بهتر انتخاب کن، بهتر بخوان

شهرام عباسی

@ShahramAbbasi

4 دنبال کننده

                      
                    

یادداشت‌ها

نمایش همه

باشگاه‌ها

این کاربر هنوز باشگاهی ندارد.

چالش‌ها

این کاربر هنوز در چالشی شرکت نکرده است.

فعالیت‌ها

رولف دوبلی: "موفقیت شما ریشه در عواملی دارد که شما به‌هیچ‌عنوان، اختیاری روی آن‌ها ندارید. درواقع موفقیت‌هایتان را به دست نیاورده‌اید." توصیـه‌ی او پس از تشریح مجدانـه‌ی تأثیرات ژنی و عوامل محیطی در شخصیت و سرنوشت انسان، این است که «هرروز به خودتان یادآوری کنید هرچه که هستید، هرچه که دارید و هرکاری که انجامش در توان شماست، تنها حاصل تصادف محض است»
آبشوران و علی اشرف درویشیان.

علی اشرف درویشیان : واقعیت این است که سرنوشت بچه های فقر را تصادف تعیین می کند. ما زاده ی تصادف بودیم.

پست شما تکراری نبود!
مادام بوواری؛ رمانی که گوستاو فلوبر را به دادگاه کشاند + نمونه‌ای از سه ترجمه‌ی خوب فارسی این رمان

فلوبر در آرامشی کم‌نظیر و عصبانی‌کننده، یک زندگی تخت روستایی با انتظارات حداقلی و البته پر از مایه‌های طنز را به تصویر می‌کشد که چگونه به سادگیِ چشم دوختن و اراده کردنی ساخته می‌شود و چگونه با خیالِ خام پروردن و ماجراجویی، به روانی آب، لحظه به لحظه از دست می‌رود.

خیلی لطف کردین که این مطلب رو آماده کردین
            درباره‌ی جنگ جهانی دوم، نازی‌ها و آشویتس کتاب‌های زیادی نوشته شده و فیلم‌های زیادی ساخته شده، اما این کتاب یه جور عجیب و تلخی متفاوت بود با دیگر روایت‌هایی که از آن روزهای اروپا دیده و شنیده و خونده بودم. پریمو لوی ماجراهای واقعی خودش را تعریف می‌کند؛ به عنوان یه یهودی ایتالیایی که از یکی از این اردوگاه‌ها سر در آورد و در نهایت آن‌قدر زنده موند تا سرگذشتش را در این کتاب تعریف کنه. نمی‌شه گفت کتاب رمانه، بیشتر یادداشت‌های تکه‌تکه‌ی لوی است که درباره‌ی نظام سازماندهی قربانیان در مواجهه با چنین فاجعه‌ی انسانی‌ای بهش رسیدن. خیلی عجیبه که در چنین وضعیت وحشتناکی آدم‌ها تلاش می‌کنن برای حفظ جون و بقاشون انسانیت‌شون رو بذارن زیر پا و برسن به راه‌حل‌های صرفاً کاربردی. یکی از ویژگی‌های شگفت‌انگیز لوی تسلط کاملش به متون قدیمی مثل کمدی الهی دانته و اسطوره‌هاست و به همین دلیل در جای جای روایتش تشبیه‌هایی رو به کار می‌بره و با پل زدن بین روایت خودش و اسطوره‌ها به عمق و زیبایی نوشته‌هاش و البته دردناکی‌شون اضافه می‌کنه. ویژگی مثبت دیگه‌اش اینه که سعی نمی‌کنه ماجرا رو دراماتیک کنه، انگار فقط داره شرح وقایع می‌ده. انگار از فاصله‌ی دوری ایستاده و داره درباره‌ی رفتار انسان‌ها در اون وضعیت با خودش فکر می‌کنه.
پریمو لوی معتقده با اینکه روایت درباره‌ی این ماجرا زیاده، هیچ‌کدوم کامل و صادقانه نیست چون کسانی که با عمق این ماجرا روبه‌رو شدن کسانی بودند که در خلال این ماجرا به وحشیانه‌ترین شکل ممکن مُردن. کسانی که زنده موندن و روایت کردن، همه‌ی ماجرا رو ندیدن و بنابراین روایت‌شون صادقانه نیست و این شامل حال خودش هم می‌شه.
شاید برای همین باشه که سال‌ها بعد خودش را می‌کشه.
ترجمه به‌نظرم خیلی تمیز و خوب بود و معلومه که مترجم هم دغدغه‌ی شخصی داره‌ درباره‌ی این موضوع هم احاطه‌ی کامل به ارجاعاتی که لوی می‌ده.
          
زن و اژدها هر دو در خاک بِه؟!

در این پست می‌خوام درباره‌ی یک بیت بنویسم که خیلی معروفه و معمولا هم به عنوان زن ستیزی در شاهنامه می‌شنویمش. قراره یک کم دقیق‌تر بهش نگاه کنیم و ببینم واقعا اینطوره یا نه :)

کتاب‌های مرتبط 1

            بین خواهران برونته، با آن برونته کمتر از همه‌شون تونستم ارتباط برقرار کنم چون به‌نظرم قلمش اصلاً به پای شارلوت و امیلی نمی‌رسه. اما به‌نظرم خیلی شجاعه که دست گذاشته روی موضوعاتی که نه‌تنها خواهرانش، بلکه هیچ نویسندهٔ زن دیگری هم در اون زمان سمتشون نرفته بودن: خیانت و اعتیاد. گرچه پرداختش به این دو مسئله چندان پخته نیست، موضوعات مهمی‌ان و داستان هم اگر یه بازنویسی می‌شد و ارجاعات فوق‌العاده زیاد مذهبی ازش حذف می‌شد یا دست‌کم به حد تعادل می‌رسید خیلی خواندنی‌تر می‌شد.
برایم عجیب است که مخصوصاً آن با وجود سن کمش و تجربهٔ زیستهٔ ناچیزش به‌ویژه در زمینهٔ رابطه با مردان، چرا از زبان گیلبرت شروع به تعریف داستانش می‌کند؟ کلاً به‌نظرم عجیب است نویسنده‌های زن قهرمان مرد یا نویسنده‌های مرد قهرمان‌های زن داشته باشند؛ گاه کمی ناپختگی و فاصله احساس می‌شود وقتی نویسنده و قهرمانش هم‌جنس نیستند. نه‌اینکه البته غیرممکن باشد ولی انگار چیزی واقعی و ملموس این وسط حذف می‌شود. در این‌جا هم کاراکتر گیلبرت اصلاً عمق ندارد، واقعی نیست، ملموس نیست و روی اعصاب بودنش فقط به‌خاطر رفتارهای نسنجیده و ناپخته‌ش نیست، بلکه بیشتر به دلیل سطحی و آبکی از کار درآمدن کاراکترش است. هلن جون‌دارتر است که خب طبیعیه ولی حتی این سطحی و آبکی بودن در هلن هم تا حدی مشهود است. وقتی به جای احساس و منطق به ایمان متصل می‌شه سخت می‌شه پختگی و قوام یافتگی کاراکتر رو توش دید. حتی ارثر هم تمام و کمال شکل‌ نگرفته انگار. هیچ نمی‌دانیم چرا این‌طوری هست که هست و رفتارش نه قابل درک است نه توجیه. درحالی‌که به‌نظرم قهرمان‌های منفی داستان به هر حال باید قابل‌درک باشند از این نظر که بفهمیم چرا این گونه‌اند و  البته منظورم این نیست که حق دارند چنین باشند اما دست‌کم منطقی باید پشت رفتار فعلی‌شان وجود داشته باشد. این منطق در کاراکتر ارثر غایب است، برای همین باز در سطح می‌ماند، از صفحات کتاب بیرون نمی‌آید و در برابر چشم بیننده جان نمی‌گیرد. درحالی‌که هیت‌کلیف گوشت و پوست و استخوان دارد و زندهٔ زنده می‌بینیمش. برای همین «بلندی‌های بادگیر» سوراخ‌مان می‌کند، اما این کتاب نه. آن برونته کم‌سن‌وساله و بیشتر تحت تأثیر ماجراهای زندگی برادرش این داستان رو نوشته درحالی‌که شارلوت از عمق تجربه‌های زیستهٔ خودش نوشته و امیلی هم خب، نابغه است! در برابر شارلوت و امیلی واقعاً کار آن سخت می‌شود. اما با تمام این‌ها من خوشحالم که این کتاب رو خوندم و قطعاً به تمام کسانی که می‌خوان با سیر ادبیات انگلیس آشنا بشن توصیه می‌کنم که از این کتاب نگذرن.
          
            وقتی تاریخ مختصر جهان را می‌خوانی احساس می‌کنی چه حوادث احمقانه‌ای به وقوع پیوسته است و انسان‌ها مفت‌ و مجانی همدیگر را به خاک و خون کشیده‌اند و قدرتمندان همیشه اسیر تصمیم‌های اشتباه خود شده‌اند اما وقتی در بطن حوادث دقیق می‌شوی درمی‌یابی که در پس تمام اتفاقات اسبابی در جریان است. 
جاه‌طلبی کشور‌های پیشرفته و به طور خاص طبقۀ حاکمۀ آنها ،بدون درنظر گرفتن پارلمان و خواست مردم، جنگ‌های بزرگی را به راه انداخته است. جوانان در جبهه‌ها و طبقۀ ضعیف در داخل مرزها و صنایع نظامی نیروی پیش‌برندۀ جنگ را تشکیل می‌دهند.
 ثروتمندان و کشورهای قوی با دادن وام و فروش تسلیحات، پولِ خون‌آلود به دست می‌آورند و کشورهای بی‌طرف یا بی‌منفعت نیز در هر صورت نمی‌توانند استقلال خود را حفظ کنند و در قوۀ هاضمه سیری‌ناپذیر قدرت‌های اقتصادی و نظامی هضم می‌شوند.
آنچه خواندین خلاصۀ ۲۰۰ سال جنگ‌های اخیر جهان در دو بند بود!
از این اتفاقات که بگذریم رویدادهای حیرت‌انگیزی چون قیام ملت‌ها و رشد اقتصادی آنها و فداکاری نسل‌ها برای بهبود وضعیت کشورشان و البته رهبری شخصیت‌های قابل از جذاب‌ترین صفحات معمولاً سیاه تاریخ است.
به صف‌شدن طبقه‌های مختلف مردم در چین، ژاپن، آلمان و شوروی که بارها طعم تلخ ناکامی و تحقیر را از دولت‌های متجاوز چشیده‌اند و اینکه چگونه آنها جریان طبیعی نظام مبتنی بر قوی و ضعیف را به نفع خود هدایت کردند، به راستی الهام‌بخش و آموزنده است‌.
نهرو در جای جای کتاب با امیدواری جریان حرکت ملت‌ها و کشورها را دنبال می‌کند و هرجا جنبش‌های اجتماعی به نوعی به سوسیالیسم منتهی شود با خوش‌بینی آن را به نفع توده‌های مردم و طبقات ضعیف و متوسط تلقی می‌کند؛ البته اگر در بیشتر موارد افراد صاحب نفوذ و ثروتمندان، جریانِ مبارزه علیه کاپیتالیسم را از شور نیاندازند و مقاومت مردم به تبع سستیِ رهبران جنبش‌ها منحرف نشود. پر واضح است که اصلاحات لنین و برنامه پنج ساله شوروی برای صنعتی شدن نهرو را به وجد در آورده است اما خود او هم بر این مسأله واقف است که جریان کمونیسم و سیاست‌های اقتصادی آن در دیگر دولت‌های تابعه شوروی بیش از حد به تصمیمات فدراسیون روسیه گره خورده است و به نوعی انقلاب به بیرون صادر نشده است. خط قرمز نهرو که با پوست و گوشتش آن را لمس کرده استعمار و نفرت و ضدیت با آن است. حالا می‌خواهد استعمار انگلستان باشد یا نفوذ فرانسه در آفریقا یا ظهور فاشیسم در ایتالیا، اتریش و آلمان. نهرو تغییر موازنه قدرت از بریتانیا به سوی پولدارترین کشور جهان یعنی ایالات متحده در آن زمان را -حدود ۹۰ سال پیش- به خوبی دنبال می‌کند و زمینه‌های اقتصادی آن از جمله کاهش ارزش پوند و زمینه های سیاسی آن مانند استقلال‌طلبی دولت‌های تحت‌الحمایه انگلستان را تشریح می‌کند.
شاید متاثرکننده‌ترین بخش کتاب در منگنه‌ گذاشتن المان توسط دولت‌های پیروز جنگ جهانی اول و امضای معاهدۀ عجیب ورسای بود که نه برای طرفین پیروز نفع داشت و نه بازندۀ جنگ و نتیجه‌اش ظهور حزب نازی بود. آمریکا هم که در این کارزار صرفا به دولت‌های متفق وام می‌داد و وصول منافع خودش را دنبال می‌کرد و در برخی مقاطع با ژست آزادی‌خواهی بیشترین سود ممکن را به دست آورد.

کثیف‌ترین بخش کتاب هم بدون رودربایستی متعلق است به ثروتمندان اروپایی و اربابان صنایع بزرگ ایالات متحده که در طول قرن ۲۰ بنیانگذار «تجارت جنگ» شدند و با بی‌شر‌می هرچه بیشتر داعیه‌دار حمایت از انسان‌ها نیز بودند (و هستند).
حرف زیاد است و حوصله اندک؛ باقی بماند برای مجالی دیگر.
📝اطلاعات و تصاویر و نمودارهای بیشتر از این کتاب در کانال ایتای‌ بنده موجود است.
          
            من این کتاب رو با ترجمه آقای امیر عباس طبا و با انتشارات هفت سنگ گرگان خواندم، هنوز زوده در مورد محتوا و مقایسه ترجمه ی آقای طبا با دیگر مترجم های این کتاب صحبت کنم، چون فعلا کتاب رو تنها با همین مترجم خواندم، ولی با اطمینان کامل می توانم بگم که انتشارات اصلا هیچ گونه توجهی به چاپ اثر نکرده است و با صدها جای غلط های نوشتاری بدون ویراستاری کامل آن، آن را روانه بازار کردند. با اینکه کتاب رو تا ته خواندم و روی شخصیت ها خیلی تمرکز کردم ولی تا آخر بعضی از شخصیت های داستان چهره ی واقعی شان آشکار نمی شود، و پایان خوشی که جمع بندی ابعاد شخصیتی قهرمانان داستان رو نشان بده، ندارد. در ضمن در تعریف از انگلیس ها خیلی کوشیده است و چهره ی آن ها را انسان های مصلح برای جامعه و افراد می داند ولی در عوض ذات فرانسوی ها را طمع کار و وابسته به مال، ولی از دید من با توجه به شواهد تاریخی هر دوی این دو کشور، در هر کشور که رفتن در دزدی معادن، ترورهای هدفمند، فقیر ساختن مردمان آن سرزمین به فقر فرهنگی، فقر اقتصادی و فقر هویتی  مشترک بودند و هیچ یک بر دیگری امتیازی در این موضوع ندارد. و در ضمن عملکرد و رفتار مردمان روسیه در قبال شهروندان فرانسه برایم جای سوال هست که چرا باید این همه فکر کنند: هر کاری فرانسوی انجام دهد، عین تمدن هست، ولی یک فرد روسی یک کاری که هزاران مراتب  از کار فرانسوی متمدنانه تر به نظر میآید مورد سرزنش قرار می گیرد، آلکسی در همه جا از طرف همه شخصیت ها مورد سرزنش قرار می گیرد ولی آنوقت کوچک ترین توهین و بی توجهی شخصیت های روسی رو در مقابل فرد انگلیسی و فرانسوی نمی بینیم در حالی که مشخصه پالینا فرد فرانسوی را از ته بد می بیند ولی با آن هم نمی تواند اظهار بی توجهی و بی ادبی کند ولی اینطرف راحت هر چه بد و بیراه بخواد به آلکسی می گوید.