بهتر انتخاب کن، بهتر بخوان

هنر شفاف اندیشیدن

هنر شفاف اندیشیدن

هنر شفاف اندیشیدن

رولف دوبلی و 3 نفر دیگر
3.9
108 نفر |
27 یادداشت

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

46

خوانده‌ام

224

خواهم خواند

177

آیا تا به حال... زمان صرف چیزی کرده ای که در آینده احساس کنی ارزشش را نداشته؟ پول زیادی برای خرید اینترنتی پرداخت کرده ای؟ به انجام کاری که می دانی برایت مضر است اصرار کرده ای؟ سهام خود را خیلی زود یا خیلی دیر فروخته ای؟ موفقیت را نتیجه کار خود و شکست را نتیجه تاثیر عوامل بیرونی دانسته ای؟ روی یک اسب به اشتباه شرط بسته ای؟ اینها نمونه هایی اند از خطاهایی که همه ی ما در تفکر روزمره ی خود دچارشان می شویم. اما با شناخت چیستی آنها و دانستن نحوه ی شناسایی شان، می توانیم از آنها دوری کنیم و تصمیم های هوشمندانه تری بگیریم.

لیست‌های مرتبط به هنر شفاف اندیشیدن

نمایش همه

پست‌های مرتبط به هنر شفاف اندیشیدن

یادداشت‌های مرتبط به هنر شفاف اندیشیدن

            حتی اگر علاقه‌ای به کتاب‌های موفقیت و کتاب‌هایی از این طیف ندارید، این کتاب با همه‌ی آنها فرق می‌کند! 
همه‌ی ما اشتباهاتی در تصمیم گیری داریم که با تأمّل در مجموعه‌ی این اشتباهات می‌توانیم آنها را بر اساسِ وجه یا وجوهِ مشترکی دسته بندی کنیم. اشتباهاتی که ریشه در خطاهای شناختیِ ما دارند. 
	قطعا اشتباه و خطا را نمی‌توان به طور کامل از زندگیمان حذف کنیم چراکه آنگاه باید نامی غیر از «انسان» برای خود انتخاب کنیم امّا می‌توان مهم‌ترین عواملِ این اشتباهات را که به آن «خطاهای شناختی» نیز گفته می‌شود شناخت و در موقعیّت‌های تصمیم‌گیری در زندگیِ شغلی، اجتماعی و فردیِ خود با آگاهی نسبت به آنها تا آنجا که ممکن است از شدّت و عددِ این اشتباهات کاست. 
کتابِ «هنر شفاف اندیشیدن» مسئولیّتِ شناساندنِ این خطاهای شناختی را بر عهده گرفته است. رولف دوبلی، نویسنده‌ی کتاب، 99 مورد از مهم‌ترین خطاهای شناختی را ذکر کرده است و راهِ جایگزین یا نحوه‌ی نیافتادن در ورطه‌ی این خطاها را معرّفی می‌کند.  
	این کتاب از آن دست کتاب‌هایی است که هنگامِ خواندنش زیاد به یادِ تصمیم‌های درست و غلطی(برای من بیشتر غلط) که در گذشته گرفته‌اید خواهید افتاد و البتّه کتابی است که پس از خواندنش، در آینده نیز زیاد جملات، مثال‌ها و عناوینِ خطاهای گفته شده‌اش را به یاد خواهید آورد. 
	در دوره‌ی کارشناسی استادی داشتیم که شیوه‌ی تدریسش را تقریبا کسی نبود که نپسندد. می‌گفت رازِ تدریس و آموزش «مثال» است. مثال‌های این کتاب که ذیل خطاهای شناختی عنوان می‌شود عموما مثال‌های به جا و جالبی است که فهم خطاها را بسیار آسان می‌کند. همین مثال‌ها باعث شده است که این کتاب برای طیف مخاطبان بیشتری خواندنی و سودمند باشد. 
	
بخشی از کتاب که مدتی است به آن عمل می‌کنم و بسیار برایم سودمند بود: 

* ما به طرزِ اعجاب آوری بمباران اطلاعاتی می‌شویم، اما به طرزِ اعجاب آوری کم می‌دانیم! چرا؟ چون دو قرن پیش، قالبِ مسمومی از اطلاعات را تحت عنوانِ «اخبار» خلق کردیم. اخبار برای ذهن به مثابه‌ی قند است برای بدن: اشتهاآور، آسان‌هضم و در درازمدت بسیار مخرب. 
[....] دوم اینکه اخبار نامربوط‌اند. در دوازده ماهِ گذشته، احتمالا حدود ده هزار اخبار کوتاه به تو رسیده، شاید روزی سی خبر. با خودت صادق باش. یکی از آنها را نام ببر، فقط یکی که کمک کرده بهتر تصمیم بگیری - برای زندگی یا شغلت - و مقایسه‌اش کن با شرایطی که این خبر را نمی‌دانستی.
          
            »آیا تا به حال... زمان صرف چیزی کرده‌ای که در آینده احساس کنی ارزشش را نداشته؟ به انجام کاری که می‌دانی برایت مضر است اصرار کرده‌ای؟ سهام خود را خیلی زود یا خیلی دیر فروخته‌ای؟ موفقیت را نتیجۀ کار خود و شکست را نتیجۀ تاثیر عوامل بیرونی دانسته‌ای؟ روی یک اسب به اشتباه شرط بسته‌ای؟ این‌ها نمونه‌هایی‌اند از خطاهایی که همۀ ما در تفکر روزمرۀ خود دچارشان می‌شویم. اما با شناخت چیستی آن‌ها و دانستن نحوۀ شناسایی‌شان، می‌توانیم از آن‌ها دوری کنیم و تصمیم‌های هوشمندانه‌تری بگیریم.«
 این کتاب شامل ۹۹ بخش است که در هر بخش با یک نظریه یا یک اتفاق در روزمرگی، یک نام‌گذاری برای نظریه (نام‌ها در واقع بیان علت‌ها هستند) و یک پیشنهاد و راهکار برای انتخاب‌های بهتر در پیشامد‌های حول آن نظریه روبرو هستیم. برای مثال در اولین بخش کتاب با این پرسش روبرو هستیم:
آیا دانشگاه هاروارد شما را باهوش‌تر جلوه می‌دهد؟ برای پاسخ به این سوال، با یک مثال ما را به نتیجه نزدیک می‌کند. نیکولاس تصمیم گرفت برای کاهش وزن ورزش کند و در بین ورزش‌ها، شنا را انتخاب کرد، چون تمام شناگران بدن‌هایی خوش فرم و عضله‌ای دارند. او بعد از دو هفته تمرین فهمید دچار توهم بدن شناگر شده. شناگران حرفه‌ای به‌خاطر تمرین‌هایشان، بدن‌هایی زیبا ندارند، بلکه به خاطر اندام مناسب‌شان است که شناگران خوبی می‌شوند.
نتیجه؟ هرگاه ما عوامل انتخاب را با نتایج آن اشتباه می‌گیریم، طعمه «توهمِ بدنِ شناگر» می‌شویم. یکی از بهترین دانشگاه‌های دنیا یعنی هاروارد، آیا به خاطر دانشگاه هاروارد است که افراد تحصیل کرده در این دانشگاه موفق‌اند؟ یا شاید صرفاً به خاطر شهرتش افراد موفق را جذب می‌کند؟ نمی‌دانیم. نباید همه چیز را کاملاً پذیرفت. در نتیجه هر وقت ترغیب شدی تا کاری را با تمام توان انجام دهی، حواست را جمع کن؛ ممکن است در دام توهم بدن شناگر بیفتی قبل از اینکه تصمیم بگیری کاری را شروع کنی، به آینه نگاه کن و درباره چیزی که می‌بینی با خودت صادق باش.
 این کتاب تا حدودی ذهن را برای یک انتخاب عاقلانه باز می‌کند.از خطاهای شناختی می‌گوید که در زندگی همه ما وجود دارند، خطاهایی که جلوی چشم‌مان هستند اما ما آن‌ها را نمی‌بینیم. خطاهایی که به احتمال زیاد باعث می‌شوند تصمیمات اشتباه بگیریم. 
برخی از فصل‌های جالب کتاب:
-چرا باید به قبرستان‌ها سری بزنی؟ (خطای بقا) خطای بقا یعنی افراد دایماً احتمال موفقیت خود را زیاد از حد تخمین بزنند.
-چرا ابرها را به شکل‌های مختلف می‌بینی؟ (توهم دسته‌بندی) وقتی می‌خواهیم یک الگو را کشف کنیم، بیش از حد حساسیم. کمی بدبینی به کار اضافه کن. اگر فکر می‌کنی الگویی را کشف کرده‌ای ،اول فرض کن کاملاً اتفاقی بوده است. اگر فکر می‌کنی الگوی خیلی خوبی داری، یک ریاضیدان پیدا کن و بگو از نظر آماری تحلیلش کند.
-چرا مرتب دانش و توانایی‌هایت را دست‌بالا می‌گیری؟ (اثر بیش‌اعتمادی) آگاه باش که تو معمولاً دانش خود را دست و بال می‌گیری. به پیشبینی‌ها بدبین باش، به‌خصوص آن‌هایی که از جانب افراد به اصطلاح متخصص ابراز می‌شود. با تعیین برنامه‌هایت، سناریو بدبینانه را در نظر بگیر. این‌گونه برای قضاوت واقع‌بینانه‌تر از شرایط امکان بهتری داری.
 -چرا آخرین شیرینی جعبه، دهان تو را آب می‌اندازد؟ (خطای کمبود)
-کسی که چکش به دست دارد فقط میخ را می‌بیند. (تغییر شکل حرفه‌ای)
-چرا نباید اخبار را دنبال کنی؟ (توهم اخبار)
دیوید آلن، نویسندۀ کتاب پرفروشی که عنوانش به شایستگی به پایان رساندن کارها است، استدلال می‌کند فقط یک هدف دارد، این که ذهنی به شفافیت آب داشته باشد. برای چنین چیزی، الزامی نیست کل زندگی خود را به تکه‌های منظم دسته‌بندی کنی. اما چنین چیزی به این معناست که تو برای مواجهه با بخش‌های آشفته، نیاز به یک برنامۀ مشروح داری. این برنامه‌ریزی باید به کارهایی گام به گام و ترجیحاً مکتوب تقسیم شده باشد. فقط وقتی این کار انجام شود، ذهن تو آرام می‌گیرد.
          
            .

یکی از خطاهایی که در این کتاب ما را بر حذر می دارد، اعتماد به چیزی است که قائلین زیادی دارد. نقل قولی هم از سامرست موام آورده که یک سخن جاهلانه، اگر پنجاه میلیون نفر هم قبولش داشتند، باز جاهلانه است. 

پس اگر پنجاه میلیون نفر هم گفتند که کتاب «هنر شفاف اندیشیدن» به دردی می خورد جز وقت تلف کردن و شاخ درآوردن، باور نکن. البته به درد پر کردن جیب نشر چشمه می خورد! و البته شهرت دو مترجم وقتی همراه عادل فردوسی پور کتابشان دست به دست بچرخد. 

نویسنده شرکتی دارد در حوزه سرمایه گذاری؛ همه زندگی‌اش بالا و پایین شدن شاخص سهام است. اینجا هم سعی کرده چیزهای بامزه‌ای بگوید و شهرتی به هم بزند و به عنوان یک آدم چیزفهم شناخته شود نه آدمی نفهم. الحق هم کارش را خوب انجام داده! چون امروز بازار کتاب، عین بازار سرمایه، چیزی بیشتر از یک بازی نیست. یک سری عدد است که بالا می‌روند و پایین می‌آیند. اگر بازیگر خوبی باشی، آمار فروش کتابت هم خوب بالا می رود. پس از همان اول دانش و فهم و معرفت را بریز دور، و برای خوشایند توده ای کتاب بنویس که برای این برگ ها دست در جیب می کنند. 

من فقط غصه درخت هایی را می خورم که کاغذِ چاپ این کتاب شده اند، حیف!
          
            کتاب خیلی خوبی بود چون هم درک آدم از افکار خودش رو و هم افکار دیگران رو شفاف میکنه و همه چیز رو در ذهن خواننده سر جای خودش قرار میده . کتاب درباره ی مغالطه ها یعنی الگوهای غلط فکر کردن عه که همه ی آدما ناخوداگاه  درگیر اش هستند و روی استدلال کردن ، نتیجه گیری ها و اینکه چه چیزایی رو  باور کننیا نکنن تاثیر میذاره . خواندنش برای همه لازمه و به نظرم نویسنده به درستی نتیجه گیری نهایی رو کرد که ما قرار نیست بعد از خواندن این کتاب توی خیابون راه بریم و از همه هی ایراد بگیریم  تو داری فلان مغالطه رو میکنی ، تو داری اینجا مغالطه میکنی و .. . چون اگر بخوایم انقدر دقیق حرف بزنیم در نهایت به این نتیجه میرسیم نباید حرف بزنیم کلا و  زندگی بی دلیل خیلی سخت میشه.  مهم اینه در« تصمیمات مهم» , تصمیماتی که روی  زندگی دیگران و خودمون  تاثیر چشم گیری میذاره  ، قبل از تصمیم گیری مطمئن بشیم  الگوهای  غلط فکری روی تصمیم هامون  حداقل تاثیر رو داشتند . و قدم اول برای این کار اینه که این الگوهای غلط فکری و مغالطه ها رو بشناسیم و بخاطر همینه که این کتاب رو باید خواند.