بهتر انتخاب کن، بهتر بخوان

شکستن طلسم وحشت: محاکمه شگفت انگیز و پایان ناپذیر ژنرال آگوستو پینوشه

شکستن طلسم وحشت: محاکمه شگفت انگیز و پایان ناپذیر ژنرال آگوستو پینوشه

شکستن طلسم وحشت: محاکمه شگفت انگیز و پایان ناپذیر ژنرال آگوستو پینوشه

آریل دورفمن و 2 نفر دیگر
4.2
10 نفر |
7 یادداشت

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

4

خوانده‌ام

16

خواهم خواند

26

آریا دورفمن یکی از روایتگران اصلی دوره ی وحشت و سرکوب سیاسی در آمریکای لاتین است. او پس از کودتای 1973 ژنرال آگوستو پینوشه در شیلی، مجبور به فرار و ترک میهن شد و سال های تعبیدش را صرف نوشتن از این فاجعه و آثار آن بر جامعه ی شیلی کرد. محاکمه ی ژنرال پینوشه، به عنوان آمر اصلی کشتار، شکنجه و سربه نیستی مبارزان سیاسی و حتی مردم عادی شیلی، باری دورفمن و هم وطنان او به رویایی محال شبیه بود، اما بازداشت ناگهانی و جنجالی ژنرال در سال 1998 در لندن گویی دریچه ای روبه امید و عدالت گشود. دورفمن در این کتاب، ضمن پیگیری روند بازداشت و محاکمه ی ژنرال پینوشه، از آثار کودتای 1973 بر شیلی و نسل های آینده ی این کشور سخن می گوید و ما را با ترس ها و امیدهای مردمی که تحت سرکوب زیسته اند آشنا می کند.

لیست‌های مرتبط به شکستن طلسم وحشت: محاکمه شگفت انگیز و پایان ناپذیر ژنرال آگوستو پینوشه

یادداشت‌های مرتبط به شکستن طلسم وحشت: محاکمه شگفت انگیز و پایان ناپذیر ژنرال آگوستو پینوشه

            هولناک و بی‌نظیر.

---

من چیز زیادی از شیلی نمی‌دونستم. چیز زیادی از پینوشه نمی‌دونستم. در واقع هیچی. شاید فقط اسمشون به گوشم خورده باشه. و همگام با خوندن این کتاب، می‌فهمیدم که چی شده. یعنی حتی نمی‌دونستم پایان این محاکمه قراره چه اتفاقی بیوفته.
و... می‌تونم بگم که بی‌نظیر این کار رو انجام می‌ده. نوع روایتش. نثر و فرم کتاب. ترجمه و جوری که اطلاعات و اسناد و اخبار کنار هم قرار گرفتن، تحسین برانگیزه. و گرچه خوندنش حالم رو خیلی بد می‌کرد و از اضطراب و وحشت و دیگر حس‌هایی که اسمشون رو هم نمی‌دونم حالت تهوع می‌گرفتم، اما مدام در حال تحسین دورفمن بودم. برای کاری که کرده. برای شکلی که داره این اتفاق‌ها رو شرح می‌ده. برای جوری که احساسات متناقضش رو بیان می‌کرد. برای همه وقت‌هایی که فکر می‌کردم چطور یک نفر اینطوری دقیق احساس‌های ریز ریزم رو می‌تونه شرح بده؟ بدون اینکه حتی خودم ازشون اطلاع دقیقی داشته باشم...
و بعد، در عین احساس همدردی و خوشحالی از اینکه یکی دیگه هم حال بد تو رو درک می‌کنه و تجربه کرده، غصه شدیدتری سراغم میومد. غصه‌ای از جنس اتفاقات تکرار شونده در جهان. که چرا این وحشت، این دیکتاتوری‌ها تموم نمی‌شه. که چرا آدم‌ها خودشون با خودشون این کارها رو می‌کنن.

---

کتاب واقعا تلخه. گرچه امید تلخی هم در خودش داره... ولی باز هم.
و وقتی چند صفحه اولش رو (که همینطور باهاش اشک ریختم) برای یکی از دوستام خوندم، گفت رعنا، وقتی خودت حالت اینطوره، چرا همچین چیزهایی می‌خونی؟ چرا حال خودت رو بدتر می‌کنی؟ جواب خیلی مشخصی برای این سوال ندارم، و به همین دلیل سختمه که به بقیه آدم‌ها معرفی کنم چنین کتاب هولناکی رو. اما در عین حال حس می‌کنم که لازمه. دونستن این‌ها، درک روند و وضعیتی که وجهه‌های مشابهی از وضعیت خودت توش پیدا می‌کنی، لازمه. گرچه این آگاهی خوشایند نباشه.
          
شراره

1402/02/04

            تا قبل از خواندن این کتاب تقریبا هیچی درباره شیلی نمیدونستم و حتی به یاد ندارم اسم پینوشه را شنیده باشم...تنها چیزهایی که درباره شیلی میدونستم پابلونرودا شیلیایی هست و مجسمه های موآی توی شیلی هست همین...اما محتوای این کتاب و خود پینوشه من را یاد تمام دیکتاتورهایی که دربارشون شنیدم و توی کتاب ها و قصه ها خواندم انداخت همه شبیه به هم هستن با اندکی تفاوت...گویی مهم نیست مال چه دوره تاریخی و موقعیت مکانی هستی در هر صورت دیکتاتوری حکومتی را قطعا تجربه خواهی کرد...تاریخ همیشه در حال تکرار برای همه در هر کجای دنیا...همه جا آسمان همین رنگه... 

چند جمله از کتاب: 

اگر آنها وفاداریشان به انسانیت را فراتر از وفاداریشان به منافع کوتاه مدت  ایالات متحده تعریف میکردند... 

فریاد یک نفر در برهوت اخلاقی و بعد یکنفر دیگر وبعد یکنفر دیگر فقط همین برای روشن نگه داشتن بارقه‌ای از عدالت لازم است  سر انجام این درسی است که مجازات پینوشه به ما می آموزد 

گاهی کار درست این است که رویای ناممکن رادر سر بپرورانیم ناممکن را بخواهیم برای ناممکن فریاد بزنیم شاید تاریخ همان موقع گوش سپرده باشد شاید تاریخ همان موقع پاسخ دهد


          
            نمی‌خواستم تموم بشه. قاطعانه میگم، نمی‌خواستم اینجوری تموم بشه. 
من چیزی از شیلی یا پینوشه نمیدونستم فقط گه‌گاه اسم «پینوشه» به گوشم خوره بود. خیلی تلخ بود و جالب اینجاست که درحال حاضر ماهم داریم توی این تلخی زندگی می‌کنیم. «آریل دورفمان» دری از حقایق رو برای همه باز کرده بود، اینکه به قول خودش مهم نبود که «پینوشه» محاکمه نشد و از زیرش فرار کرد ولی دستگیری اون در انگلیس باعث شد همه بفهمن این دیکتاتور کی بوده و چه‌کارهایی کرده و چندین نفر رو کشته. دستگیری اون باعث شد این طلسم وحشت شکسته بشه، این طلسم که از اول حکومت پینوشه گردن گیر همه بوده و همه‌ی ملت شیلی حتی از سایه‌ی پینوشه و ارتش وحشت داشتند ولی بعد از دستگیری «دورفمن» مینویسه:
«در سال 1988، زمان همه‌پرسی، پیرزنی بی‌دندان را دیدم و او به من گفت  که جرئت نمی‌کند علیه پینوشه رای بدهد چون چشم او همه‌چیز رو می‌بینه، مخصوصا تو باجه‌ی رای‌گیری.
دوازده سال بعد دوباره به او برخوردم، چندماه بعد از اینکه ژنرال در سانتیاگو حبس خانگی شد. ایندفعه پیرزن برایم درباره ی پیرمرد چند جوک تعریف کرد. .دیگر برایش مهم نبود که ژنرال دارد مخفیانه به حرف‌هایش گوش می‌دهد یا نه»

سخته، زندگی کردن زیر سایه‌ی دیکتاتوری که به هیچکس رحم نمی‌کنه سخته، به این فکر میکنی که داره میبینتت که داری الان چیکار میکنی، داری چی میخوری، داری چی میخونی و داری میخوابی یا حتی اون میتونه رویاهات و آرزوهات رو ببینه و تو به این فکر میکنی که نفر بعدی کیه؟ اگه نفر بعدی از کسایی باشن که می‌شناسیش چی؟ اگه نفر بعد خودت باشی چی؟

پایان.