بهتر انتخاب کن، بهتر بخوان

مبینـا خانومـِ قربانی

@mobinagrbn

28 دنبال شده

19 دنبال کننده

                      درون خود را مانند زخمی باز کرد. تمام وجود خود را دید: 
افکار
افکارِ درباره ی افکار
افکار درباره ی افکار ناشی از افکار
-----
با افتخار، معلم^^
                    

یادداشت‌ها

                می‌خواستم فقط در حد چهار ستاره تبلیغ شه و تمام اما...
 یه روز رفتم کارورزی و معاون پرورشی که  معلم تفکر و سبک زندگی بود به خاطر مشغله‌ی زیاد ملتمسانه خواست سر کلاس برم تا سروصدای بچه‌ها درنیاد. وقتی رفتم سر کلاس با دخترهای ۱۳ ساله‌ی شروشیطون مواجه شدم. برای آروم شدن کلاس روی تخته نوشتم "کاش معلمم می‌دانست..." و از بچه ها خواستم این جمله رو تکمیل کنن. انتظارم در حد "آسون بگیرن" یا "بهمون ارتفاق کنن" بود ولی این شد نتیجه:
"کاش معلمم می‌دونست من اونقدری که نشون می‌دم شاد نیستم"
"کاش معلمم می‌دونست من واقعا درسم رو می‌خونم ولی نمی‌تونم جواب بدم من دروغگو نیستم" 
"کاش معلمم می‌دونست من گاهی اونقدر حالم بده که دلم می‌خواد یکی رو بغل کنم"
"کاش معلمم می‌دونست من هیچ دلیلی برای زندگی کردن ندارم"
"کاش معلمم می‌دونست من دلم برای بابام تنگ می‌شه ولی می‌ترسم به مامانم بگم" (این عزیزدلم مادر و پدرش طلاق گرفتند)
"کاش معلمم می‌دونست وقتی با لبخند میاد کلاس حالم خوب می‌شه"
و امثالم.
می‌دونم درست نیس ولی نتونستم احساسات رو تو قلبم حبس کنم و گریه نکنم. عمق فاجعه رو متوجه می‌شین نه؟
معلمان عزیز همه چی واحد درسی نیست. همه چی یادگیری معادله، تشبیه،‌ نماز، بلند ترین رشته کوه‌های ایران، شاه اسماعیل چه مناطقی رو فتح کرد و.... نیست! مهم روح بچه‌هاست، مهم تفکر بچه‌هاست، مهم احساسات بچه‌هاست. مهم بچه‌هان!
لطفا نگاهی به این کتاب بندازید. قطعا حسرت می‌خورید که زودتر از این‌ها زاویه دیدتون عوض نشده بود :)
        

باشگاه‌ها

چالش‌ها

این کاربر هنوز در چالشی شرکت نکرده است.

بریده‌های کتاب

فعالیت‌ها

            درود⚘️
از بهترین رمان هایی که خوندم👌
بهتره بگم زندگیش کردم...!
چقدررر قلم یه نویسنده میتونه جذاب و گیرا باشه... 
چقدر دیالوگ ها، تامل برانگیزن و حرف واسه گفتن دارن، مثلا اونجایی که میگه «عادت کرده‌ایم هر روز دوش بگیریم، اما یادمان می‌رود که ذهنمان هم به دوش نیاز دارد. گاهی با یک غزل حافظ می‌توان دوش ذهنی گرفت و خوابید. 
یک شعر از فروغ، تکه‌ای از بیهقی، صفحه‌ای از مزامیر، عبارتی از گراهام گرین، جمله‌ای از شکسپیر، خطی از نیما... ولی غافلیم!»
یا اونجایی که آیدینو میبرن دکتر و علائمشو میگن: توی سرش بازار مسگرهاست، توی دلش رخت میشورند و.....چقدر با آیدین همذات‌پنداری کردم! :)
یا اونجایی که میگه:وقتی آدم یک نفر را دوست داشته باشد، بیشتر تنهاست. چون نمی‌تواند به هیچکس جز به همان آدم بگوید چه احساسی دارد و اگر آن آدم کسی باشد که تو را به سکوت تشویق می‌کند، تنهایی تو کامل می‌شود.
و کلی دیالوگ خفن دیگه، که با خوندن این کتاب، میتونین به روح تون هدیه بدین ! 
          
            اگر به تولستوی علاقمندین یا درصدد خوندن آثارش هستین، فکر می‌کنم این کتاب خیلی مفید باشه براتون. 

اعتراف؛ زندگی‌نامه‌ی خودنوشته تولستوی.
 که افکار، عقیده‌ها، کشمکش‌های درونی و تحولاتش رو بی‌پرده بیان می‌کنه!

 تولستوی در خانواده‌ای مذهبی چشم به جهان گشود :). البته با وجود تعلیمات دینی، خیلی آدم با ایمانی نبود. و در ادامه به اقتضای زمانی که درون بود، همین‌طور که بزرگتر شد ایمانش کم و‌ کمترم شد. در نوجوانی به وجود خدا شک میکنه (و با دلایل علمی نمی‌تونه وجود خدارو به خودش ثابت کنه).. 
خلاصه با همین افکار و عقاید پیش میره. ازدواج میکنه، بچه‌دار میشه، نویسنده‌ی مشهوری میشه، تو قسمت‌های مختلف جامعه و در شغل‌های مختلف خدمت میکنه. اما در اوج شهرت و ثروت به پوچی زندگی می‌رسه! سؤالای مهمی مثل اینکه چرا زنده‌اس؟ و در نهایت این زندگی چه معنی داره و چرا نباید همین الان خودش رو بکشه؟ ذهنش رو درگیر می‌کنه.

سؤال‌های مهم و اساسی رو مطرح میکنه، هی عمیق و عمیق‌تر میشه. سعی میکنه با علم، با جستجو در عالم و صحبت‌ با سایر دوستان فرهیخته و دانشمند به دنبال پاسخ این سؤالات بچرخه.
اما هرچی بیشتر می‌چرخه کمتر پیدا میکنه. ناامید و ناامیدتر میشه و حتی خیلی خودش رو کنترل میکنه تا زندگیش رو به پایان نرسونه. و این سؤالات تقریبا دوسومه کتاب رو تشکیل می‌ده؛ عمیقاً شمارو درگیر داستان می‌کنه و به دنبال خودش می‌کشونه. اما.. >︿<

اونقدری که سؤال‌هاش برام جذاب بود و منو به دنبال خودش کشوند، پاسخ‌هاش رو در خور تأمل پیدا نکردم!

این کتاب رو برای کسی که از پوچی زندگی ناراحته، افسردس یا به دنبال معنی زندگی می‌گرده پیشنهاد نمیکنم. چون فقط در صورتی با این کتاب حالش خوب میشه که ذهنش با تولستوی همسو باشه و بتونه سیل منطق و سوالای عمیقه نیمه‌ی اول کتاب رو با یسری جواب سطحی فراموش کنه!

راستی این کتاب مقدمه‌ی خوب و جالبی در مورد:
_ فلسفه چیست و به چه کار آید؟
_ اهمیت کتاب‌های فلسفی..
_و چرا فلسفه مختص عده خاصی نیست؟!
 از زبان خشایار دیهمی داره که خوندنش خالی از لطف نیست.


❌⚠️ احتمال لو رفتن: در مورد نتیجه‌گیریش و انتهای کتاب:

اما جواب این سؤالات رو فقط “برای خودش” پیدا میکنه! چرا تأکید کردم “برای خودش”؟ 
چون سوالات رو منطقی و با عقل و علم می‌پرسه ولی در نهایت با احساس قبول میکنه! بعد از یک عمر انکار، دوباره به همه‌ی باورهای گذشته‌اش ایمان میاره اما سعی می‌کنه بهشون فکر نکنه چون میدونه که دور از علمه!

توجیهش اینه که طبقه دانشمند و ثروتمند، دروغین به خدا و دین باور دارند و دغل‌کارند. ولی طبقه پایین جامعه سواد ندارن و با این اعتقادات زندگی می‌کنند! و اگر این اعتقادات رو ازشون بگیری، زندگی‌شون بی‌معنی و پوچ میشه. پس چون حالشون با این اعتقادات خوبه حق با این طبقه‌ی پایینه! (طبقه‌ای که همیشه مورد بیشترین سواستفاده گ‌ها قرار می‌گیرند.)

آخر کتاب به این اشاره می‌کنه که در دین حقیقت و دروغ وجود داره و ما باید این حقیقت و دروغ رو از هم تمییز بدیم. دروغ و حقیقت دین رو چجوری میخاد از هم جدا کنه وقتی از فکر کردن بهشون هم فراریه؟

انقدر برام غیرقابل باور بود که فقط حس میکنم بخاطر ترسش از مرگ، همه‌چیز رو با چشم‌ و گوش بسته توجیه کرد و سرش رو با عسل گرم کرد.