بریده‌ای از کتاب آدم خواران اثر ژان تولی

Zahra

Zahra

1404/3/8

بریدۀ کتاب

صفحۀ 81

جمعیت همه شاد و شنگول بودند. سوختنِ آدم زمان زیادی می‌برد. خورشید، در افق، خون گریه می‌کرد. منظره‌ی مخوفی بود. باد خاکسترِ آلن را به همه طرف می‌پراکند. قدری از این گرد سیاه به زیر پای مردمی رفت که دهن‌های چرب‌شان را با آستین‌های چرک‌شان پاک می‌کردند. آن‌ها سیر و خوشحال بودند.»

جمعیت همه شاد و شنگول بودند. سوختنِ آدم زمان زیادی می‌برد. خورشید، در افق، خون گریه می‌کرد. منظره‌ی مخوفی بود. باد خاکسترِ آلن را به همه طرف می‌پراکند. قدری از این گرد سیاه به زیر پای مردمی رفت که دهن‌های چرب‌شان را با آستین‌های چرک‌شان پاک می‌کردند. آن‌ها سیر و خوشحال بودند.»

52

9

(0/1000)

نظرات

حسین

حسین

1404/4/1

کتاب مخوفیه

0