یادداشت‌های امیررضا سعیدی‌نجات (257)

ایران؛ نرسیده به امارات: روایتی از بوموسی، جنوبی ترین جزیره ایران
          بسم الله

همین ابتدا باید تکلیفمان را با کتاب مشخص کنیم.

روایت این کتاب متفاوت از سایر سفرنامه‌هاست. شما در این کتاب قرار است به یک مکان ناشناخته سفر کنید. جایی که تنها اسم آن را در انتهای اخبار و در قسمت هواشناسی شنیده‌اید. مثل سایر سفرنامه‌ها قرار نیست به سراغ کشف مکان جدیدی بروید که افراد زیادی آن را دیده‌اند. این روایت بکر است و جایی آن را نخوانده‌اید و طبیعتاً از آنجا که فضایی مانند شهرهای توریستی نزدیک به ذهنتان ندارد، سفرنامه متفاوتی هم هست.

اتفاقاتی که در دل این سفرنامه می‌افتد پیچیدگی خاصی ندارد. قرار است شما در این صد و خرده‌ای صفحه، تاریخ آنچه بر این سه جزیره گذشته است را بخوانید، آن هم در دورانی که دوباره امارات برای خودش حق حاکمیت بر این جزایر سه گانه را فریاد می‌کشد. و همچنین قرار است قدری از فرهنگ مردمان این جزایر را در دل کتاب تجربه کنید. همین.

اما داستان در آن جایی پیچیده می‌شود که نویسنده و همراهش متوجه می‌شوند، رفتن به این سه جزیره نیازمند هماهنگی‌های بسیاری است که هر کس هوای دیدن این جزایر را در سر به پروراند باید کفش آهنی پوشیده و مجوزهای لازم را بگیرد. به طور خلاصه این سه مکان، امنیتی و نظامی هستند با این تفاوت که بوموسی به نسبت آن دو مکان دیگر امکان توریستی شدن بیشتری دارد. 

نویسنده در ابتدای کتاب سعی کرده با یک چالش ذهنی مخاطب را درگیر خود کند. او در مکالمه با دوست اماراتی خود متوجه شده است که جزیره بوموسی به دست پلیس امارات کنترل می‌شود. همین‌جا چالش ذهنی مخاطب اتفاق می‌افتد. او این جزیره را جزو خاک ایران می‌داند اما مگر می‌شود خاک ایران را پلیسی غیرایرانی مواظبت کند؟

قلم کتاب قدری سخت‌خوان است، اما نوع روایت خوب است و خلاقیت‌هایی نیز در آن دیده می‌شود.
کتاب به عاشقان ژانر سفرنامه و تجربه‌نگاری پیشنهاد می‌شود...
        

6

پوتین قرمزها
          بسم الله 

مهجور بودن کتاب علی‌رغم عنوان جذابش برایم عجیب بود.
چرا که مهمترین ویژگی کتاب عنوان آن است؛ مجموعه خاطرات مسئول اتاق جنگ روانی قرارگاه خاتم الانبیا...
آن‌قدر موضوع بکر و جذاب است که، مخاطب به محض خواندن عنوان، به سراغ کتاب برود.
در این بین، راوی به سراغ خاطرات زندگی خودش نیز می‌رود، اما باز هم قسمت جذاب و مهم اثر، همان مصاحبه‌های مبتنی بر جنگ روانی است.

موضوع جنگ روانی، تا انتهای جنگ، آن‌چنان که باید مورد توجه مسئولین کشور قرار نگرفت. مسئله‌ای که تأثیر مستقیمی بر افکار مردم و مسئولین کشور متخاصم داشت. اما همان‌طور که کار رسانه‌ای تا به امروز آن‌چنان که باید مورد توجه قرار نگرفته است، مسئله جنگ روانی نیز در آن روزگار مورد توجه نبود.

یکی از مواردی که در سطر سطر کتاب، مرا به خود جذب می‌کرد، مصاحبه‌های جذاب، با تکنیک‌های خاص راوی بود. او آن‌چنان بر ذهن و روان مصاحبه شونده، تأثیر مستقیم می‌گذاشت، که حاصل آن اطلاعات مطلوبی در اختیار مسئولین ما قرار می‌داد.

به طور کل، کتاب را تنها به نیت این مصاحبه‌های جذاب مطالعه کنید چرا که بیش از آن چیزی برای مخاطب ندارد.
        

6

دیلماج
          بسم الله 

عجیب و جذاب...

خلاصه کتاب این است: داستانی که واقعی نیست اما نویسنده‌اش در صدد آن است که بگوید داستان زندگی همه ماست...

میرزایوسف که داستان حول زندگی اوست، شخصی است که در دوره ناصری و بعد از آن تا دوران محمدعلی شاه زیسته است. درس را در خانه فروغی‌ها خوانده، به فرنگ رفته و دیدار با میرزا ملکم‌خان داشته و به عضویت فراموش‌خانه نیز در آمده است. اما مهم‌ترین بخش کتاب، جزئیات دقیق و نکته سنجانه نویسنده است.

تا نزدیک به انتهای کتاب تنها یک سوال در ذهن مخاطب چرخ می‌زند: چرا این شخصیت؟ و اصلاً چرا باید درباره او بدانیم؟ چه سودی برای ما دارد؟ و...
در همان انتها، نویسنده یک پاسخ کوتاه به ما می‌دهد: زندگی میرزایوسف به نوعی زندگی همه ماست، همه مایی که به دنبال فلان و بهمان شدن هستیم؛ تا اندازه‌ای رشد می‌کنیم، در لحظاتی شکست می‌خوریم و لحظات شادی نیز در زندگی داریم. همین. حالا اسمش را هرچه می‌خواهید بگذارید؛ یک اسم و شخصیت فرانسوی، انگلیسی یا شخصی از جهان عرب و یا به انتخاب نویسنده، فردی به نام میرزا یوسف‌خان مستوفی...

چیزی که تا اینجا خوانده‌ام و از سایر کتاب‌های جناب شاه‌آبادی نیز شنیده‌ام، آن است که ایشان در کتاب‌هایشان اشاره به تاریخ دارند و علاقه‌مند به جریانات ماسونی در ایران نیز هستند. به نظرم همین دو ویژگی، برای اینکه به سراغ کتاب‌های دیگرشان نیز بروم کافی است.
        

3

استامبولی: نوشته ها و عکس های سفر به استانبول
          بسم الله

همیشه برایم جای سوال است که چطور می‌شود افرادی، برای سفرهای برون مرزی، به جای انتخاب کشورهایی با فرهنگ غنی، به سراغ کشورهایی صرفاً پیشرفته می‌روند؟ مثلاً به جای شهری مثل استانبول سراغ شهری مثل دوبی را انتخاب می‌کنند‌...
حالا منصور ضابطیان سوال جدیدی ایجاد کرده است... او می‌گوید چطور می‌شود افرادی وارد محیطی جدید برای سفر بشوند و به دنبال کشف باشند، اما در طول سفر با فرهنگ آن سرزمین زیست نکنند؟

منصور ضابطیان در سفرنامه‌هایش حرف‌های جدیدی برایمان دارد که از زبان هیچ‌کس دیگری که به آن دیار رفته نشنیده‌اید. پس اگر به دنبال تکرار حرف‌های همیشه‌گی هستید اینجا جای شما نیست!

تصور کنید، او نه به سراغ ایاصوفیه رفته و نه میدان تقسیم (تکسیم)... او کوچه پس کوچه‌هایی را انتخاب کرده که شاید بتوان گفت هیچ مسافری به سراغ آنجا نرفته است...

مزیت دیگر او سخن گفتن و معاشرت با مردم است. تصور کنید او حتی در جایی که مترجمی ندارد نیز، به ارتباط برقرار کردن در دل اجتماع ادامه می‌دهد. وارد خیابان‌ها می‌شود، به سراغ مغزه آرایشگری می‌رود تا سر و رویش را مرتب کند. آمار نرخ‌ها را دارد. با تراموا و قطارشهری تردد می‌کند. پیش از سفر با وسایل ارتباطی مختلف، افرادی را سرخط می‌کند تا به واسطه ارتباط آن‌ها سفرش فرهنگ شناسانه‌تر شود. مثلاً ایرانی‌های نخبه در مقصد را شناسایی کرده و با آن‌ها ارتباط برقرار می‌کند یا تمام تلاشش را می‌کند تا افراد مربوط به فرهنگ آن دیار را از نزدیک ملاقات کند. اتفاقا آخرین بخش کتابش به دیدار با یکی از همین افراد ارتباط دارد. او فردی چپ بوده است و گورباچوف شخصاً او را برای مشورت به مسکو فراخوانده است. او شاعر است و نویسنده و نوازنده و خواننده و ایضاً متفکر...
منصور ضابطیان حتی از معاشرت با گارسون یک کافه هم به سادگی عبور نمی‌کند. او به درون زندگی‌ها می‌رود. کنار ماهی‌گیر پل گالاتا می‌نشیند و از تاریخچه آن می‌پرسد. به تاریخچه مکانی که سفر کرده مسلط است. اندیشمندان، هنرمندان و سیاست‌مدارنش را می‌شناسد. به سراغ میانسالان و افرادی با سن بالا می‌رود تا از دل تاریخ سر درآورد و از آنجا به فرهنگ مردم برسد.

او تجربه سی روزه خود را در این کتاب جای داده است و چقدر جذاب است. حقیقتاً با یک شگفتی عمیق در این کتاب روبه‌رو می‌شوید. و نویسنده بازگوکننده خوبی است از آنچه بر یکی از قدیمی‌ترین و فرهنگی‌ترین شهرهای جهان گذشته است.
        

35

حماسه‌ی سجادیه؛ جز حکایت دوست
          بسم الله 

درباره دو کتاب قبلی به اندازه کافی نوشته‌ام...
آن‌قدر مزیت از مجموعه حماسه سجادیه گفته‌ام که مخاطب به اندازه کافی درگیر خواندن این مجموعه شود...
به علاوه سعی کرده‌ام که با خواندن هر کدام از این جلدها، در قسمت گزارش پیشرفت، بخش‌های مهم را علامت گذاری کنم و کمی از اطلاعات آن بخش را به صورت خلاصه در اختیار مخاطب قرار دهم، تا سببی باشد برای مطالعه کتاب...
اما در نوشته‌ام برای این جلد، کمتر از مزیت‌های کتاب خواهم گفت و بیشتر به مهم‌ترین نقطه ضعف کتاب خواهم پرداخت...
نقطه ضعف اصلی کتاب، نبود منبع برای گزارشات است. طبیعتاً مخاطب درباره بعضی اطلاعات که در کتاب ذکر شده است، نیازمند منبع آن است. به علاوه ذکر منبع سبب می‌شود که، مخاطب با آرامش بیشتر و اطمینان بالاتری کتاب را تورق کرده و با خیال راحت به استنادات آن توجه نماید و طبیعتاً همین امر سبب می‌شود کتاب بیشتر به جانش بنشیند...
اینکه نویسنده نه منبعی برای روایات کتاب آورده و نه برای داستان‌ها، باعث می‌شود که مخاطب دائم دست به گوشی برده و برای صحت و سقم اطلاعات داده شده مجبور به جست‌وجو شود...
البته در بعضی موارد جست‌وجوهای من، متاسفانه، اطلاعاتی مغایر با بیانی که نویسنده داشته، در اختیارم گذاشته است.
و در بعضی موارد، اصلاً منبعی برای اطلاعات بیان شده کتاب، در اینترنت یافت نمی‌شود...
البته ناگفته نماند که قسمت بسیاری از اطلاعات موجود در کتاب یا نیازمند منبع نمی‌باشد و یا آن‌قدر واضح و مشهور است که همگان منبع آن را می‌شناسند...

نکته آخر اینکه، بعضی می‌گویند در این مجموعه، تعریض‌هایی به جمهوری اسلامی نیز شده است. اما دیدگاه من این است: در بسیاری کتاب‌ها، که صحبت‌ از دین وجود دارد، بسته به زاویه نگاه‌مان می‌توانیم آن را مزیت و یا عیب جمهوری اسلامی تلقی کنیم. اگر موافق حکومت باشیم بخش‌هایی از کتاب را در تایید خودمان می‌آوریم و اگر مخالف باشیم قسمت‌هایی را در رد حکومت...
پس صحبت درباره اینکه تعریضی وجود دارد یا ندارد، همه‌گی وابسته به نوع نگاه ماست...

با همه این توضیحات و تفاسیر به شدت منتظر جلد بعدی این کتاب و همچنین جلد پنجم به عنوان آخرین گره حماسه سجادیه خواهم ماند...
        

3

حماسه‌ی سجادیه؛ اگر غم لشگر انگیزد
          بسم الله

این کتاب را اگر بخواهیم خلاصه کنیم شاید در یک جزوه ۴۰ یا ۵۰ صفحه‌ای کار در بیاید. اما نویسنده مطالب را ذره ذره و جرعه جرعه به مخاطب می‌دهد. شما خیال کنید که می‌خواهد با صحنه صحنه این نوشته‌ها و تصاویری که از آن‌ها خلق کرده است پازل بزرگی را برای مخاطب بچیند. شاید این طولانی بودن، مخاطب عامه را خسته کند. اما مخاطب گوهرشناس می‌داند که چه گوهری در دل این کتاب آورده شده است. می‌داند که نویسنده برای قطعه قطعه این پازل، برنامه و نقشه خاص خود را دارد. مخاطب درگیر این کتاب می‌داند، که از پس جلدهای مکرر این کتاب، به لحظه اتفاق اصلی، یعنی آنجا که عقب می‌آید و با یک دید وسیع تمام پازل را می‌بیند، خواهد رسید و این لحظه، وقتی که تمامی قطعات پازل تکمیل شده است لحظه حیرت انگیزی است. گویی که جایزه‌ای بزرگ به تو داده می‌شود و حالا می‌توانی این قطعات به هم چسبیده را برای خودت قاب کنی و مقابل دیدگانت بگذاری.

اما به لحاظ محتوا این کتاب به طور کامل به جریان واقعه حَرِّه و آنچه توسط لشکر یزید در مدینه اتفاق افتاده، می‌پردازد. شیطان در دل واقعه حَرِّه می‌خواهد زمینه‌ای بچیند، تا با به واسطه آن امام سجاد علیه‌السلام را وارد میدان نبرد کند و به همین واسطه ایشان را به شهادت برساند. در بخش‌هایی که شیطان راوی داستان است، خود به وضوح این مطلب را مطرح می‌کند.
حال سوال اینجاست، وقتی نویسنده می‌خواهد برای اینکه ویژگی‌های امام سجاد علیه‌السلام در دل روایتش را، نشان دهد، تمام یک جلد به مقدار ۴۰۰ صفحه را اختصاص به این واقعه (واقعه حَرِّه) می‌دهد و در عوض واکنش حضرت به این واقعه هیچ است و اصلاً دخالتی نمی‌کنند، در ادامه نویسنده برای ادامه جلدها چه شخصیت‌پردازی عجیبی می‌خواهد داشته باشد که تنها، مقدمه آن شخصیت‌پردازی ۴۰۰ صفحه توضیح و تفسیر واقعه حَرِّه است...؟؟؟
تو خود حدیث مفصل بخوان از مجمل‌‌...

با تمام وجود به سراغ جلد سوم می‌روم...
        

3

حماسه‌ی سجادیه؛ تویی به جای همه
          بسم الله 

یکی از ویژگی‌های آثار سید مهدی شجاعی، تازگی و خلاقیت در موضوع کتاب‌هایش است. به عنوان مثال «پدر، عشق، پسر» روایتی است که از زبان اسب علی اکبر ع بیان می‌شود. یا «کمی دیرتر» روایت فردی است که از خدا ظهور نکردن امام زمان عج را می‌خواهد و...

این کتاب هم جذابیتی مثل کتاب‌های دیگر استاد شجاعی از نظر موضوع دارد.
اما به لحاظ قلم، شما چیزی جز امضای همیشگی سید مهدی شجاعی در کتاب‌های با موضوع اهل‌بیت علیهم‌السلام، نباید انتظار داشته باشید. او در کنار اطلاعاتی که به مخاطب می‌دهد ادیبانه سخن می‌گوید و تشبیهات و آرایه‌های ادبی خاص به کار می‌برد.
اما به لحاظ محتوا، او کتاب را به چند بخش تقسیم می‌کند:
گاهی از زبان خود (نویسنده) سخن گفته می‌شود، گاهی از زبان شیطان و گاهی از زبان فرد مشخصی که شرح حالش در کتاب آمده است.
وقتی از زبان نویسنده، جریان‌های مرتبط با امام سجاد علیه‌السلام بیان می‌شود نیز تفاوت‌هایی وجود دارد:
گاهی به تفسیر آنچه در عاشورا و پیش و پس آن اتفاق می‌افتد، می‌پردازد.
گاهی روایت تاریخی آن برهه را مطرح می‌کند.
و در بعضی موارد به تبیین شخصیت‌های مختلف و زندگی‌نامه‌شان می‌پردازد.

همه این‌ها را بیان کردم تا بدانید با یک کتاب تمام عیار ادبی، تاریخی، تفسیری درباره امام سجاد علیه‌السلام و واقعه عاشورا روبه‌رو هستید.

ان‌شاءالله اگر عمری بود بعد از خوانش جلد دوم، بیش از این‌ها خواهم نوشت.
        

2

حاج آخوند
          بسم الله 

همین‌قدر با عجله آغاز می‌کنم.
بعید است کسی این کتاب خوانده باشد و حاج آخوند در مرکزی‌ترین نقطه ذهنش جای نگرفته باشد. حاج آخوند گرمای خورشید در میانه زمستان است؛ از طرفی هوا سرد و برفی است از طرف دیگر آفتاب ذره ذره بر دانه‌های برف می‌تابد. حاج آخوند همان آفتاب است که در آن دوره و زمانه زمستانی، ذره ذره یخ وجود را آب می‌کند ذره ذره گرما می‌بخشد تا وجودمان را مهیای بهار کند. جایی که دیگر نه یخی است و نه برفی و نه سرمایی...

نسخه حاج آخوند درمانی، زمان و زمانه نمی‌شناسد. تاریخ و جغرافیا ندارد. باید چشید و شنید و گرم شد، گرم از گرمای محبتی که در این عالم است. و صد البته زمستان ظلم و خشونت بیکار نمی‌نشیند تا ما احساس گرما کنیم.

حاج آخوند معیار و میزان یک آخوند همه چیز تمام است و الگوی کم نقص برای همه ما...

کلام نویسنده خودمانی است. او با حاج آخوند زیسته است و جزئیات زندگی او را دیده و چه خوب از او تعریف می‌کند. اما صد حیف که قلم توانایی ندارد.

این کتاب را بنوشید و گرماگرم زندگی حاج آخوند را مزمزه کنید.
        

1

قصه های امیرعلی
          بسم الله 

جلد دوم را در مسیر برگشت از پیاده‌روی اربعین شنیدم. با تجربه جلد یک می‌دانستم که نسخه عالیِ نخوابیدن پشت فرمان همین کتاب است و به همه رانندگان عزیز نیز پیشنهاد می‌کنم.
درباره جلد یک گفته بودم: کتاب آن‌قدر جذاب بود که نه تنها پشت فرمان خوابم نبرد بلکه ترغیب شدم جلد دومش را هم که صوتی شده است در راه برگشت بشنوم. و حالا شنیدم و می‌گویم: حقیقتاً به اندازه جلد یک جذاب بود. امیدوارم جلدهای بعدی هم صوتی شود و در سفرهای بعد مورد استفاده‌ام قرار بگیرد.

شوخی‌ها جذاب است و لحن نویسنده رسمی، همین قضیه سبب شده است که کتاب جذابیت مضاعفی پیدا کند. نکته مهم دیگر این است که حد و مرز طنز رعایت شده و همین عاملی برای امتیاز بیشتر دادن به کتاب است.

حجم کتاب چه به صورت چاپی و چه صوتی کم است و جذابیت بالایش سبب می‌شود طی شدن زمان را حس نکنید. نمی‌دانم چرا اما نسبت به این کتاب واکنش منفی داشتم، شاید به دلیل منفی نگری بی‌دلیلم نسبت به نویسنده‌اش بوده است. اما مهم این است که الآن کتاب را به شدت پیشنهاد می‌کنم.

والسلام
        

6

قصه های امیرعلی ۱

4

چشم روشنی: روایت فاطمه (شهناز) طالبی از زندگی جانباز شهید سیدجواد کمال
          بسم الله

داستان، اتصالی با روایت دفاع مقدس دارد اما هیچ کجای کتاب روایت جنگ نیست ولی روایت جنگیدن تا دلت بخواهد در کتاب وجود دارد...

چقدر نوع نگاه شخصیت زن داستان شبیه به کتاب دخیل عشق است. در این دو کتاب، دو بانویی را شاهدیم که شرط ازدواج‌شان مجروحیت و جانباز بودن همسرشان است. از همین نقطه، روایت جنگیدن آغاز می‌شود. 

نویسنده سعی کرده مصاحبه خود با شهید سید جواد کمال را به صورت داستانی بیان کند و از پس کار برآمده است. فلش‌بک‌های (برگشت به عقب) خوب و نوع روایتی که ابتدا جذاب نیست اما به مرور جذاب‌تر می‌شود. همه در کنار هم، کتاب خوبی را رقم زده است. شهید کمال شخصیتی اجتماعی دارد و تا انتها علیرغم تمامی مشکلات جسمی مانند نابینایی و ضعف جسمی و... به همین شکل می‌ماند. این یک نوع جنگیدن در دل جریان کتاب است. اما مهم‌ترین روایت جنگ در دل زندگی این زوج، مربوط به تمامی سختی‌هایی است که همسر شهید از زندگی و استقامت خود بیان می‌کند. شریف بودن کتاب در جایی است که بانویی داستان ما در عین حفظ کرامت همسر به روایت زندگی او می‌پردازد.

در مجموع کتابی خوش خوان است که به یک وعده جمع و جور می‌شود.
        

2

پس از بیست سال
          بسم الله

برجسته‌ترین بخش از تاریخ برای من آنجایی است که زمان می‌گذرد و بعضی انسان‌ها زندگی‌شان به پایان می‌رسد و در آخرین ثانیه زندگی، به این نتیجه می‌رسند که اشتباه کرده و راهی که باید می‌رفتند را نرفته‌اند. تمام داستان کتاب پس از بیست سال برای من خلاصه در همین است.
چقدر این لحظه و این اتفاق سخت است و سهمگین...

داستان زندگی سلیم و زید نه در روز عاشورا و نه از روز عاشورا، که از سال‌ها و بلکه قرن‌ها قبل آغاز شده است. داستان سلیم و زید، داستان هابیل و قابیل است. یکی از این دو قربانی‌اش به پیشگاه خدا قبول افتاده و دیگری در حسرت توجهی، به جای آنکه به خود بپردازد، صورت مسئله را پاک کرده است.
داستانی پر کشش، جذاب و پر از چالش ذهنی، برای مخاطبی که دغدغه رفوزه نشدن دارد.

از نویسنده کتاب، چند داستان کوتاه خوانده بودم که بعد از این کتاب منتشر شده بود. اما قلمش آنقدر قوی بود که امروز پس از چند سال هنوز هم زنده بودن کلماتش، ذهنم را به خود مشغول کرده است. دغدغه نویسنده در آثارش، عدالت و عدالت خواهی است. درون مایه و بن‌مایه اصلی این کتاب نیز همین است. یکی از شخصیت‌های اصلی و موثر بر کتاب و شخصیت‌های آن، ابوذر غفاری است. سلیم مرید ابوذر است و شاگرد او. اما زید شخصیتی که استقلال فکری و عملی ندارد، تابع آن چیزی است که پدرش می‌گوید و مطابق خواست معاویه عمل می‌کند.

توصیفات کتاب و شخصیت پردازی ویژه آن را، شاید کمتر کتابی در سال‌های اخیر داشته باشد. پس از بیست سال، یکی از ویژه‌ترین کتاب‌های منتشر شده سال‌های اخیر کشور است.

تکه تکه و گنگ می‌نویسم. نمی‌توانم ذهنم را برای یک متن منسجم، جمع و جور کنم. آنقدر کتاب درگیر کننده و پر از نکات و لحظات حساس و دقیق توصیف شده است و آنقدر در دل هر حادثه، نکات ویژه و دقیقی در قالب داستان بیان شده، که دوست دارم به لحظه لحظه و بخش بخش آن اشاره کنم و همین باعث درگیری بیش از حد ذهن و عدم انسجام متن است.

داستان طولانیست و کتاب حجیم، اما به هیچ وجه به حجم بالای کتاب توجه نکنید. خود را در اقیانوس این کتاب رها کنید و از لحظه لحظه آن لذت ببرید...
        

12

طاعون سرخ
          بسم الله 

چه کسی می‌داند؟ شاید پیش از ما انسان‌هایی زندگی می‌کرده‌اند، که تکنولوژی و علم ما، ذره‌ای در مقابل تمدن و علم و تکنولوژی ساخته شده توسط آن‌ها بوده است...

داستان کتاب درباره پدربزرگی است که از بیماری وحشتناک و  همه گیری به نام طاعون سرخ جان به در برده است. او حالا برای نوه‌های خود از سال‌های بسیار قدیم سخن می‌گوید. آنچه رخ داده مربوط به سال ۲۰۱۳ بوده است و او اکنون در سال ۲۰۷۳ تمام آنچه بر بشریت گذشته را تعریف می‌کند. او درباره چیزهایی صحبت می‌کند که آنها هیچ درکی از آن ندارند. از تکنولوژی و علم می‌گوید که توسط طاعون زده‌ها و سیاه مست‌ها تمام مظاهرش به آتش کشیده شد. گویی در روزگار نوه‌ها، هیچ علمی وجود ندارد و انسان‌ها به زندگی بدوی روی آورده‌اند.

داستان جک لندن آن چیزی را روایت می‌کند که، بعدها در کتاب کوری خوانده‌ایم. یا مشابه آن چیزی است که سال‌های اخیر در سریال see دیده‌ایم. و بلکه بالاتر آن، چیزی است که در دوران کرونا با آن زندگی کرده‌ایم.

ایده کتاب در زمان خود به شدت بکر و جذاب بوده است. البته امروز هم داستان آن برایمان جذابیت دارد. تنها نکته‌ای که درباره کتاب وجود دارد این است که، نوع پرداخت کتاب بسیار ساده و پیش پا افتاده است. کاش جک لندن گره‌های بیشتری در داستان خود ایجاد می‌کرد، تا مخاطب به شکل ویژه تری با این داستان ارتباط برقرار کند.

به کتاب ۴ ستاره و نیم می‌دهم، بیشتر به خاطر نوع نگاه و جنس داستانی که تعریف می‌کند. خلاقیت کتاب برای آن روزها که جک لندن آن را نوشته است حقیقتاً خارق‌العاده است.
        

1

مسخ
          بسم الله 

گرگور روزی، مثل هر روز، از خواب بیدار می‌شود اما به ناگاه، خود را در قامت یک سوسک می‌بیند. این تنها روزی است که، او از سر کار جا می‌ماند و نگران است. بلافاصله معاون محل کارش به خانه او آمده و حکم اخراجش را صادر می‌کند!! گرگور که از همین طریق، تمام زندگی مادر، پدر و خواهر کوچکش را تأمین می‌کند به شدت دچار چالش می‌شود. اما چالش اصلی، اخراج او نیست بلکه گسستی است که میان او و خانواده‌اش ایجاد می‌شود.

انسان مدرن، همان انسان مسخ شده داستان کافکا است. کلا و جزئا انسان مدرن جز کارکردهایی مشخص چیزی ندارد. خلاقیت و برون داد خلاقانه در انسان مدرن وجود ندارد. او از خود، خود حقیقی، تهی شده است.
داستان مسخ، داستان درماندگی است میان سنت و مدرنیته...
مدرنیته، انسان را به تنهایی و انزوا می‌راند، اما سنت برای او تعاریف متعدد (عضوی از خانواده بودن، عضو فعال اجتماع بودن و...) دارد.
این سرگشتگی را در انسان‌های پیرامون شخصیت اصلی نیز می‌توانید ببینید. با این تفاوت که گرگور تمام سعی خود را در حفظ سنت کرده است اما خانواده‌اش به سادگی تن به خواسته‌های مدرنیته می‌دهند.

نوع داستان و خلاقیتِ در بیانش، جذاب است. کتاب را دوست داشتم و پیشنهادش می‌کنم. به نظر‌ بسط داستان هم، به اندازه کافی اتفاق افتاده و در نقطه مطلوبی داستان به پایان رسیده است.
        

5