بهتر انتخاب کن، بهتر بخوان

سیده مریم طیار هشجین

@deraaznevis

226 دنبال شده

125 دنبال کننده

                      
                    
Neeknami
deraaznevis
https://virgool.io/@Deraaznevis

کتاب‌های نویسنده

یادداشت‌ها

نمایش همه

باشگاه‌ها

باشگاه کارآگاهان

330 عضو

پستچی همیشه دو بار زنگ می زند

دورۀ فعال

لیست‌های کتاب

پست‌ها

فعالیت‌ها

اینکه چرا حضرت کوفه رو انتخاب کردن، شاید به دلایل استراتژیکی بوده باشه، شاید به دلیل تجمع شیعیان بوده باشه، شاید بخاطر حضور مردم بوده. لزوما نمیشه گفت گزینه‌های بهتری بوده و اینجا انتخاب شده. اینا نظرات خودمه. میشه براش تحقیق کرد.
در مقدمه خط سیر رو گفته بود به علاوه یه مقدار تحلیل. اینا رو ترجیح میدم بعد از خوندن کتاب بدونم که دوباره تو ذهنم داستان رو مرور کنم و لذت خوانش مضاعف بشه. وقتی از قبل بدونم، لذت کشف از بین می‌ره. هر کتاب برام فرصت نابی برای کشف‌های مختلفه مخصوصا اگه کتاب معروفی باشه🙂
خیلی حالم خوب شد وقتی دیدم برای هدف‌تون این‌قدر تلاش کردین و ادامه دادین و الانم دارین بهش می‌رسین. منم هدفم نویسندگی بوده و سال‌های پر فراز و نشیبی رو گذروندم و مخالفین زیادی داشتم و هنوز دارم به تلاشم ادامه میدم. امیدوارم هر چه زودتر رمان‌تون چاپ بشه و بازخوردهای خوبی بگیرید و برین برای دومی😊
خبط بزرگی کردم و کتاب رو از اول خوندم. یعنی از اول اول. از همون مقدمه. و نتیجه این شد که قصه لو رفت ☹️ دیگه انگیزه‌ای برای خوندن ندارم. آخه چه کاریه این همه توضیحات افشاکننده رو میذارین اول کتاب؟ خب بذارین آخر. چه فرقی می‌کنه براتون؟! الان مجبورم باز بذارمش تو فهرست انتظار که هر چی لو رفته یادم بره، دوباره از صفر شروع کنم. کم‌حافظگی‌ام نعمتیه واقعا😁 تا امروز بهش دقت نکرده بودم😂
            💡چراغ‌ها را من خاموش می‌کنم

مطالعۀ این کتاب برای خوزستانی‌ها و به‌طور‌خاص آبادانی‌ها طعم دیگری خواهد داشت؛ همان‌طور که خواندن «همسایه‌ها»ی احمد محمود این‌گونه است.

حال و هوایی دارد میانسالی زنی خانه‌دار که می‌کوشد در میانۀ امواج نه‌چندان سهمگین زندگی هویت خود را بازیابد و در این میان سکاندار اصلی خانواده‌اش باشد و هر شب وقتی همه راهی بستر گرم‌شان می‌شوند با خاموش کردن چراغ‌ها پردۀ خواب را بر چشمان اهلش بگسترد.

لذت بردن از روایت شسته‌رفتۀ پیرزاد و همراهی با او در استخدام به‌اندازۀ شخصیت‌ها برای نمایش زمانۀ داستان، باورهای ارمنی، مبارزات مدنی زنان در رژیم سابق، کشمکش‌های عاطفی و ترسیم عنصر زنانگی، شرط اصلی ارتباط‌گرفتن با این کتاب است.

جذاب‌ترین بخش داستان برای من نوع روایت از نگاه سوم شخص است که با ظرافتی زنانه عجین شده است و می‌کوشد با چاشنی خودزنی‌هایِ وجدان راوی، داستان را نمکین کند.

آذر ۱۴۰۲
✍🏻سید علی مرعشی
🔗https://eitaa.com/marashi_books
          
            چراغ‌ها را من خاموش می‌کنم از آن دسته‌ داستان‌هایی است که در نگاه اول ظرفیت بالایی را برای تبدیل شدن به یک اثر بد دارند. داستانی بدون نقطه‌ی عطف محسوس، در خیلی بخش‌ها شلوغ (و تکراری) و اول شخصی که مداوم تحت فشار است و این فشار را دائما به ما بروز می‌دهد. اما چرا با این همه نه تنها با اثر بدی روبرو نیستم بلکه می‌توان آن را جز بهترین داستان‌های سی سال گذشته ادبیات ایران دانست؟!
مهمترین عامل، روایت صحیح است. چه در شکل روایت  و چه در نثر آن. در شکل روایت، استفاده درست و به اندازه از نماد‌های فضاسازی مثل، رنگ‌ها، بو‌ها، صداها، آب و هوا، حیوانات و ... که رودررو شدن با فضای سنگین ذهن راوی را تسهیل کرده و  همچنین دست گذاشتن روی جزییاتی از صحنه که بهترین (زیباترین) تصویرسازی را ایجاد می‌کند.
در نثر اما حتی قوی‌تر و تاثیرگذارتر. در حالی که برخی هنوز (چون ادبیات را با آثار صد سال پیش شروع کرده و یاد گرفتند) فکر می‌کنند استفاده از کلمات و ترکیبات و عبارات سخت و سنگین گذشته (که امروزه دیگر کاربردی ندارند) اثر را ادبی‌تر می‌کند و گروهی دیگر چنان آرایه و شاعرانگی را به خیک داستان می‌بندند که آدم اصل داستان را گم می‌کند، اینجا ما با نثری ساده، روان و بدون کمترین پیچیدگی اما در عین حال زیبا مواجهیم.
نثری که به جای استفاده از ترکیبات سنگین یا آرایه‌های عجیب، با ریتم درست، جمله‌بندی‌های اصولی و لحن مناسب توانسته با آرامش کامل قصه‌اش را به ذهن مخاطب منتقل کند.
نکته‌ی بعدی شخصیت‌پردازی‌های قوی و جاندار زویا پیرزاد است. شخصیت‌هایی که با وجود تعدد، هیچکدام سرسری گرفته نشده و جزییات ظاهری، رفتاری، اعتقادی، گفتاری و احساسی هر یک به درستی پرداخت شده. شخصیت‌هایی که همه‌شان در داستان ارزشمندند؛ حتی آن‌هایی که وجودشان به بیش از یک صفحه از کتاب قد نمی‌دهد.
اما گل سرسبد قدرت داستان، اندازه‌ی نزدیک شدن شخصیت اصلی به مهمترین اتفاق داستان است. مسئله‌ای که به راحتی می‌توانست با زیاده‌روی به نابودی اثر بیانجامد. اگر مسئله‌ی اساسی داستان، که احساس شخصیت اصلی به یک فرد است، به بیش از یک احساس درونی بودن می‌رسید (در این داستان البته)، لطافت داستان از بین می‌رفت و این مهارت نویسنده است که بداند چه چیزی را تا کجا و چگونه باید پیش ببرد و کجا باید متوقف کند.
در کل چراغ‌ها را من خاموش می‌کنم داستانی‌ است که باید خواند.