بهتر انتخاب کن، بهتر بخوان

مهدی لطف‌آبادی

@mahdi.lotfabadi

24 دنبال کننده

                      
                    

یادداشت‌ها

نمایش همه
                نمایشنامه‌ی هدا گابلر آخرین نمایشنامه‌ی ایبسن در سیر نمایشنامه‌های رئالیستی-ناتورالیستی‌شه و بعد از اون به نمایشنامه‌هایی مدرن‌تر و با به قول بهزاد قادری هنر ناب می‌رسه. که مشخصه‌ی ظاهری نمایشنامه‌های گروه اول حضور در یک خانه و یک صحنه‌ی مشترکه (که از تئاتر ایبسن و استریندبرگ وارد سینمای صامت آلمان و بعدها سینمای برگمان می‌شه و به کامرشپیل شهرت پیدا می‌کنه)... با اینکه تعاریف زیادی از نمایشنامه‌های متأخر ایبسن می‌شه اما من علاقه‌ی زیادی به آثار «هنر ناب» ایبسن ندارم... نمی‌دونم چرا... شاید به خاطر این که من ایبسن رو با خانه‌ی عروسک و اشباح شناختم و انتظار چنین نمایشنامه‌هایی ازش دارم... و یا شاید به خاطر اینکه به عنوان یه دانشجوی تئاتر از لحاظ فنی علاقه‌ای به تغییر صحنه در نمایش ندارم و یا خیلی علل دیگه! به هر حال پس از مدت‌ها یه کار رئالیستی-ناتورالیستی از ایبسن خوندم که سر شوقم آورد... و چقدر عجیب بود این شخصیت هدا گابلر!!!
        
                دون کیشوت به اولین رمان مدرن اروپایی معروفه و خیلی جالبه اولین رمان مدرن دراصل یه پارودی هم هست و یک اثر پیشین رو هجو کرده! دون کیشوت همون‌طور که تو داستان کاملاً مشخصه و حتی در آخرش از جانب مؤلف مستقیم بیان می‌شه نقیضه‌ای بر داستان‌های پهلوانی و شوالیه‌های دنیاگرده که گویا در اسپانیا ( و شاید اروپا)ی قرن شانزدهم و هفدهم کتاب‌های پرخواننده‌ای بودند. به همین دلیل فکر می‌کنم کتاب دون کیشوت قابلیت اقتباس‌های مدرنی رو داره که به موضوع تأثیرات مخرب رسانه (که اصولاً یه مفهوم پست‌مدرن و فوکویی هست) می‌پردازه! 
دون کیشوت یه شخصیت اشرافیه که تحت تأثیر همین کتاب‌ها که داستان‌هاشون در سال‌هایی دور اتفاق می‌افته، تصمیم می‌گیره برای اصلاح جامعه و جهان و کمک به نیازمندان و ضعفا به یک پهلوان و شوالیه تبدیل بشه و تو این راه سانچو پانزا هم به عنوان مهتر با خودش همراه می‌کنه! 
جلد اول از داستان می‌تونه کاملاً شیفته‌تون کنه! داستان خیلی سریع و پرماجرا پیش می‌ره! هر دفعه که دون کیشوت به ماجرای جدیدی برمی‌خوره شما بی‌صبرانه منتظر واکنش اطرافیان در برابر رفتارهای عجیبش هستید. همینطور داستان‌هایی خارج از دنیای دون‌کیشوت هم نقل می‌شه که هم می‌تونه جذاب باشه و هم می‌تونه یه جورایی به تجربیات نویسنده برگرده (البته اگه من اشتباه نکنم و ماجرای اسیر تو جلد نخست ارتباطی هرچند کوچیک با اسارت پنج ساله‌ی خود سروانتس داشته باشه و جالبه که هر دو اسارت تو آفریقا رخ داده). اما جلد دوم اون طراوت داستانی رو نداره. هر چند هنوز هم جذابه اما از اونجایی که از واکنش‌ها خبر دارید دیگه غافلگیر نمی‌شید. 
سروانتس در قالب داستان به نویسنده‌ی خیالی‌ عربی اشاره می‌کنه که انگار اونه که داستان دون کیشوت رو از واقعیتی مستند روایت می‌کنه. از اونجایی که بین کتاب اول و دوم ده سال وقفه میفته و از قضا انقدر کتاب اول موفق بوده که نویسنده تو پایان جلد دوم از تأثیر کتابش تو جامعه حرف می‌زنه، نویسندگان زیادی دست به نوشتن جلد دوم قبل از سروانتس می‌زنند (که الآن بهش می‌گن “fan fiction”) اما گویا اثرشون  جالب از آب درنمیاد و تو فصل‌های پایانی سروانتس ازشون گلایه هم می‌کنه!  
به هر حال تجربه‌ی خوندن دون کیشوت جذابه و تکرار نشدنی! البته باید توجه کنید که این رمان از اولین تجربه‌های نوع خودشه و نباید ازش شخصیت‌پردازی‌های داستایفسکی و تکنیک‌های پیچیده رمان‌نویسی رو انتظار داشته باشید، هر چند که به نظرم دون کیشوت و سانچو پانزا شخصیت‌پردازی قابل قبولی دارند اما بقیه شخصیت‌ها غالباً تک‌بعدی و ساده‌اند. 



پی‌نوشت: از اونجایی که یکی از علایق من بررسی کردن نسخه‌هاست بد نیست بگم شاید به درد کسی خورد! این کتاب یه بار با اسم دون کیشوت توسط محمد قاضی از زبان فرانسه ترجمه شده که در گذشته انتشارات نیل و الآن ثالث چاپ می‌کنه!  یه بار هم به اسم دون کیخوته از زبان اسپانیایی مستقیماً توسط کیومرث پارسای ترجمه شده و انتشارات روزگار چاپ کرده! اگه اهل کتاب باشید می‌دونید ترجمه‌ی قاضی از لحاظ شیوایی یه همیشه جز بهترین‌هاست اما یه مشکل داره، اون هم اینه که نام‌ها با لهجه‌ی فرانسوی نوشته شده! یعنی دون کیخوته‌ و سانچوی اسپانیایی به دون کیشوت و سانکو! تبدیل شدند! با این حال ترجمه‌ی قاضی به نظرم خیلی بهتره و می‌تونید با یه سرچ 
ساده فونتیک اسم‌ها رو از اینترنت پیدا کنید!
        

باشگاه‌ها

این کاربر هنوز باشگاهی ندارد.

چالش‌ها

این کاربر هنوز در چالشی شرکت نکرده است.

فعالیت‌ها

            نمایشنامه‌ی هدا گابلر آخرین نمایشنامه‌ی ایبسن در سیر نمایشنامه‌های رئالیستی-ناتورالیستی‌شه و بعد از اون به نمایشنامه‌هایی مدرن‌تر و با به قول بهزاد قادری هنر ناب می‌رسه. که مشخصه‌ی ظاهری نمایشنامه‌های گروه اول حضور در یک خانه و یک صحنه‌ی مشترکه (که از تئاتر ایبسن و استریندبرگ وارد سینمای صامت آلمان و بعدها سینمای برگمان می‌شه و به کامرشپیل شهرت پیدا می‌کنه)... با اینکه تعاریف زیادی از نمایشنامه‌های متأخر ایبسن می‌شه اما من علاقه‌ی زیادی به آثار «هنر ناب» ایبسن ندارم... نمی‌دونم چرا... شاید به خاطر این که من ایبسن رو با خانه‌ی عروسک و اشباح شناختم و انتظار چنین نمایشنامه‌هایی ازش دارم... و یا شاید به خاطر اینکه به عنوان یه دانشجوی تئاتر از لحاظ فنی علاقه‌ای به تغییر صحنه در نمایش ندارم و یا خیلی علل دیگه! به هر حال پس از مدت‌ها یه کار رئالیستی-ناتورالیستی از ایبسن خوندم که سر شوقم آورد... و چقدر عجیب بود این شخصیت هدا گابلر!!!
          
            دون کیشوت به اولین رمان مدرن اروپایی معروفه و خیلی جالبه اولین رمان مدرن دراصل یه پارودی هم هست و یک اثر پیشین رو هجو کرده! دون کیشوت همون‌طور که تو داستان کاملاً مشخصه و حتی در آخرش از جانب مؤلف مستقیم بیان می‌شه نقیضه‌ای بر داستان‌های پهلوانی و شوالیه‌های دنیاگرده که گویا در اسپانیا ( و شاید اروپا)ی قرن شانزدهم و هفدهم کتاب‌های پرخواننده‌ای بودند. به همین دلیل فکر می‌کنم کتاب دون کیشوت قابلیت اقتباس‌های مدرنی رو داره که به موضوع تأثیرات مخرب رسانه (که اصولاً یه مفهوم پست‌مدرن و فوکویی هست) می‌پردازه! 
دون کیشوت یه شخصیت اشرافیه که تحت تأثیر همین کتاب‌ها که داستان‌هاشون در سال‌هایی دور اتفاق می‌افته، تصمیم می‌گیره برای اصلاح جامعه و جهان و کمک به نیازمندان و ضعفا به یک پهلوان و شوالیه تبدیل بشه و تو این راه سانچو پانزا هم به عنوان مهتر با خودش همراه می‌کنه! 
جلد اول از داستان می‌تونه کاملاً شیفته‌تون کنه! داستان خیلی سریع و پرماجرا پیش می‌ره! هر دفعه که دون کیشوت به ماجرای جدیدی برمی‌خوره شما بی‌صبرانه منتظر واکنش اطرافیان در برابر رفتارهای عجیبش هستید. همینطور داستان‌هایی خارج از دنیای دون‌کیشوت هم نقل می‌شه که هم می‌تونه جذاب باشه و هم می‌تونه یه جورایی به تجربیات نویسنده برگرده (البته اگه من اشتباه نکنم و ماجرای اسیر تو جلد نخست ارتباطی هرچند کوچیک با اسارت پنج ساله‌ی خود سروانتس داشته باشه و جالبه که هر دو اسارت تو آفریقا رخ داده). اما جلد دوم اون طراوت داستانی رو نداره. هر چند هنوز هم جذابه اما از اونجایی که از واکنش‌ها خبر دارید دیگه غافلگیر نمی‌شید. 
سروانتس در قالب داستان به نویسنده‌ی خیالی‌ عربی اشاره می‌کنه که انگار اونه که داستان دون کیشوت رو از واقعیتی مستند روایت می‌کنه. از اونجایی که بین کتاب اول و دوم ده سال وقفه میفته و از قضا انقدر کتاب اول موفق بوده که نویسنده تو پایان جلد دوم از تأثیر کتابش تو جامعه حرف می‌زنه، نویسندگان زیادی دست به نوشتن جلد دوم قبل از سروانتس می‌زنند (که الآن بهش می‌گن “fan fiction”) اما گویا اثرشون  جالب از آب درنمیاد و تو فصل‌های پایانی سروانتس ازشون گلایه هم می‌کنه!  
به هر حال تجربه‌ی خوندن دون کیشوت جذابه و تکرار نشدنی! البته باید توجه کنید که این رمان از اولین تجربه‌های نوع خودشه و نباید ازش شخصیت‌پردازی‌های داستایفسکی و تکنیک‌های پیچیده رمان‌نویسی رو انتظار داشته باشید، هر چند که به نظرم دون کیشوت و سانچو پانزا شخصیت‌پردازی قابل قبولی دارند اما بقیه شخصیت‌ها غالباً تک‌بعدی و ساده‌اند. 



پی‌نوشت: از اونجایی که یکی از علایق من بررسی کردن نسخه‌هاست بد نیست بگم شاید به درد کسی خورد! این کتاب یه بار با اسم دون کیشوت توسط محمد قاضی از زبان فرانسه ترجمه شده که در گذشته انتشارات نیل و الآن ثالث چاپ می‌کنه!  یه بار هم به اسم دون کیخوته از زبان اسپانیایی مستقیماً توسط کیومرث پارسای ترجمه شده و انتشارات روزگار چاپ کرده! اگه اهل کتاب باشید می‌دونید ترجمه‌ی قاضی از لحاظ شیوایی یه همیشه جز بهترین‌هاست اما یه مشکل داره، اون هم اینه که نام‌ها با لهجه‌ی فرانسوی نوشته شده! یعنی دون کیخوته‌ و سانچوی اسپانیایی به دون کیشوت و سانکو! تبدیل شدند! با این حال ترجمه‌ی قاضی به نظرم خیلی بهتره و می‌تونید با یه سرچ 
ساده فونتیک اسم‌ها رو از اینترنت پیدا کنید!