عالی. پاسخ به همین سه سؤال رو اگه خوب درک کنیم، زندگیمون خیلی عوض میشه.
        

          خب ، این اولین کتابی بود که از تولستوی بزرگ می‌خوندم ، بیشتر برای آشنا شدن با قلمش اینو خوندم و همچنین برای خلاص شدن از شر ریدینگ اسلامپی 🤦🏻‍♀️ 
من اصولا از کتابایی که یه چیزی رو می‌خوان بهت غالب کنن خوشم نمیاد و وقتی صفحه اول این رو خوندم گفتم اینم مثل همشون ؛ ولی چون از تولستوی بود گفتم خوندنش بهتر از نخوندنشه ؛ خلاصه خیلی ازش خوشم اومد و به نظرم واقعا مثل همه ی کتاب های انگیزشی « مطمئن نیستم انگیزشی بوده باشه ولی خب » بود ✨
        

          پرسش های اصیلی هستند : 
چه وقت برای شروع کار مناسب است؟
چه کسی باید مورد توجه تو باشد؟
چه کاری در اولویت است؟

و جوابها هم جالب است 

اکنون
آنکه الان با او هستی
کار نیک و خیر
        

          کوتاه و خوشخوان و دلچسب
        

          خیلی ایرانیزه بود.🙃
        

          محتواش خیلی شبیه داستان ایرانیه خودمونه
        

          تقریبا خوب
        

          کتاب پنداموزی بود و اخر داستان بهت درس خوبی میده 
        

          سبک نوشتاریش آنقدر تکراری بود که اگه آخر کتاب فارسی ننوشته بود تولستوی فکر میکردم این سخنان ابوسعید ابوالخیر یا خواجه عبدالله انصاریه که تو روسیه تعریف کردن😁😁.
        

          داستانی مینی مال در مورد ارزش کارها!
        

          آن وقت که من توی کتاب فارسی دهم این داستان را خواندم هنوز با تولستوی آشنا نبودم و بعد یک دفعه تصمیم گرفتم دست به خواندن قلم تولستوی کنم و سه پرسش را انتخاب کردم .
اصلا هم یادم نمی آمد که این کتاب اسمش آشناست چون توی مدرسه برای من فقط حفظ معنی کلمات و آرایه هایش مهم بود.
توی بهخوان جست و جو کردم تیکه هایی از کتاب خواندم و آنوقت چراغی توی ذهنم روشن شد که این همان است.
به هر حال من همچین داستان هایی را زیاد دوست ندارم اما برای خستگی در کردن بعد از امتحان جغرافیا خوب بود.
        

          جالب بود
        

          تو تایم خودش می‌تونست خیلی جالب باشه ولی الان نبود چون مثال همچین کتابایی خیلی زیاد شده.
        

          تنها یه زمان است که بسیار ارزشمند است و آن اکنون است زیرا تنها در این زمان است که تو قدرت داری...
مهمترین شخص کسی است که با او هستی و
مهمترین کار انجام کار نیک است.
        

          داستان با یه سؤال جالب شروع می‌شه و آدم حس می‌کنه قراره با یه ماجرای عمیق و فکری روبه‌رو بشه ولی هرچی جلو می‌ری می‌بینی جوابا خیلی ساده‌ و آشنا هستن از اون حرفایی که قبلاً تو خیلی جاها شنیدیم: "بهترین زمان حالاست مهم‌ترین آدم کسیه که کنارت هست و مهم‌ترین کار خوبی کردنه"
پیامش خوبه ولی دیگه زیادی قابل‌پیش‌بینیه انگار یه متن آموزشی یا یه پند اخلاقی کوتاه بخونی نه یه داستان پرکشش نه اتفاق خاصی داره نه پیچیدگی
اگه دنبال یه داستان ساده با یه پیام مستقیم باشی ممکنه دوستش داشته باشی ولی اگه توقع یه داستان متفاوت یا تأثیرگذارتر داشته باشی احتمالاً برات خیلی خاص نخواهد بود.
        

          بیشتر حالت حکایت گونه داشت تا یه داستان مدرن
کوتاه و پر مفهوم بود و ارزش خوندن داشت ولی عالی نبود 
        

          من این داستان رو با ترجمه پریسا سالارفر و به صورت صوتی از طاقچه گوش دادم.

یه داستان کوتاه و اخلاقی بود که در اون پادشاهی به دنبال پیدا کردن جواب سه سؤاله: 1) چه وقت برای شروع کاری مناسب است؟ 2) به چه کسانی باید توجه کند و از چه کسانی دوری کند؟ 3) انجام دادن چه کارهایی در اولویت است؟

اما پادشاه قصه‌ی ما از هیچکدوم از جوابایی که بهش میدن رضایت نداره و بنابرین میره دنبال یه زاهد عزلت‌نشین که سؤالاشو از اون بپرسه. و در این حین درگیر ماجرایی میشه که در نهایت به جواب پرسش‌هاش ختم میشه.

*هشدار اسپویل جواب‌ها*
چه وقتی؟ «اکنون» زیرا تنها در زمان حال است که قدرت داری.
چه کسی؟ «آن شخص که با او هستی» زیرا کسی نمی‌داند که بعدها با کس دیگری مراوده‌ای خواهی داشت یا نه.
چه کاری؟ «کار نیک» زیرا انسان برای این کار به این دنیا فرستاده شده است.

#تعداد دفعات خوانش: 2