یادداشت امیررضا سعیدینجات
1403/3/11
4.6
150
بسم الله برجستهترین بخش از تاریخ برای من آنجایی است که زمان میگذرد و بعضی انسانها زندگیشان به پایان میرسد و در آخرین ثانیه زندگی، به این نتیجه میرسند که اشتباه کرده و راهی که باید میرفتند را نرفتهاند. تمام داستان کتاب پس از بیست سال برای من خلاصه در همین است. چقدر این لحظه و این اتفاق سخت است و سهمگین... داستان زندگی سلیم و زید نه در روز عاشورا و نه از روز عاشورا، که از سالها و بلکه قرنها قبل آغاز شده است. داستان سلیم و زید، داستان هابیل و قابیل است. یکی از این دو قربانیاش به پیشگاه خدا قبول افتاده و دیگری در حسرت توجهی، به جای آنکه به خود بپردازد، صورت مسئله را پاک کرده است. داستانی پر کشش، جذاب و پر از چالش ذهنی، برای مخاطبی که دغدغه رفوزه نشدن دارد. از نویسنده کتاب، چند داستان کوتاه خوانده بودم که بعد از این کتاب منتشر شده بود. اما قلمش آنقدر قوی بود که امروز پس از چند سال هنوز هم زنده بودن کلماتش، ذهنم را به خود مشغول کرده است. دغدغه نویسنده در آثارش، عدالت و عدالت خواهی است. درون مایه و بنمایه اصلی این کتاب نیز همین است. یکی از شخصیتهای اصلی و موثر بر کتاب و شخصیتهای آن، ابوذر غفاری است. سلیم مرید ابوذر است و شاگرد او. اما زید شخصیتی که استقلال فکری و عملی ندارد، تابع آن چیزی است که پدرش میگوید و مطابق خواست معاویه عمل میکند. توصیفات کتاب و شخصیت پردازی ویژه آن را، شاید کمتر کتابی در سالهای اخیر داشته باشد. پس از بیست سال، یکی از ویژهترین کتابهای منتشر شده سالهای اخیر کشور است. تکه تکه و گنگ مینویسم. نمیتوانم ذهنم را برای یک متن منسجم، جمع و جور کنم. آنقدر کتاب درگیر کننده و پر از نکات و لحظات حساس و دقیق توصیف شده است و آنقدر در دل هر حادثه، نکات ویژه و دقیقی در قالب داستان بیان شده، که دوست دارم به لحظه لحظه و بخش بخش آن اشاره کنم و همین باعث درگیری بیش از حد ذهن و عدم انسجام متن است. داستان طولانیست و کتاب حجیم، اما به هیچ وجه به حجم بالای کتاب توجه نکنید. خود را در اقیانوس این کتاب رها کنید و از لحظه لحظه آن لذت ببرید...
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.