Samin

@Saminfarh

25 دنبال شده

28 دنبال کننده

                      دختری از تیره ی گیاه دوستان ، کتاب خوران ، مراقبه کنندگان ، موسیقی و پادکست گوشان ، شمع و عود روشن کنندگان و حیات شیفتگان
                    

یادداشت‌ها

باشگاه‌ها

این کاربر هنوز باشگاهی ندارد.

چالش‌ها

این کاربر هنوز در چالشی شرکت نکرده است.

فعالیت‌ها

Samin پسندید.
سلام زیبا خیلی ممنونم از نظر ارزشمندت حتما داخل لیست میذارمشون و ما تمامش میکنیم رو خوندم بازهم متشکرم
Samin پسندید.
آخر کتاب اینجوری بودم که تموم شد ؟ ! واقعا؟ یعنی دیگه سوپرایز تازه ای باقی نمونده برای رو کردن آگاتا کریستی نسل جدید ؟
به جرعت میتونم بگم که با یکی از بهترین ها ژانر خودش طرف هستیم ، کتابی که در صد صفحه آخر بی رحمانه و پشت سر هم آماده سوپرایز کردنمونه و لحظه ای که به خودت میگی :«تمومه و همچی مشخص شده» یک چیز جدید رو میشه و دهان بازت رو باز تر میکنه.

خلاصه بدون لو رفتن داستان:
کتاب راجب زوجیست که مرد این رابطه با بیماری عدم دیدن و تشخیص چهره دست و پنجه نرم می‌کنه ( کتاب به خوبی از ویژگی تو داستان استفاده میکنه) و رویای ساختن فیلمی از فیلنامه خودش رو داره و فرد دوم این رابطه زنی فداکار و عاشق رو داریم که سفری رایگانی رو در قرعه کشی برنده میشه و تصمیم میگیره از این سفر به یک کلیسا متروکه برای نجات رابطشون که در مرز فروپاشی قرار داره استفاده کنه.
در مواقعی دعوا و تنفری که نویسنده نسبت به ماندگار عشق داره اذیت کننده میشه اما در آخر کامل دلیل این تنفر منطقی جلوه داده میشه.
از این رمان شبکه نتفلیکس بزودی قراره یک سریال بسازه.
رمان دیگر این نویسنده به نام ( همیشه یک نفر دروغ می گوید ) بزودی از نشر نون منتشر میشه.
            آخر کتاب اینجوری بودم که تموم شد ؟ ! واقعا؟ یعنی دیگه سوپرایز تازه ای باقی نمونده برای رو کردن آگاتا کریستی نسل جدید ؟
به جرعت میتونم بگم که با یکی از بهترین ها ژانر خودش طرف هستیم ، کتابی که در صد صفحه آخر بی رحمانه و پشت سر هم آماده سوپرایز کردنمونه و لحظه ای که به خودت میگی :«تمومه و همچی مشخص شده» یک چیز جدید رو میشه و دهان بازت رو باز تر میکنه.

خلاصه بدون لو رفتن داستان:
کتاب راجب زوجیست که مرد این رابطه با بیماری عدم دیدن و تشخیص چهره دست و پنجه نرم می‌کنه ( کتاب به خوبی از ویژگی تو داستان استفاده میکنه) و رویای ساختن فیلمی از فیلنامه خودش رو داره و فرد دوم این رابطه زنی فداکار و عاشق رو داریم که سفری رایگانی رو در قرعه کشی برنده میشه و تصمیم میگیره از این سفر به یک کلیسا متروکه برای نجات رابطشون که در مرز فروپاشی قرار داره استفاده کنه.
در مواقعی دعوا و تنفری که نویسنده نسبت به ماندگار عشق داره اذیت کننده میشه اما در آخر کامل دلیل این تنفر منطقی جلوه داده میشه.
از این رمان شبکه نتفلیکس بزودی قراره یک سریال بسازه.
رمان دیگر این نویسنده به نام ( همیشه یک نفر دروغ می گوید ) بزودی از نشر نون منتشر میشه.
          
Samin پسندید.
            کتابنوش:
آتش بدون دود، اثر فاخر و ارزشمند نادر ابراهیمی که از نظر من،درخشان ترین نگین انگشترِ آثار او به حساب میاد، در میان نگین های زیبا و چشم گیر دیگه مثل یک عاشقانه آرام، مردی در تبعید ابدی، بر جاده های آبی سرخ و...
دو شبانه روز کتابو زمین نذاشتم، شبها تا صبح بیدار موندم و خوندم و خوندم. روزها با بچه بازی میکردم و میخوندم، غذا میپختم و میخوندم، راه میرفتم میخوندم، مینشستم میخوندم. دختر رو برده بودم حمام و وقتی داشت آب بازی میکرد، کتابو برداشتم و نیم ساعت ایستاده خوندم.
آتش بدون دود کتابی که اشک و لبخند، بُهت و شگفتی، عشق و تنفر، ترحم و بی رحمی، انسانیت و رذالت، صداقت و دو رویی، جهل و آگاهی، پاکی و آلودگی، ترس و شجاعت، غرور و فروتنی رو به زیبایی مقابل هم به تصویر در میاره و گاهی مرز اینها با هم چنان باریک میشه که نمیشه تشخیص داد این رفتار انسانیت بود یا رذالت؟ترس بود یا شجاعت؟
این کتاب پر از تضادهای شگفت انگیزه و پر از عبرت. درسته که داستان، مربوطه به ایل ترکمن در حدود یک قرن قبل، ولی بعضی چیزها همیشه تو جوامع انسانی وجود دارن و تاریخ تکرار میشه.
مثل تحریف کردن حقایق، یک کلاغ چهل کلاغ هایی که میتونه کسی رو به خاک سیاه بنشونه، تقدس گرایی های جاهلانه، سواستفاده از نا آگاهی مردم و...
آتش بدون دود کتابی چند بعدیه: عاشقانه، سیاسی، اجتماعی، مذهبی، تاریخی و... . 
کتابی که نویسنده ش ۳۰ سال از عمر خودش رو صرف نوشتن اون کرد. سالها در ترکمن صحرا کنار مردمان خوب و نجیبش زندگی کرد، تحقیق کرد، اسناد و مدارک جمع کرد، نوشت، خط زد، اصلاح کرد، دوباره نوشت و نوشت تا بالاخره شد آنچه شد.
آتش بدون دود کتابی که نویسنده ش زیر بار رنجی که در نوشتنش تحمل میکرد، دوبار تصمیم به خودکشی گرفت😲
البته هر کتابی قطعا ضعف ها و حتی اشتباهاتی هم داره که گاهی واقعا قابل اغماضه.

تکمله: به نظر من اوایل داستان رو باید با صبوری بگذرونی. چون اسم و  واژه های ناآشنا زیاد داره چون مربوط به ترکمنهاست. بعد دیگه متوجه میشی.یه خوبی که داره جاهای مختلف داستان وقتی نسلها یا فضاها عوض میشه، اول شروع میکنه شخصیت هایی رو که در ادامه میاد معرفی میکنه. اون صفحه رو یادت بمونه که وقتی رفتی جلو یادت نبود فلانی کی بود یه نگاه بندازی یادت بیاد. قشنگ همه یه جا جمعه. معمولا قاطی نمیکنی با اینکه کتاب پرشخصیتیه و اسمها هم نا مأنوسه.
بعدم نگاهت در وهله اول فقط خوندن داستان باشه. همین.
دنبال چیز دیگه باشی شاید لذتش نصف بشه.
هرچند به نظرم خیلی چیزا داره.
البته خیلی مهمه که کلا از سبک نادرابراهیمی خوشت بیاد یا نه. من که عاشق سبکشم. دیالوگها، فضاسازیهاش حتی حرفای طولانی و به ظاهر نامربوط لابه لای داستان برام جذابه
          
Samin پسندید.
            تلخ اما زیبا.......
متشکل از دو داستان هجرت سلیمان و بیابانی
در داستان اول شاهد از هم گسیختگی پیوند های یک خانواده به خاطر سو ظن هستیم و در داستان دوم روایت همیشگی ظالم و مظلوم و ضرب المثل یه دست صدا نداره .......
نکته جالبی که بعد از خوندن ۵ اثر از محمود دولت آبادی نظرم رو جلب کرده اینه که بسیاری از توصیفات وی در آثار مختلفش همسان هستن مثل اینکه همه جا خونه و حیاط به اندازه یه زانو تفاوت سطح دارن یا آدمای مختلف داستان های مختلف که توصیف یکسان دارن و امثالهم که دو تا ایده رو به ذهنم میرسونه ..... یا واقعا داره محیطی که براش شناخته شده ست رو توصیف میکنه یا بر اساس محیطی شناس محیطی خیالی ساخته که عمده داستان هاش در اون محیط اتفاق میوفته .... اما هر چه که هست زیبا توصیف میکنه ....... نکته دیگه ای که در این داستان نظرم رو جلب کرد استفاده زیاد از حرف های رکیک بود .... دولت آبادی نشون داده که توانایی زیادی در تعدیل کردن کلمات رکیک داره و ای کاش باز هم از همون شیوه استفاده میکرد به جای استفاده مستقیم از الفاظ ناشایست هر چند که بسیار رئال و مانوس کرده بود داستان رو ...... تا الان این داستان و دیدار بلوچ تنها آثاری از دولت آبادی هستن که نظرم رو جلب کردن 
          
Samin پسندید.
            تا قبل از خواندن این کتاب تقریبا هیچی درباره شیلی نمیدونستم و حتی به یاد ندارم اسم پینوشه را شنیده باشم...تنها چیزهایی که درباره شیلی میدونستم پابلونرودا شیلیایی هست و مجسمه های موآی توی شیلی هست همین...اما محتوای این کتاب و خود پینوشه من را یاد تمام دیکتاتورهایی که دربارشون شنیدم و توی کتاب ها و قصه ها خواندم انداخت همه شبیه به هم هستن با اندکی تفاوت...گویی مهم نیست مال چه دوره تاریخی و موقعیت مکانی هستی در هر صورت دیکتاتوری حکومتی را قطعا تجربه خواهی کرد...تاریخ همیشه در حال تکرار برای همه در هر کجای دنیا...همه جا آسمان همین رنگه... 

چند جمله از کتاب: 

اگر آنها وفاداریشان به انسانیت را فراتر از وفاداریشان به منافع کوتاه مدت  ایالات متحده تعریف میکردند... 

فریاد یک نفر در برهوت اخلاقی و بعد یکنفر دیگر وبعد یکنفر دیگر فقط همین برای روشن نگه داشتن بارقه‌ای از عدالت لازم است  سر انجام این درسی است که مجازات پینوشه به ما می آموزد 

گاهی کار درست این است که رویای ناممکن رادر سر بپرورانیم ناممکن را بخواهیم برای ناممکن فریاد بزنیم شاید تاریخ همان موقع گوش سپرده باشد شاید تاریخ همان موقع پاسخ دهد