یادداشت علیرضا نژادصالحی
7 روز پیش
کتابی که نویسنده دربارهاش میگوید: «اثر بزرگی را شروع کردهام، باباگوریو.» شاهکاری که احتمالاً از تصور نویسندهاش هم بزرگتر است. بالزاک برای مجموعهی آثارش نام «کمدی انسانی» را انتخاب کرده است؛ نقطهی مقابل «کمدی الهی» از دانته. دانته از آسمان سخن میگوید و بالزاک روی زمین. بگذریم... میگویند باباگوریو «پدرِ آثارِ بالزاک» است. یک اوج با شکوه. به شخصه اثر دیگری از بالزاک نخواندهام. اما خواهم خواند و این را میدانم که هرکس که از باباگوریو با این عنوان یاد کرده بسیار توصیف خوبی بکار برده است. باباگوریو حکایت زندگیِ پیرمردیست که دو دخترش را به طرز جنونآمیزی دوست دارد و به معنای واقعی کلمه برایشان میمیرد. در گذشته رشتهفروش بوده و تمام ثروت و شوکتش را وقف دخترانش کرده و حالا در اواخر عمرش، در پانسیون محقر خانوم ووکر زندگی میکند. باباگوریو از زندگی تنها یک چیز میخواهد: آرامش و خوشحالی دخترانش. حتی اگر به قیمت رنج کشیدن و تحقیر شدن خودش باشد. در همسایگی باباگوریو اوژن راستینیاک زندگی میکند. دانشجوی جوانِ روستایی که به پاریس آمده و سودای زندگی اشرافی، ثروت و موفقیت را دارد. رابطهی اوژن و باباگوریو بسیار دوست داشتنیست. در مورد پایان فوقالعاده احساسی، عمیق و تاثیرگذار کتاب چیزی نمیگویم. اگر خواستید بخوانید مترجم - «مهدی سحابی»- به خوبی دربارهاش صحبت کرده است. بعد از خواندن باباگوریو تازه فهمیدم که چرا عباس معروفی در شاهکارِ خودش، «سمفونی مردگان» از باباگوریو نام برده بود. لطفاً این کتاب را بخوانید. چون ارزشمند است. پینوشت اول: عکسِ رویِ جلد تصویری از باباگوریو نیست؛ تصویر بالزاک است. پینوشت آخر: بالزاک نوشتن باباگوریو را زمانی شروع کرد که سه ماه از پدر شدن خودش میگذشت.
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.