یادداشت hatsumi

hatsumi

1402/4/17

باباگوریو
        من فقط قسمت های مورد علاقم رو اینجا میذارم ،چون در مورد کتاب به اندازه کافی ریویو هست،فقط اینکه گاهی حس 
می کردم عشق باباگوریو به دخترانش از یک عشق پدری وارد یک عشق بیمارگونه شده و بعد از فوت همسرش عشقی رو که میتونست به همسرش داشته باشه به دخترانش ابراز میکنه...انگار دچار یک فرافکنی شده بود و برای فرار از مواجهه با اضطراب و ترس از نبود همسرش ،عشق به دخترانش رو بیش اندازه بود،هرچی به پایان کتاب نزدیک تر می شد بیشتر دوستش داشتم و حرف های باباگوریو در پایان کتاب واقعا ناراحتم کرد اما شخصیت اوژن رو دوست داشتم،درسته اول برای منافع خودش به دوتا خواهر نزدیک شد اما بعد اخلاقیات در وجودش رشد کرد و واقعا انگار به پسری برای باباگوریو بدل شد.
خیلی دوستش داشتم کتاب رو،با اینکه دیدن عشق بیش از حد باباگوریو برام آزاردهنده بود.
.
هایلایت های من:
نفرتش نه از عشقش بلکه از سرخوردگی امیدهایش مایه میگرفت دل آدمی وقت بالا رفتن از بلندیهای محبت گهگاه استراحتی میکند ولی در سراشیبتندِ احساسات نفرت آلود بندرت می ایستد.
.
دنیا منجلاب است، سعی کنیم در بلندیها بمانیم
.
هر چقدر سردتر حسابگری کنید، بیشتر موفق میشوید بدون ترحم ضربه بزنید آن وقت از شما میترسند. مردها و زنها را فقط مثل اسبهای چاپار به کار بگیرید که در هر منزلی خسته و مرده به جا می گذاریدشان به این ترتیب میتوانید به اوج امیالتان برسید.
می دانید این جا هیچ خواهید بود اگر زنی نباشد که به شما توجه و علاقه نشان بدهد یک زن جوان و ثروتمند و برازنده برایتان لازم است اما اگر عواطف صادقانه ای داشتید مثل یک گنج پنهانش کنید؛ نگذارید هیچکس ازش بو ببرد، چون در این صورت بدبخت میشوید دیگر دژخیم نخواهید بود بلکه قربانی می.شوید اگر عاشق شدید رازش را پیش خودتان نگه دارید تا زمانی که خوب نفهمیده اید برای چگونه آدمی میخواهید در دلتان را باز کنید رازتان را فاش نکنید برای پیشگیری و حفظ این عشقی که هنوز وجود ندارد سعی کنید به این جامعه ای که درش هستیم بی اعتماد باشید این را از من بشنوید
.
میدانید در
این مملکت چطور باید ترقی کرد؟ یا با درخشش نبوغ یا با شگرد .فساد یا باید مثل یک گلوله توپ میان این توده آدم راه باز کنید یا اینکه مثل طاعون به جانشان بیفتید شرافت به هیچ دردی نمی خورد همه در مقابل قدرت نابغه کمر خم میکنند البته ازش ،متنفرند سعی میکنند بدنامش کنند چون همه را برای خودش بر میدارد و به کسی چیزی نمی دهد؛ اما اگر پایداری کند بالاخره جلوش زانو میزنند؛ در یک کلمه اگر نتوانند زیر لجن دفنش کنند زانو میزنند و میپرستندش
.
به عقایدتان پایبند باشید نه به قول هایتان عقایدتان را اگر کسی خواست بفروشید آدمی که به این مینازد که هیچ وقت عقیده اش عوض نمی شود خودش را متعهد میکند که همیشه یک خط راست را دنبال کند و پیش ،برود ابلهی است که به برائت از خطا معتقد است چیزی به اسم اصول اخلاقی وجود ندارد هرچه هست رویداد است؛ قانون وجود ،ندارد هرچه هست شرایط است انسان برتر با رویدادها و شرایط کنار میآید و آنها را هدایت می.کند اگر اصول و قوانین ثابتی وجود داشت ملتها مثل پیرهن اصل و قانون عوض نمیکردند آدم قرار نیست از کلّ یک ملت عاقل تر باشد
.
شرافتِ نصفه نیمه نداریم شرافت یا هست یا نیست می
گویند
باید از گناه هامان توبه کنیم این هم یک نظام اخلاقی خوشگل دیگر که بر اساسش می توانی با یک اظهار ندامت ساده حساب یک جنایت را تسویه کنی
.
هر چقدر هم که آدمی زمخت و عامی ،باشد همین که عاطفه ای قوی و واقعی را بیان کند جریان خاصی از او می تراود که چهره اش را تغییر میدهد به حرکاتش جان می دمد صدایش را آهنگین می.کند اغلب حتی احمق ترین آدمها هم تحت تأثیر شور و عشق به بالاترین درجهٔ شیوایی در اندیشه اگر نه در زبان میرسند و پنداری در جوّی نورانی گام میزنند
.
تسلیم و بردباری مان بیشتر زگله و شکایتمان برایش دردناک بود در زندگی وضعیتهایی هست
که همه چیز را عذاب آور میکند
      
1

20

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.