بورژاوزی آگاه است رخ بدهد. به همین دلیل راستنیاک بعد از مراسم دفن غم انگیز باباگوریو که بدون حضور دخترانش صورت میگیرد به چراغهای منطقه اعیان نشین پاریس مینگرد و میگوید: "اینک من و تو!"
با نمایش یادداشت داستان این کتاب فاش میشود.
1402/2/31
1401/9/13
1403/12/17
این یادداشت مربوط به نسخۀ دیگری از این کتاب است.
گوریو مرده بود خیلی قبل تر از مرگ واقعی اش! باباگوریو پدری که عشق به دخترانش آنقدر عمیق بود که خود را فراموش کرده و حتی بدی های دخترانش او را عاشق تر میکرد.کتاب درباره گوریو است اما داستان با راستینیاک جوان دانشجویی که به پاریس آمده تا درس بخواند جلو میرود. اوژن راستینیاک مرغوب تجملگرایی ثروتمندان پاریسی میشود و سعی میکند خود را در سطح آنها قرار دهد در این راه با چالش هایی روبه رو میشود ووترن پیشنهاد هایی به او میدهد و جوان دچار تردید و شک میشود. صفحات اولیه کتاب به کندی پیش میرفت و تنها به توصیف افراد و مکان ها میپرداخت (کلاسیک است دیگر) اما بعدها داستان به خوبی پیش رفت. بالزاک به نوعی عشق پدر به فرزند و نقد جامعه سرمایه داری پاریس را در این کتاب به خوبی نشان داد. اما همه پدر ها خوب نیستند بالزاک دوشیزه ویکتورین را شاید به همین دلیل شخصیت پردازی کرده بود. اما صفحات آخر کتاب به قدری نفوذ پذیر نوشته شده بود که حتی سنگ را هم آب میکرد اما قلب آناستازی و دلفین انگار بدتر از سنگ بود.پدر بیچاره مگر چه گناهی داشت جز دوست داشتن دختر های حق ناشناسش؟! یادداشت از کوچه نوو سنت ژنه ویو
با نمایش یادداشت داستان این کتاب فاش میشود.