بهتر انتخاب کن، بهتر بخوان

صبحانه در تیفانی

صبحانه در تیفانی

صبحانه در تیفانی

ترومن کاپوتی و 1 نفر دیگر
3.4
29 نفر |
11 یادداشت

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

4

خوانده‌ام

58

خواهم خواند

21

ترومن کاپوتی صبحانه در تیفانی را در سال 1958 منتشر کرد. این رمانِ کوتاه داستانِ هالی گولایتلی، دختر جوانی ساکن نیویورک، را روایت می کند که انگار نه شغلی دارد و نه خانواده ای و زندگی اش را با مردان در کافه ها و بارها و رستوران ها می گذراند. هالی گولایتلی مشهورترین شخصیتی است که ترومن کاپوتی، نویسنده ی بزرگ امریکایی، خلق کرده، همچنین در تاریخ ادبیات امریکا هم یکی از مشهورترین شخصیت ها محسوب می شود. نثر کاپوتی در صبحانی در تیفانی در اوج پختگی است، تا آن جا که این رمان کوتاه موجب شد نورمن میلر، نویسنده ی هم نسل کاپوتی، او را «کامل ترین نویسنده ی نسلش» بنامد. اقتباس سینمایی بلیک ادورادز از صبحانه در تیفانی بیش از پیش بر شهرتش افزود. ادری هپبورن در این اقتباس نقش هالی گولایتلی را بازی کرده و آن را به یکی از به یادماندنی ترین شخصیت های تاریخ سینما بدل کرده است.ترومن کاپوتی، با نام اصلی ترومن پرسونز، در سال 1924 در شهر جنوبی نیواورلئان امریکا به دنیا آمد. چهار ساله بود که پدر و مادرش از هم جدا شدند. مادر کم سن وسالش او را به یکی از بستگانش در شهر کوچک مونروویل در ایالت آلاباما سپرد تا بزرگش کند. هارپر لی، که بعدها با کتاب کشتن مرغ مقلد یکی از مشهورترین نویسندگان امریکا شد، همسایه ی آن ها بود. آن دو از همان سال های خردسالی با هم دوست شدند و بیش از سی سال نزدیک ترین دوستان هم بودند. ترومن کودکی تنها بود و از پنج سالگی شروع کرد به یادگیری خواندن و نوشتن. در نُه سالگی به نیویورک رفت تا با مادرش و همسر دوم او جوزف کاپوتی، که متولد کوبا بود، زندگی کند. در همین زمان بود که نام خود را به ترومن کاپوتی تغییر داد. ترومن از هشت سالگی داستان کوتاه و اولین داستانش را در یازده سالگی در مجله ای محلی منتشر کرد. از نوزده سالگی به بعد، داستان های کوتاهش هم در مجله های ادبی معتبر و هم در مجله های پرمخاطب چاپ می شد. در همین سال ها بود که چندین جایزه را از آن خود کرد، از جمله جایزه ی اُهنری در سال 1948. در همین سال، اولین رمانش با عنوان صداهای دیگر، اتاق های دیگر منتشر شد. رمان پرفروش شد و کاپوتی مشهور. در دهه ی پنجاه، چند رمان دیگر نوشت و همین طور چند فیلم نامه و نمایش نامه ی موزیکال. سال 1958 رمان کوتاه صبحانه در تیفانی را منتشر کرد. شخصیت اصلی این داستان، هالی گولایتلی، مشهورترین شخصیتی شد که کاپوتی خلق کرده. خبری سیصدکلمه ای در روزنامه ی نیویورک تایمز الهام بخش کاپوتی برای نوشتن کتاب بعدی اش شد. قاتلانی ناشناس، با انگیزه ای نامعلوم، همه ی اعضای یک خانواده را در شهری کوچک در ایالت کانزاس می کشند. کاپوتی بلافاصله همراه هارپر لی به آن شهر رفت تا صحنه را از نزدیک ببیند و با اهالی شهر گفت وگو کند. این ماجرا چند سالی کاپوتی را به خود مشغول کرد. او چندین ماه در آن شهر کوچک به سر برد. نهایتاً در سال 1966، هفت سال بعد از حادثه، در کمال خونسردی را منتشر کرد که خودش آن را «رمان واقعی» می نامید. خوانندگان و منتقدان استقبال فوق العاده ای از کتاب کردند و مدت ها در فهرست پرفروش ها بود. در کمال خونسردی هنوز هم دومین کتاب جنایی غیرداستانی پرفروش تاریخ است. کاپوتی بعد از این کتاب عملاً رمان دیگری منتشر نکرد، گرچه همیشه می گفت مشغول نوشتن مهم ترین اثر زندگی اش است. او که به یکی از مشهورترین چهره های نیویورک تبدیل شده بود، بیش تر وقتش را به نوشخواری در مهمانی های شبانه و شرکت در برنامه های تلویزیونی می گذراند. هر چه زمان می گذشت، بیش تر اسیر الکل و مواد مخدر می شد و درنهایت هم در سال 1984 و در سن پنجاه ونُه سالگی از دنیا رفت.بهمن دارالشفایی، مترجم زبان انگلیسی، متولد 1359 در تهران و دانش آموخته ی رشته ی مهندسی صنایع در دانشگاه صنعتی شریف است. در کارنامه ی دارالشفایی، علاوه بر ترجمه ی کتاب، فعالیت مطبوعاتی و ساخت فیلم مستند هم به چشم می خورد. دارالشفایی از سال 1382 فعالیت مطبوعاتی خود را با همکاری در ضمیمه ی روزنامه ی همشهری (همشهری جهان به سردبیری محمد قوچانی) آغاز کرد و بعد از آن چند سالی در سرویس بین الملل روزنامه شرق مشغول به کار بود. او همچنین فیلم های مستند کوتاهی درباره ی فرهاد مهراد و آریل دورفمان، نویسنده ی شیلیایی، ساخته است.

لیست‌های مرتبط به صبحانه در تیفانی

پست‌های مرتبط به صبحانه در تیفانی

یادداشت‌های مرتبط به صبحانه در تیفانی

            تجربه‌ای لذت‌بخش که یک‌روزه تمومش کردم. 

‌چیزی که من رو مجذوب داستان‌های کاپوتی می‌کنه، قلمشه. انگار می‌دونه باید چه کلمات و جملاتی رو به‌کار ببره تا مخاطب رو دنبال خودش بکشونه. این دومین کتابی بود که از ترومن کاپوتی خوندم و نسبت به کتاب اولی که خونده بودم (تابوت‌های دست‌ساز) تا حدی ضعیف‌تر بود، اما جذابیت‌های خاص خودش رو داشت.
‌
 خود داستان نمونه‌ی کامل یک داستان آمریکایی اصیله. از این لحاظ که عناصری توی داستان به چشم می‌خورن که فقط توی داستان‌های آمریکایی می‌تونیم پیداشون کنیم.
‌
مهم‌ترین نقطه‌ی قوت داستان، شخصیت‌پردازیشه: راوی داستان، مردی جوون با نامی تقریباً نامشخص -که تا آخر داستان فاش نمی‌شه- کاملاً منفعله و بیشتر شبیه یک تماشاچی. و هالی، دختری سرزنده، حرّاف و به‌احتمال قریب به یقین، مبتلا به اختلال شخصیت نمایشی. اتفاقات متنوعی که رخ می‌دن و هم سرگرم‌کننده‌ن و هم گاهی شگفت‌انگیز. 
‌
می‌شه گفت کل داستان حول محور شخصیت هالی می‌چرخه و همه‌ی بخش‌های داستان و سایر شخصیت‌ها رو به هم پیوند می‌ده. شخصیتی متفاوت با ویژگی‌های اخلاقی عجیب‌وغریب که توی ذهن‌تون خواهد موند...
          
کتاب در مو
            کتاب در مورد شخصیتی به نام هالی گولایتلی است و داستان از زبان همسایه و دوست او، باستر روایت می‌شود. کتاب شخصیت‌محور است پس انتظار اتفاقات هیجان‌انگیز در این کتاب نداشته باشید.
سال‌ها از آخرین برخورد هالی و باستر گذشته و خبر پیچیده که او در آفریقا دیده شده است. حالا با یک فلش‌بک داستان اصلی شروع می‌شود و تا پایان کتاب ادامه می‌یابد. شما در طی این فلش‌بک با یکی از مشهورترین و محبوب‌ترین شخصیت‌های فرهنگ آمریکا آشنا می‌شوید. در کنار باستر به روح آزاد هالی غبطه می‌خورید و برای حماقتش افسوس. با مشکلات روانی او آشنا می‌شوید و تصمیماتش را درک می‌کنید. و در پایان کتاب همچون دیگران عاشقش شده و از او بیزار می‌شوید.
در مورد ترجمه‌ی کتاب باید بگویم خوب است ولی ادبی نوشته شده و این کمی برای این کتاب توذوق می‌زند. نکته‌ی دیگر هم اینکه اگر برایتان مقدور است حتما نسخه‌ی انگلیسی کتاب را بخوانید تا بهتر هالی را درک کنید.
از روی این کتاب یک فیلم کلاسیک هم با همین نام ساخته شده است. من در زمان نوشتن این یادداشت هنوز فیلم را ندیده‌ام ولی گویا فیلم تفاوت‌هایی با کتاب دارد منتها شهرتش از کتاب بیشتر است.
در پایان این کتاب را به کسانی پیشنهاد می‌کنم که برای لذت بردن از یک کتاب نیازی به اتفاقات هیجان‌انگیز ندارند. اگر شما هم با زندگی روزمره سرگرم می‌شوید این کتاب برای شما است.