فاف میم زال

فاف میم زال

@fafmimzal

1 دنبال شده

23 دنبال کننده

                معلم، محصل، به دنبال راه درست .
              

یادداشت‌ها

        این کتاب یک تریلر روانشناسی و درباره خشونت است. خشونت هایی که همه ادم های دنیا، در طول زندگی می بینند یا حتی خودشان انجام میدهند، اما بعضی وقت ها آنقدر هر دو طرف قضیه بیمار هستند که قبول نمیکنند یک جای کار ایراد دارد‌. فرد خشن همیشه در ذهن مریض خود توجیهی برای خشونتش دارد و آن توجیه طبیعتا این است که فرد مقابل من فلان کار را کرد و واکنش من طبیعی بود. دردناکتر از این، کسی ست که مورد خشونت قرار میگیرد و برای این ظلم هر روزه، خودش را مقصر میکند.
درباره فرم داستان: تقریبا ۲۰۰ صفحه اول (در epub با ۶۸۰ صفحه) کمی کند و حتی معمولی و درام جلو میرود؛ روابط جانبی زیادی داریم و کاراکتر های فرعی پررنگ تر هستند. بحدی که قصد داشتم دست از خواندن بکشم چون به نیت کتاب جنایی مطالعه را شروع کرده بودم. گره های داستان پس از نیمه کتاب کم کم گشوده میشوند و پرده ها به مرور از روی جنایت کنار میروند و بعد دردناک و غمبار قضیه آشکار می شود که حقیقتا شوکه کننده ست.
البته ضعف هایی وجود داشت، مثلا زورچپان کردن یک خیانت الکی وسط داستان، یا به سرانجام نرسیدن وضعیت تام که بنظرم اگر بیشتر پخته می شد، مراعات النظیر جالبی با وضعیت کاراکتر اصلی ایجاد میکرد.
بهرصورت، کتاب جالب و دردناکی بود که خشونت خانگی را از بعد جدیدی روایت کرد.
      

17

        خیلی تلاش کردم ولی نمیتوانم به خواندن این کتاب ادامه بدهم. بیش از نصف کتاب رو خوانده ام ولی هنوز چیز بدردبخوری دستم را نگرفته!
تا اینجای کار، توصیفات و شخصیت پردازی تقریبا صفر است. با اینکه دو نفر مضنون به قتل و یک دوست مقتول با رفتارهای عجیب و عده ای دختر عجیب و غریب تر داریم ولی هیچ چیز درباره آنها نمیدانیم. ۹۰ درصد داستان به روایت ناشی گرانه سوگواری شخصیت اصلی برای شوهر فقیدش و اوهامات و توهمات و خواب و خیال های بی معنی اش میگذرد‌ که واقعا حوصله سر بر و اعصاب خرد کن است! بیشتر از اینکه دیالوگ و توصیفات از روند داستان ببینیم در کله شخصیت اصلی هستیم ولی حتی از او هم چیزی نمیفهمیم! گرچه این روند برای من عجیب است چون کتاب قبلی این نویسنده  (بیمار خاموش)فوق العاده قوی و پر کشش بود، از همان اولین صفحات.
ضمنا بنظر میرسد ترجمه دلچسب نیست و این هم باعث سخت خوانی نثر شده، یک داستان امروزی معمایی پر تکلف تر از داستان های آگاتا کریستی ترجمه شده. بعضی جاها در ترجمه expression ها هم ایراداتی دیده می شود.

خلاصه که تجربه بدی بود!
      

11

        من در حقیقت این کتاب را تمام نکردم به دلایلی که در یادداشت می آورم ولی بهرحال تصمیم گرفتم نظرم را بنویسم.
عماد مغنیه شخصیتی دوست داشتنی و وزنه عجیبی برای مقاومت و حزب الله است، اگر کسی علاقه مند به شناختن این شهید برای اولین بار است شاید کتاب خوبی باشد. چون برخلاف سایر کتب زندگینامه شهدا که عقیده دارم باید از خاطرات خانواده شهید کم شود و به خاطرات همرزمان شهید اضافه شود، این بار به حرف های مادر این شهید نیاز داریم. چرا که شهید، از کشور ما نیست و طبیعتا در شرایطی رشد کرده و بالیده که ما از آن اطلاعی نداشته ایم و میتواند برای ما جدید و اثرگذار باشد، برخلاف سایر شهدای کشور خودمان.
شروع این کتاب با خاطرات مفصلی از مادر شهید است و تقریبا یک دید کلی از وضعیت لبنان آن زمان نیز می دهد که بسیار جذاب است.
تقریبا تا نیمه کتاب، سیر روایت به خوبی پیش می رود اما از بعد جنگ ۳۳ روزه گویا مهار قلم از دست گردآورنده خارج می شود و بیشتر تعریف های کلی از حاج رضوان میخوانیم، نه خاطرات شفاهی فعالیت های ایشان در آن روزهای لبنان.
ضمنا ترتیب وقایع هم به هم میخورد و همه چیز خیلی گیج کننده می شود و طبعا علاقه به مطالعه باقی کتاب از دست می رود.

اگر کتاب دیگری درباره زندگی و فعالیت های این شهید بزرگ سراغ دارید، پذیرای پیشنهادات شما هستم.
      

12

        نمیدانم از دا چه و چگونه بنویسم تا حقی را که این کتاب برگردنم دارد ادا کنم.
قبل از دا، تصورات من از جنگ و خصوصا سقوط و آزادسازی خرمشهر خیلی لوس و مامانی بود. شاید کمی تقصیر گفتمان جنگ توی مدارس هم باشد.
وقتی به شهادت فکر میکردم، چیزی مثل خیلی آرام تیر خوردن و نقش زمین شدن و جان دادنی با لبخند توی ذهنم بود 
یا مثلا از نقش زنان در جنگ، چیزی مثل غذا پختن و لباس خونی رزمندگان شستن و پلیور بافتن و این ها.
فکر میکردم خانواده ها بعد از شهید دادن کمی بی تابی کرده اند و خلاص، چون برایشان افتخار بزرگی بوده دیگر عین خیالشان نبوده. یا مثلا مردم جنگ زده با خوبی و خوشی و مهربانی توی کمپ های تمیز و قشنگی کنار هم زندگی کرده اند تا جنگ تمام شده و برگردند خانه هایشان.
دا همه چیز را عوض کرد.
کل کتاب را در حیرت محض خواندم.
صحنه های پیدا کردن جسد شهیدان از توی خانه ها و کنار جاده ها، توصیف وضعیت مجروحین، درد سقوط خرمشهر که اصلا نفهمیده بودمش، بی تابی های خود سیده زهرا و مادرش که همان دا است، سختی بچه بزرگ کردن وسط جنگ، وضعیت ناراحت کننده کمپ ها.
و در کنار همه این ها، از سیده زهرا حسینی خجالت میکشیدم.
یک دختر ۱۷-۱۸ ساله، چقدر کارهای عجیب و غریب کرد.
چقدر خسته میشد ولی جا نمیزد.
اوایل کتاب اصلا نمیفهمیدمش، و به آخر های کتاب که رسیدم خودم را نمیفهمیدم که دیگر خبری از توچ و تفنگ و خمپاره و خطر جانی جلوی رویم نیست ولی بازهم کار و خدمت برایم سخت است.
سیده زهرا حسینی و خواهرش و دوستانش و جوانان خرمشهری توی کتاب، از این الگوهایی بودند که واقعی واقعی هستند، پر از درد ولی واقعی.
      

16

        من اهل ژانر درام و رومنس نیستم، چه کتاب باشد چه فیلم؛
اما هرطور بود در اواخر نوجوانی نسخه پی دی اف این کتاب به دستم رسید و خواندمش.
روایت مارکز از عشق نمیدانم چقدر واقعی ست اما هرچه که بود، این داستان واقعی می نمود.
بهتر بگویم، نمیدانم چقدر آدم هایی که خلق کرده و دنیایی که در این کتاب ساخته، برگرفته از روایت واقعی انسان های دور و بر و گوشه و کنار زندگی اش بوده که دور از ذهن هم نیست، و نمیدانم چقدر احتمال دارد چنین اتفاقاتی مثل داستان بین آدم ها واقعا رخ دهد اما وقتی کتاب را میخوانی احساس قصه های پریان به تو دست نمی دهد و این خوب است. البته بد هم هست، چون بهرحال قصه ای بیش نیست و اگر حواسمان به این نباشد، شاید ناخودآگاه توقعمان نسبت به جریان رخ دادن عشق غیرواقعی شود.
هرچند که این داستان مثل بقیه داستان های مارکز، پر است از توصیفات و توضیحات زندگی آدم های مختلف دنیای ساخته شده در ذهن او، و نمیتوانم بگویم کاش کمش میکرد جون سبک مارکز این است. ولی ترجیح میدادم صحنه های زن و شوهری طور کمتری نوشته میشد که واقعا در روند داستان هم موثر نبودند.
      

3

        اولین بار با دیدن فیلم اشکال ستاره بخت ما یا همان The fault in our stars با آن فرانک آشنا شدم و کمی در ویکیپدیا و اینور آنور خواندم تا بشناسمش، و رهایش کردم تا یک سال پیش که دفتر خاطراتش را مطالعه کردم.
نمیتوانم بگویم دلگیر نبود. کتاب به نحوی برایم اسپویل شده بود، و هر صفحه کتاب را که میخواندم فکر به سرنوشت او و خانواده اش اذیتم میکرد و دردی توی سینه ام می‌پیچید. اینکه چطور این زندگی میگردد و میچرخد و در یک آن، میتواند همه چیز را... بگذارید بیشتر نگویم.
ولی بهرحال این کتاب را هیچوقت به کسی توصیه نکردم چون همچنان جایی ته دلم نمیتوانم به روایت های مظلومیت یهود اعتماد کنم، همچنان حقیقت داستان هلوکاست و راست بودن اینهمه فیلم و کتاب نفیس ساخته و پرداخته شده بعد از این روایت برای من و خیلی های دیگر توی این دنیا مبهم مانده است
و دوست نداشته ام که به رواج بیشتر دروغ احتمالی ای کمک کنم.
ولی اگر داستان زندگی آن فرانک راست باشد...غم انگیز است و ددمنشانه.
      

8

3

5

باشگاه‌ها

این کاربر هنوز عضو باشگاهی نیست.

چالش‌ها

لیست‌ها

از همه عذر می خوام: خاطراتی از شهید مهدی زین الدینلبیک در آسمان: خاطراتی از شهید عباس بابایییاد امام و شهدا: خاطراتی از حضرت امام خمینی

زندگینامه شهدا، غیر کلیشه ای!

7 کتاب

کتابهای زندگینامه شهدا معمولا روال خاص و جاافتاده ای دارند. در این روایات رایج، در اکثر صفحات کتاب زندگی شهید از زبان اعضای خانواده و فامیل روایت میشود، که از کودکی شهید اینطور بود و آنطور بود و ... میدانید چه می‌گویم. کتاب هایی که ضمیمه میکنم (سری یاران ناب، از نشر یازهرا؛ که جلد های جدید آن نیز چاپ می شود) شاید رخ جدیدی از شهدا را نشان ما بدهند که کمتر دیده ایم. شهید از زبان همرزمانش، دوستانش، مافوق و زیر دستانش و حتی گاهی اسیران دشمن. در این کتاب ها مثلا می بینید کسی مثل شهید خرازی، چقدر موقع انجام تکلیف سریع جوش می آورده، مثل خیلی از ماها! و گرچه جوش آوردن و سیلی زدنش برای نفع شخصی نبوده ولی این بار برخلاف ما برخود واجب میدانسته از دل طرف مقابلش درست و حسابی در بیاورد. یا مثلا مهدی زین الدین هم بین دیدار خانواده و رفتن به جبهه گاهی دو به شک میشد... مثل دوراهی های زندگی ما، و می بینم که به سختی دل تنگی اش را تحمل و جاده کناری را انتخاب میکند. این کتابها، شهید را کنار ما می نشانند؛ برخلاف کتاب هایی که یک شخصیت فوق روحانی و دست نیافتنی از شهدا به ما نشان میدهند، آنقدر که از شبیه آن ها شدن گاهی مایوس میشویم. برای همین این کتاب هارا دوست داشتم و شروعی شدند برای خواندن بیشتر از شهدا. همینکه احساس کردم شهدا هم روزی یکی مثل ما بودند، فقط سربزنگاه فهمیدند باید از کدام جاده بروند تا گم نشوند برای ترغیب کردن من به خواندن این مجموعه کافی ست. لازم است درباره تصویر های رنگی و کمتر دیده شده این کتاب ها هم بنویسم؟! راستی، روایت ها به ترتیب قشنگی چیده شده اند. مثلا چند روایت درباره اتفاقات افتاده در عملیات خیبر یا اتفاقات بین شهید و فلان فرمانده پشت سر هم آمده اند که کمک میکنند وقایع به خوبی در ذهن شما ترسیم شوند. از همه جالب تر، این که گاهی یک اتفاق واحد از زبان دو همرزم شهید روایت شده است و جنبه های مختلف قضیه را خیلی زیبا روشن میکند؛ چیزی که شاید کمتر دیده باشیم و نشان دهنده تلاش و خلاقیت نویسنده است.

11

بریده‌های کتاب

این کاربر هنوز بریده کتابی ننوشته است.

فعالیت‌ها

فعالیتی یافت نشد.