معرفی کتاب دهکده ی آدم خواران اثر ژان تولی مترجم بهجت نجفی

دهکده ی آدم خواران

دهکده ی آدم خواران

ژان تولی و 2 نفر دیگر
3.9
515 نفر |
204 یادداشت

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

23

خوانده‌ام

1,016

خواهم خواند

362

شابک
9786226588447
تعداد صفحات
120
تاریخ انتشار
1399/12/20

توضیحات

این توضیحات مربوط به نسخۀ دیگری از این کتاب است.

        داستان از جایی آغاز می شود که یک اشراف زاده ی وان، که از قضا خود و خانواده اش در منطقه به دلیل خدمات شان به روستاییان محبوبیت دارند، برای گشت و گذاری عازم روستا می شود، دهکده ای که درگیرِ قحطی هم هست. آن جا، طیِ بحثی، متهمش می کنند که او از پروسی ها حمایت کرده... داستان در عرض چند ساعت می گذرد و هر لحظه اش آبستنِ اتفاقی عجیب است. و راوی مردمانی که همه چیز را فرموش کرده اند و فقط می خواهند خشم شان را فرو بنشانند. یک رئالیسم سیاه نفس گیر...
      

لیست‌های مرتبط به دهکده ی آدم خواران

پست‌های مرتبط به دهکده ی آدم خواران

یادداشت‌ها

این یادداشت مربوط به نسخۀ دیگری از این کتاب است.

          کتاب «آدم‌خواران» اثر ژان تولی، از اون دست کتاب‌هاییه که با وجود حجم کم، لرزه به تنت می‌ندازه. از همون صفحات اول، یه حس ناخوشایند  اما عجیب‌طور  زیر پوستت می‌دوه و تا مدتی بعد از خوندنش هم راحتت نمی‌ذاره.

داستان بر اساس یه واقعه واقعی شکل گرفته، اما تولی با زبانی بی‌رحم و بی‌تعارف، ما رو پرت می‌کنه وسط یکی از تکان‌دهنده‌ترین نمونه‌های خشونت جمعی و جنون انسانی. چیزی که بیشتر از همه برام ترسناک بود، اینه که مردم این داستان، هیولاهای افسانه‌ای نیستن؛ آدمای معمولی‌ن. همسایه، نونوای محل، دوست قدیمی... همون آدمایی که تو زندگی روزمره ممکنه باهاشون سلام و علیک داشته باشی.

و واقعاً خوشحالم که از این کتاب فیلمی ساخته نشده، و امیدوارم هیچ‌وقت هم ساخته نشه. چون تصور اینکه اون حجم از خشونت، تحقیر، و وحشی‌گری بخواد روی پرده‌ی سینما به تصویر کشیده بشه، واقعاً برام غیرقابل تحمله.
یه چیزایی هست که فقط باید تو متن بمونه، تو ذهن بمونه. ترجیح می‌دم این وحشت رو با واژه‌ها تجربه کنم، نه با تصویر.

در نهایت باید بگم که اگه دنبال یه کتاب با فضای سیاه، واقع‌گرایانه و تأثیرگذار هستی که مرز انسان و حیوان رو محو می‌کنه، «آدم‌خواران» قطعاً انتخابیه که قراره مدت‌ها یادت بمونه... نه لزوماً چون دوستش داشتی، بلکه چون نمی‌تونی فراموشش کنی.


        

7

این یادداشت مربوط به نسخۀ دیگری از این کتاب است.

        انه کان ظلوما جهولا که فرمودند، در این کتاب هویداست!
سرم از این همه وحشی‌گری در نوسانه و باورم نمی‌شه که این صد و اندی صفحه گزارشی از یک اتفاق است نه یک داستان تخیلی!
ظاهرا حماقت انسان حد و مرزی نداره.
و تنها توجیه مردم در قبالِ وحشی‌گری‌هاشون :" تحت تاثیر بقیه قرار گرفتم." همین...

اما، در کنارِ مظلومِ بارز این داستان، آدم مظلوم شکنجه‌شده‌ی دیگری هم بود، همان‌طور که با مرگ هر مرد زنی عاشق می‌میرد، آن‌روز "آنا" هم مرد...
      

با نمایش یادداشت داستان این کتاب فاش می‌شود.

7

این یادداشت مربوط به نسخۀ دیگری از این کتاب است.

4