مدیر مدرسه

مدیر مدرسه

مدیر مدرسه

3.9
367 نفر |
96 یادداشت

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

18

خوانده‌ام

896

خواهم خواند

128

این توضیحات مربوط به نسخۀ دیگری از این کتاب می‌باشد.

در دوران قبل از انقلاب معلمی درخواست می کند تا مدیر مدرسه شود و سرانجام موفق به این کار می شود. در این مدرسه به غیر از دانش آموزان, ناظم، چهار معلم و یک فراش مشغول به کار هستند. مدیر مدرسه در بدو ورود با همة آنها آشنا می شود. فردای آن روز یکی از معلمان دیر به مدرسه می آید و مدیر با بررسی هایی متوجه می شود که او هر روز دیر می آید و طی صحبتی با معلم او را متقاعد می سازد که دیگر این کار را تکرار نکند. یک هفته از ورود مدیر به مدرسه می گذرد و او دیگر به همة امور مدرسه آشنا شده است. زمستان نزدیک است و او مشغول مهیا کردن وسایل گرمایشی برای مدرسه است، تا این که یک روز، مردی با لباس های مرتب و شیک وارد دفتر مدیر می شود و عکس هایی را روی میز قرار می دهد. مدیر از دیدن عکس ها جا خورده و به دنبال حقیقت موضوع می گردد. داستان مذکور آغازگر «مدیر مدرسه» نوشتة «جلال آل احمد» ـ نویسندة برجستة معاصر ـ است که در کتاب حاضر به چاپ رسیده است.

بریدۀ کتاب‌های مرتبط به مدیر مدرسه

نمایش همه

دوره‌های مطالعاتی مرتبط

تعداد صفحه

20 صفحه در روز

یادداشت‌های مرتبط به مدیر مدرسه

            هو المدبّر.

تا این لحظه، ۱۸ یادداشت بر روی این کتاب نوشته شده‌است. پس از خواندن این ۱۸ یادداشت، مردد شدم که دست به صفحه‌کلید بشوم یا نه! گمانم همه‌ی مواردی که می‌نویسم به اشاره یا تفصیل در این ۱۸ یادداشت، مکتوب شده‌اند. حتی از یادداشت عزیزان نیز آموخته‌ام. ریش و قیچی دست خودتان که یادداشتم را بخوانید یا نه. :) 

۱. اساس مدیر مدرسه را خاطره‌نگاری دیدم. فقط صدای یک من را می‌شنیدم و آن هم صدای جلال آل احمد. 
و همین مورد، تبعاتی داشت از جمله این‌که قرار نبود و نیست که مدیر مدرسه، به سرانجام خاص یا نتیجه‌گیری ویژه‌ای بینجامد. بیش‌تر، توصیف بود و فرآیند. 

۲. از نام‌های خاص، خبری نبود. معرف همه‌ی شخصیت‌ها شغل‌شان و نسبت‌شان با "مدرسه" بود. و به هیچ وجه، من جای خالی‌ای از این بابت حس نکردم.

۳. چند سال از نگارش این کتاب می‌گذرد و نقدهای مطرح‌شده، هم‌چنان وارد اند و بل حاضر؟!
این، دردناک است..

۴. صراحتی خشن، صداقتی تلخ. لازمه‌ی نوشتن از مدرسه باید هم این دو باشند..

۵. "واقعی‌بودن". این ویژگی را در جای‌جای کتاب، از شخصیت‌ها بگیر تا روایت، نفس کشیدم.
و احتمالا همین یکی، مرا وادار به ادامه‌دادن می‌کرد.
          
            مدیر مدرسه بیشتر شبیه دست نوشته ها یا خاطره نگاری هایی است که یک مدیر مدرسه از خاطرات دوران مدرسه اش نوشته و چاپ کرده. تحسین شده ترین کار جلال آل احمد و تنها کتاب جلال که رضا امیرخانی در لیست صدتایی اش پیشنهادش داده.

یکی از حسن ها ی کتاب که در بین رمان های ایرانی کم دیده ام ،دغدغه فرهنگی است که نویسنده دارد. این خیلی مهم است.
به جرات می توانم بگویم از بین تمام رمان هایی ایرانی ای که خواندم دغدغه مند تر و فرهنگی تر .
 انگار برای جلال مهم نبوده رمانی بنویسد با تمام ویژگی های رمان حرفه ای بلکه فقط می خواسته از دغدغه فرهنگی ای که داشته سخن بگوید و این خیلی مهم است و همین نکته مدیر مدرسه را خواندنی می کند.

یکی دیگر از شیرینی های کتاب ،قلم جلال است. قلمی که خواننده را خسته نمی کند.دنبال بازی زبانی نیست.قلمی شیوا و روان و دوست داشتنی.
یادم می آید دوران دبیرستان انشایی نوشتم به سبک جلال ،البته خیلی شبیه نشد ولی معلم زبان فارسی ما به به و چهچه ای کرد و احسنت و باریک الله ای گفت که خیلی حال کردم
          
            جلال آل احمد را دوست دارم، به خصوص کتاب نون و القلم اش را، یادداشتم در باب آن کتاب را هم می‌توانید بخوانید، کتاب بسیار خوبی‌ست. مدیر مدرسه‌ی جلال اما کمی ضعیف‌تر ظاهر می‌شود. داستان معلمی‌ست در همان فضا و دوران زندگی جلال، که ارتقاع می‌یابد و مدیر مدرسه‌ای جدید می‌شود و خوشنود است. مدیر کم‌حوصله و خسته‌ی داستان قلب رعوفی دارد و افراد و اوضاع مدرسه برایش مهم است، در این بین ولی هر از چندی دردسری به وجود می‌آید و مشکلی، و مدیرِ بی‌نوا باید سعی کند با حفظ اعصاب و آرامش خود مشکل را رفع و رجوع کند. داستان با طنز زیبایی پیش می‌رود و مشکلات بعضا خنده‌آور، زشت، جالب و حرص درآر هستند و خواننده را ترغیب به ادامه دادن می‌کنند. روند کتاب ثابت و آرام است، زندگی مدیری در مدرسه و چالش‌هایش، هنر جلال این روند آرام ثابت را رنگ می‌بخشد. 

شخصیت آقای مدیر بسیار خوب پرداخته شده. مدیر آدمی جاافتاده است، از آدم‌هایی که در ادارات می‌نشینند و تمرینِ امضا زدن می‌کنند بدش می‌آید، به فکر است و سعی می‌کند کمی مشکلات را حل کند، باکلاس است و سیگار به لب، نه خیلی بی‌اعصاب است و نه خیلی صبور، عاقل است و درست رفتار می‌کند، شاید کمی زمخت باشد ولی وقتی خطایی از معلمی جوان می‌بیند همچون برادر بزرگتر با او همدردی می‌کند و طردش نمی‌کند و دلداری‌اش می‌دهد، آقای مدیر واقعا دوست داشتنی است، خوب است، ولی ایده‌آل نیست، و بخاطر همین دوست داشتنی است.

کتاب با همه خوبی‌هایش معمولی است، همین سادگی و معمولی بودنش باعث می‌شود که بیش از این از کتاب تعریف نکنم. در مقایسه با نون و القلم که اتفاقات بزرگی می‌افتد و طنز آن واقعا اشک از چشمان آدم درمی‌آورد، مدیر مدرسه از هر لحاظ معمولی است، معمولی رو به خوب. در این میان جلال به برخی مشکلات معلم‌ها و مردم عادی و بچه‌های مدرسه نیز اشاره می‌کند که البته واقعا گویا مشکلات عینی و اصلی مردم نیست، یک سری کیس‌های خاص و عجیب و غریب است، و سوال این جاست که نویسنده‌ای که در دوران پهلوی می‌زیَد و عضو حزب توده بوده آیا نباید کمی عمیق‌تر به مشکلات اجتماعی و فرهنگی بپردازد؟ آیا از جلال، داستانی درگیرکننده‌تر را خواستن، زیاده‌روی‌ست؟ به گمانم نه. در مجموع اما کتاب خواندی‌ست، انتظار شگفتی نداشته باشید که در ذوق نزند، انتظار کتابی خوب و 150 صفحه همدردی با یک مدیر مدرسه معمولی با داستان‌های معمولی را داشته باشید، در این صورت خرسند و راضی خواهید بود. 

          
            بالاخره ادبیات مدرسه سودی رساند! 
بعد از خفقان پی در پی سر کلاس و حبس شدن در کلاس به جهت لو ندادن سوالات آزمون به آن یکی کلاسه به جاهای خوبش هم رسیدیم. آن از اتاق آبی سهراب و یکهو به خودم آمدم دیدم اسم نیما و جلال به گوشم می‌آید؛ همان لحظه بغل دستی ام نگاهم کرد که: اع جلال آل احمد! همان تکه از کتاب ارزیابی شتابزده یک طرف و ذوق و شوق ما برای مطالعه آثار جناب جلال یک طرف. از خانم عرفانی پرسیدم و گفتن که با مدیر مدرسه شروع کنید. و ما خوردیم به تعطیلاتِ «سه‌گانهٔ شنبه‌ای» که در همان اولی و دومی شروع شد و تمام شد.
تاریخ تکرار می‌شود! 
بله همینقدر کلیشه ای و درست، از مقایسه فرهنگ و آموزش پرورش خودمان که درست بود تا در نظر گرفتن ساختمان شیک فرزانگان و تداعی کردن اتفاقات، اجسام و افراد داستان که هیچ شباهتی به آن ندارد گرفته تا قیاس رفتار آقای مدیر داستان جلال و دختر همکلاسی این روز های من در برابر شرایط اضطراری که این یکی خیلی هم درست بود و لبخند بر لبم آورد. 

اولین بار بود که از جناب جلال خواندم، جالب بود، بخوانیم ببینم چه می‌شود؛ باشد که مشتری شویم.

دوستی قبل از از من گفته بود n نفر قبل از او یادداشت نوشته‌اند و این کار باعث شده در نوشتن یادداشت و دست بردن به صفحه کلید مردد شود، باید بگویم منم همینطور دوست عزیز.
          
            مدیر مدرسه اولین کتابی بود که در عمرم خواندم. خوب یادم است در تابستان دوازده‌سالگی سراغ کتابخانه پدرم رفتم و بعد از تورق کتاب‌های مختلف، افتتاحیه این کتاب میخکوبم کرد و در یکی دو نفس خواندمش. و همان شد آغازی بر علاقه‌ام به خواندن داستان و رمان و نوشتن داستان‌.
راستش را بخواهید از همان زمان علاقه‌ام به جلال و قلمش هم شروع شد. و وقتی سال‌ها بعد با تفکراتش آشنا شدم، این علاقه رنگ و بوی ارادتی عمیق به خود گرفت.
حالا که بعد از نزدیک به سه‌دهه برای بار دوم مدیر مدرسه را خواندم، باز هم قلمش را پسندیدم. با اینکه در این سال‌ها با قلم‌های مختلفی آشنا شده‌ام و خودم هم دستی بر نوشتن داشته‌ام، ولی باز هم اعتراف می‌کنم قلم جلال یک چیز دیگر است.
می‌دانید چرا؟ چون او در پس قلمش، اندیشه‌ای پربار دارد و آن‌چه که می‌نویسد از عمق جانش بر‌می‌خیزد که زلالی‌اش را می‌توانم حس کنم.
خدا رحمتش کند. امیدوارم در بهشت خدا آرام گرفته باشد و خداوند به فضل خودش آن‌چه را که ما از او نمی‌دانیم، بر آن‌چه که می‌دانیم و می‌داند، بخشیده باشد.